
خدا را تا کجاها میپرد دل
کدامین سدره را میجوید این دل
که این سان بیسر و پا میپرد دل
درون سینه آتشخانه شد دل
شراب عشق را پیمانه شد دل
چراغ برج شهر آشناییست
که تا از خود چنین بیگانه شد دل
شبان غصه را مهتابی ای دل
که خوش میسوزی و میتابی ای دل
مگر زاندم که دیدی جلوۀ او
درون سینۀ من آبی ای دل
بنازم آتش سوزانت ای دل
که با آتش بود پیمانت ای دل
هزاران باغ غم را بشگفاند
بهار آتشی در جانت ای دل
تو غم را جنگل انبوهی ای دل
نه جنگل؛ بلکه غم را کوهی ای دل
چرا بیهوده مینالی شبانه
که خود سرچشمۀ اندوهی ای دل
دلم قرآن چشمان تو خواند
نهاده سر به فرمان تو خواند
سرود پاکجانیهای مریم
ز انجیل نگاهان تو خواند
دل بیتاب من دریای عشق است
چراغ برج ناپیدای عشق است
من این جا در جنون آباد هستی
به هر سو بنگرم آوای عشق است
پرتو نادری