
زهر پاشی های رسانه ای؛ حمایت از طالبان و دشمنی با مردم افغانستان
زمانیکه یک رسانه ی چاپی مربوط به افغانستان را می خوانید و یا رسانه ی تصویری را می بینید و یا رسانه ی صوتی را می شنوید؛ به ندرت به مطالبی روبرو می شوید که به غیر از مسائل اختلافی و دامن زدن به تضاد های قومی و زبانی به مسائل مهم و حیاتی دیگر پرداخته باشد. شگفت آور این است که هر یک از انها خواهان عدالت و برابری های قومی در عرصه های گوناگون در افغانستان اند و از بی عدالتی شکوه دارند؛ اما برعکس آنان از بام تا شام مصروف تبلیغات منفی و زهر پاشی های گروهی، قومی و زبانی هستند. هرچند این اختلاف ها از دهه ها چه که از سده ها بدین سو دامنگیر مردم افغانستان است؛ اما پس از حاکمیت طالبان این اختلاف ها به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسیده است.
حال پرسش این است که این دامن زدن به اختلاف های قومی و زبانی چه دردی را دوا کرده می تواند و برای تامین عدالت در جامعه ی از هم پاشیده ی افغانستان در حوزه های مختلف چه رسالتی را به انجام خواهد رساند. در این نوشته تلاش شده به این پرسش پاسخ گفته شود.هرچند اختلاف های گروهی، مذهبی، قومی و زبانی در افغانستان تازه نیست و از چندین دهه چه که حتا از چند سده بدین سو عدالت سرزمینی و وحدت ملی را در این کشور جریحه دار و مقوله ی هویت ملی را در این کشور زیر پرسش برده است. هرچند در این مدت رخداد هایی مانند تهاجم سه گانه ی انگلیس به افغانستان و یا تهاجم شوروی به این کشور تا حدودی توانست از شدت اختلاف ها میان مردم بکاهد و نوعی فضای همدلی، تفاهم و وحدت را در میان مردم بوجود آورد؛ اما هیچ گاهی این همدلی ها و تفاهم ها به همدیگر پذیری های ملی بدل نشده و پیش از به قوام رسیدن فروپاشیده است. شاید دلیل اش این بوده که اختلاف های قومی و زبانی با قرار گرفتن در برابر حوادث بزرگتر کم رنگ گردیده و با تغییر شرایط دوباره آشکار شده است. این به معنای آن است که افغانستان در هیچ مقطع تاریخی فرصت ملت شدن و و رسیدن به هویت ملی را پیدا نکرده است تا ارزش های بزرگ و کلان روایت ها جانشین تضاد های گروهی، قومی و زبانی شود. از همین رو بوده که مردم افغانستان در طول تاریخ به مقام ثبات و پایداری ملی دست نیافته اند.
این تجربه ی تلخ را مردم افغانستان پس از سرنگونی داکتر نجیب بار دیگر تجربه کردند. در حالیکه این پیروزی محصول نبرد های مشترک گروه های جهادی بود؛ اما پس از پیروزی طعم این سقوط آنقدر تلخ و زهرآلود و هیجان آور بود که گروه های گوناگون را به جان هم افگند، دستاورد های رزمجویان افغانستان به هدر رفت و اختلاف های گروهی و قومی را در افغانستان داغ تر گردانید. جالب اینکه هر کدام یکدیگر را به نام اسلام می کشتند و این کشتار ها را اسلامی می خواندند. در حالیکه اعمال شان در مغایرت آشکار با اسلام قرار داشت. این اختلاف ها با آمدن طالبان در دور نخست تندتر گردید و با آمدن جمهوریت امید هایی برای وحدت و همبستگی ملی در افغانستان بوجود امد؛ اما این آرزو ها قربانی سیاست های قوم گرایانه و انحصار گرایانه ی کرزی و غنی گردید. این اختلاف ها پس از سقوط جمهوریت گراف صعودی را پیمود و هر روز فربه تر و زهرالودتر می گردد.
دلیل اش به قوام نرسیدن روند ملت شده است؛ زیرا ملت شدن نیاز به یک پروسه ی ملی دارد تا ارزش های کلان مانند، اقتدار ملی، ثبات ملی، وحدت ملی و وقار ملی در نتیجه ی یک روند تاریخی و مشخص در یک جامعه به قوام و پایداری برسند.
