پیوست جاویدانگی شاد روان پرشور
و منطق مرد مبارزه، میدان مرد اراده، با انسان عزیز، دوست قبل چندی کھ: ٓاورشد یاد باید فراوان درد و دریغبا داعی بسترمریضی در پرشور جلیل رفیق چپ، جنبش واقعی مبارزین از یکی و دشوار روزھای رفیقاستدالل، ذاشت تنھا و داغدار را رفقایش و پیوست، جاویدانی بھ و فت لبیک را.اجل
ژاړي خلک خاندي تھ چھ شوي، مړ داسی خندل خلکو ژړل، تا شوی پیداچھ
فرزندان شان، محترم خانم بھ را پرشور رفیق نابھنام درذشت فامیلم و خود از نمایندی بھ حالیکھ درمن تسلیت کشور چپی جنبش بھ مجوع در و شان ھواخواھان و دوستان سایر و قیوم رفیق عزیزش برادر وارجمندش نمایم می استدعا جمیل صبر بازماندانش بھ و برین بھشت مرحومی برای.فتھ،
از ھم با موارد بسا در و داشتم پرشور یاد زنده رفیق با دھھ ونیم سھ از اضافھ کھ شناخت پیرامون تا میدانم،بجا ٓاورم بعمل یادبود ٓان از مختصر سطر چند طی بودیم، درتماس.نزدیک و حزب واالی ھای اندیشھ بھ عاشق بود، خوب شخصی رفیق بود، حزبی خوب رفیق پرشور جلیل یادزنده رفیق برجستھ خصایل از یکی فتار در لھجھ صراحت و کردار در صداقت کار، در جدیت بوده، ٓانٓارمانھای واقعاً بود، پرشور شان تخلص اینکھ میداشت. بیان ھراس و ترس بدون داشت، دل در کھ چیزی بوده،پرشور ساخت. می خود مجذوب را مخاطبین رفقا- و دوستان با صحبت حین در او بود، نمایان سیمایش در صفتچنین و رم را محفل و میآمد بعمل حاضرین میان داغ ھا صحبت و ‘ھُلھلھ’، و شور ٓانجا داشت، حضور پرشورجائیکھ میداشت ناه.رمتر
و منطق مرد نمیشد، تسلیم زوروئی و زور دربرابر ھرز کھ: بود این پرشور یاد زنده برجستھ صفات ازیکی بود برخوردار مختلف مسایل پیرامون کافی معلومات از و بود.استدالل
کمی، لحاظ از ٓانزمان در کھ سمنان والیت بود. ١٣۵٨ جدی ۶ از بعد سمنان والیت والی اولین پرشوررفیق میرفت. قرار مخالفین حمالت اماج ھمیشھ داشت، وجود ٓان در امنیتی نیروھای و حزب اعضای از کمیتعداد
اوقات اھی جن این حتی میکرد. پیدا ادامھ صبح ۶ الی و ٓاغاز عصر ۴ ساعات از روزه ھمھ مخالفین باجن بلکھ والیت، والی منحیث تنھا نھ پرشور یاد زنده احوال و اوضاع ھمین در پیوست. می بوقوع کوچھ بھکوچھ – کابل شاھراه و شھر- امنیت تأمین بھ ارتباط در جوانان سازمان و حزب فعالین دوشادوش حزب سپاھیمنحیث امنیتی ھای پوستھ تمامی نمود، می ذار و شت شھر امنیتی کمربند در شبانھ میکرد. اتخاذ امنیتی تدابیرحیرتان کمبودیھا و نواقص رفع در و میردید معلومات جویای شان اکماالت و پرسونل معیشتی وضع از و بررسیرا میکرد اقدام.عاجالً
در را دولتی اطالعات خدمات شمالغرب زون مسولیت و تبدیل سمنان والیت از پرشور جلیل یاد زندهھنامیکھ ْ
معلومات جویای تلیفون ذریعھْ ھمیشھ و نرفت، نادیده را سمنان رفقای مشکالت ھرز رفت، عھده بھٓانزمان دولتی، امنیت کارمندان و جوانان حزبی، فعالین از متشکل کمکی نیروی اعزام با ضرورت صورت درمیردید. میداد مثبت جواب سمنان والیت رفقای تقاضای.بھ