بنابراین ملت شدن پروسه ی مشخص تاریخی و اجتماعی است که از نظر جامعه شناسی ملت شدن روندی است که یک جامعه به زبان، تاریخ، قومیت، فرهنگ و سایر ویژه گی های مشترک دست یابد و در این صورت است که زمینه برای دولت- ملت شدن فراهم می گردد. ملت را جامعه ای فرهنگی-سیاسی نیز تعریف کرده اند؛ اما اجماع دانشمندان بر این است که ملت ها از نظر اجتماعی ساخته شده و از نظر تاریخی به ظهور می رسند. هرچند نمادهای قومی ناسیونالیسم را به عنوان پدیده ای پویا و در حال تحول توضیح می دهد و بر اهمیت نمادها، اسطوره ها و سنت ها در توسعه ملت ها و ناسیونالیسم تأکید می کند؛ اما با تاسف که این پدیده در افغانستان قربانی ناسیونالیسم خورده قومی ودخورده فرهنگی شده است و انحصار گرایی های سياسی و قومی تا کنون فرصت های ملت شدن را از مردم افغانستان گرفته است. جا داشت تا هویت های سیاسی و اجتماعی ما در عصر جمهوریت که نمادی از دموکراسی بود، تعریف می شد و با تاسف که همه چیز قربانی ناسیونالیسم تنگ نظرانه و تعصب های قومی و زبانی گردید.
با تاسف حالا که مردم افغانستان فرصت های اندک را برای ملت شدن از دست دادند و نتوانستند، از هفت کوچه های اختلاف گروهی، قومی و زبانی به جاده ی هموار زبان ملی، تاریخ ملی، فرهنگ ملی و سایر ارزش های ملی پای بگذارند. با تاسف که اکنون همه فرصت ها از دست رفته و طالبان چنان گشنریشه های اندک از ارزش های برجا مانده ی ملی را از بیخ قطع می کنند که شاید روند پیوستن افغانستان برای رسیدن به دولت ملت شدن دهه ها و حتا قرن ها در بر بگیرد. تاسف آورتر این است که شخصیت ها، گروههای های سیاسی، قومی، زبانی، رسانه ها و بویژه یوتیوب چلان های بد زبان و بدفرهنگ که هر کدام خود را مخالف طالبان می خوانند؛ چنان تندوز اختلاف های قومی و زبانی را گرم نموده اند که در آتش آن مردم افغانستان و ارزش ها و آینده ی آنان نیز به شدت می سوزد.
هر شهروند افغانستان حق دارد که برای تحقق و عملی شدن عدالت سرزمینی، عدالت قومی، عدالت زبانی و در کل عدالت سیاسی و اجتماعی تلاش و پیکار نماید؛ اما مبارزه برای تامین عدالت در عرصه های گوناگون سیاسی و اجتماعی در جامعه ی افغانستان را نباید با دامن زدن به اختلاف های قومی، زبانی و گروهی به عوضی گرفت و سیمای پاک مبارزه برای عدالت و برابری را خدشه دار گردانید. باتاسف که رسانه های بیرون مرزی شبکه های نشراتی و بویژه یوتیوب بران، برای آنکه صاحب لقمه نانی شوند، از بام تا شام با مطرح کردن مسائل گوناگون اختلاف برانگیز تاریخی، اجتماعی و سیاسی مصروف دامن زدن به تضاد های قومی و زبانی اند و هر روز بیشتر از روز دیگر بر روی آن هیزم بیشتر می ریزند. از اینکه افراد یاد شده با استفاده از میدان شغالی در پی نان و نام اند و از آنان چندان جای گله و شکایت نیست؛ اما تاسف بار این است که شماری شخصیت ها و گروه ها مسائلی را مطرح می کنند که نه تنها برای رهایی افغانستان از بن بست کنونی کمکی کرده نمی تواند؛ بلکه معنای آب ریختن در آسیاب طالبان و دشمنان مردم افغانستان را دارد. در حالیکه پیش از وارد شدن به جنگ قومی و زبانی و ریختن هیزم در تندور آن، بهتر خواهد بود تا پیش از همه برای رهایی افغانستان از کام تروریسم و گروه های تروریستی و رسیدن به یک نظام واقعی مردم سالار دست به کار شد و متحد و هماهنگ عمل کرد. در آن صورت مطرح شدن بسیاری از مسائل چون، تغییر نام افغانستان و نوعیت نظام چه ریاستی و چه فدرالی که حالا ضروری به نظر نمی رسند، در آن زمان معقول و منطقی خواهند بود؛ زیرا رسیدن به اهداف یادشده در یک افغانستان مردم سالار با در نظر داشت رای اکثریت مردم ممکن که معقول هم است. در آنصورت نه تنها رسیدن به شماری از خواست های تاریخی، سیاسی و اجتماعی مردم افغانستان بلکه؛ زمینه برای تحقق عدالت در ابعاد گوناگون نیز در این کشور ممکن می گردد تا زمانیکه در افغانستان چنین نظامی حاکم نگردد؛ مطرح کردن هر گونه روایت های تاریخی و سیاسی و تاکید بر آن معنای آب در هاون کوبیدن را دارد.
این به معنای نفی مبارزه برای تحقق عدالت سرزمینی، عدالت سیاسی، اجتماعی و سایر نابرابری ها در افغانستان نیست؛ بلکه بحث بر سر شیوه های یک مبارزه موفقانه است تا در سایه ی آن عدالت در ابعاد گوناگون در افغانستان تحقق عملی پیدا کند و بیش از ۱۲ گروه ی قومی در این کشور به رفاه ی عادلانه اجتماعی و سرزمینی و برابری های سياسی و اجتماعی نایل آیند. پس مبارزه برای تحقق عدالت در افغانستان را نباید با اختلاف افگنی های قومی و زبانی و زهر پاشی های رسانه ای یکسان پنداشت و با چنگ زدن به ابزار نفاق با سرنوشت مردم افغانستان بازی گرد.
این در حالی است که شخصیت ها و رهبران گروه های قومی و رسانه ها و نهاد های مدنی افغانستان باید در نقش پیش آهنگان روشنگری در راستای تنویر افکار عامه باید عمل کنند. با تاسف که در اوضاع آشفته ی سیاسی افغانستان تحت حاکمیت خودکامه ی طالبان و اجرای مقررات سخت گیرانه ی آنان نه تنها از هم گسیختگی های اجتماعی و قومی و زبانی بیداد می کند و هیچ چیز بر سر جایش قرار ندارد؛ بلکه اختلاف ها میان مخالفان طالبان از یک سو و دامن زدن به اختلاف های قومی و زبانی بوسیله ی مخالفان طالبان از سوی دیگر چنان بر آشفتگی ها در داخل و بیرون از مرز های افغانستان افزوده که مبارزه با طالبان را با چالش روبرو ساخته است. در چنین حال نه تنها مبارزه با طالبان دشوار شده؛ بلکه نه تنها هر روز بیشتر از روز دیگر فرصت ها برای مبارزه با طالبان را قیچی میکند؛ بلکه زمینه های رسیدن به وحدت ملی و اقتدار سیاسی در آینده را نیز نابود می کند.
از آنچه گفته آمد، افغانستان از پنج دهه بدین سو قربانی رهبران گروه های چپ و راست است و جنایت، فساد، خیانت و نامدیریتی آنان این کشور را به کام شوروی و بعد به کام طالبان و آمریکا افگند و حالا هم این کشور در نتیجه ی سیاست های فساد آلود و سازش های پشت پرده ی کرزی و انحصار گرایی های غنی به کام تروریسم سقوط کرده است. اختلاف های قومی و زبانی در موجی از داعیه های عدالت خواهانه تنها محصول سیاست های افراطی و قوم گرایانه ی طالبان نیست؛ بلکه بخش بزرگی از برتری خواهی های زبانی، زبان ستیزی و تعصب و امتیاز طلبی های قومی و سرکوب اقوام دیگر محصول حکومت های فاسد کرزی و غنی است. با تاسف که اکنون تنها طالبان نیستند که بر زخم های اختلاف های قومی و زبانی و مذهبی نمک پاشی می کنند و افغانستان را در آشوب سیاسی و اجتماعی و اقتصادی فرو برده و شخصیت ها و گروه های سياسی و قومی و مذهبی را درگیر خود کرده اند؛ بلکه بسیاری از مخالفان طالبان چنان درگیر اختلاف های تاریخی و قومی اند و خراسان خواهی و لر و بر خواهی به افتضاح کشانده شده که در تاریخ افغانستان پیشینه ندارد. تاسف بار این که شماری جوانان آگاهانه و ناآگاهانه به این آتش هر روز بیشتر هیزم می ریزند. این آتش افروزی ها در واقع آبی است که در آسیاب دشمن سرازیر می شود. باتاسف فضای سیاسی، تاریخی و فرهنگی کشور چنان مغشوش و از هم گسیخته و متشنج است که دهه های دیگر مردم افغانستان را به خود مصروف خواهد گردانید. بویژه اکنون که گروه ها و حلقه ها و شخصیت های سیاسی مخالف طالبان توانایی، ابتکار و نفوذ مردمی و قدرت خود را از دست داده اند و شاید قرن های ديگر افغانستان به حاکمیت و اقتدار ملی نرسد. با تاسف در آشفته بازار سیاسی افغانستان نه تنها زهر پاشی های رسانه ای میان مخالفان طالبان مبارزه با طالبان را با چالش روبرو کرده؛ بلکه داعیهی حق طلبانه ی اقوام این کشور را برای تحقق عدالت نیز زیر پرسش برده است. در همین حال طالبان هنوز هم فرصت دارند تا با گروه های تروریستی مقاطعه کنند و برای تشکیل یک حکومت قانونی از طریق انتخابات و تعیین نوعیت نظام سیاسی در کشور دست به کار شوند. در غیر این صورت حتا احتمال دارد که قدرت های منطقه و جهان با استفاده از داعش بار دیگر افغانستان را به جغرافیای جنگ نیابتی بدل کنند. یاهو