حیرتان، بندر خلم، ولسوالی اش فعلی اداری واحدھای تشکیل از عالوه بر ٓانزمان در کھ سمنانوالیت ٓانزمان در امنیتی لحاظ از والیت ترین پرچالش از یکی داشت، خود تشکیل در نیز کلدار کھنھ و کلدارعالقداری صورت جدی تالش باید میردید، محسوب کشور اقتصادی شاھرک بماثبھ کھ کابل-حیرتان راه زیرابود، عبور سمنان والیت مربوطات از راه این زیاد بخش زیرا شد. می نھداشتھ فعال ھمیشھ را این تامیرفت، والیت ھمین در را تجاران اموال و اکماالتی ھای کاروان بر مخالفین حمالت و جنی نقاط داغترین ومیکرد فعال ھمیشھ راه ان پرشور یاد زنده ھمکاری با سمنان رفقای بھتر سازماندھی و درایت با اما میرفت.صورت ساخت می مرفوع را کابل شھریان احتیاجات و میردید سرازیر بمرکز حیرتان بندر از اکماالتی قطارھای.و
از قشر میان در و منورین دکانداران، باغداران، دھاقین، میان بلکھ حزب، میان در تنھا نھ پرشور جلیل یادزنده بود برخوردار خاص محبوبیت از نیز والیت ٓان ھای.کاکھ
در والیت ٓان عوام اھالی و مردم با اش نیک روابط داشتن مورد در پرشور یاد زنده از خاطره یک مثال:بطور میدھم تذکر.اینجا
ھا شب از یکی در بود، سمنان والیت مرکز مربوط قدیم شھر غریبکار اھالی از یکی سلیم بابھ بنامشخص برای چیزی ھیچ کھ سلیم بابھ مینمایند. تیرباران را جوانش فرزند سھ شده، داخل موصوف خانھ بھ دولتمخالفین را او قدریکھ ھر مینماید، پنھان را خود خانھ تندور در ماندن زنده بخاطر نداشت فرزندانش و خود ازدفاع جسد و میاید سلیم بابھ وقتیکھ میکند. فرار جنایت این انجام از بعد اشرار باآلخره نمیکند، دریافتجستجومیکند، مراسم محل مردم بکمک میاید بھوش کھ ٓان از بعد میافتد. بزمین بیحال و دیده شوک میبیند، را جوانش فرزندسھ میرساند انجام بھ را پسرش سھ.تدفین
را شب و شب را روز اللھاند، بازار و کوچھ و سرک بیابان، و دشت مرد بلکھ نھ، خانھ مرد سلیم بابھ ٓان ازبعد را او ھمھ میخندید، ھم اھی و ریھ خود با اھی نداشت، غرض و کار کسی با میزد، حرف کم میکرد.صبح تاریکی در صفت خفاش جالدان توسط کھ فرزندش سھ وحشیانھ مرګ نبود، دیوانھ او اما میفت. دیوانھ سلیمبابھ بود رسانیده حال این بھ ویرا بود، رفتھ صورت چشمانش پیشروی.شب
میاورد، تشریف سمنان بھ رفقا شخصی عیادت جھت یا و وظیفوی مسولیت بنابر پرشور جلیل یاد زندهزمانیکھ بغل رسیدن بمجرد است. برده خبر سلیم بابھ بھ پرشور امدن از ھا فرشتھ ویی تو میشد، حاضر سلیم بابھدفعتاً با بعداً میکرد، ریھ دقیقھ سھ دو- مانده، او ٓاغوش در را خود سر اوالً میرفت، ٓاغوش در را او و باز راخود
ر ت م و د ا ی ک ی ه د ر ب م ا ن س پ س ، د ی ش ک ی م ز ا ر د ه ٓاِ و ه د و م ن ک ا پ ا ر د و خ ی ا ھ ک ش ا ر و ش ر پ ق ی ف ر ن د ا د ی ل س ت و ی ئ و ج لد چون شعارھای دادن سر و ره مشت کردن باال با رفتھ،:فاصلھ
اشرار بر مرګ اشرار بر مرګ ا خ، د، ح، باد…زنده
میساخت متبارز را شان.احساسات
در عمر تمام کھ بود داغدیده مرد یک شعار غریبکار، مرد یک شعار بلکھ نھ، حزبی یک دادن شعار شعار،این او محبوبیت چنین میسپرد. فراموشی باد بھ را ھا غم ھمھ این پرشور دیدن با اما میسوخت، پسرانش اندوه وغم و باز سمنان والیت شریف مردم قلوب در را راه کھ بوده اش انقالبی عالی کرکتر و خوب اخالق ازناشی
کھ میداشت اظھار کرات بھ سلیم بابھ قسمیکھ بود، ٓاورده بدست را مناسب:جایاه
میکنم’ فراموش را خود ھای غم تمام من صاحب پرشور دیدن.’با
متواری طرف ھر بھ و وطن ترک بھ مجبور ٓامده، پیش وضع بنابر ٓان صفوف کھ حزب حاکمیت سقوط ازبعد
داکتر توسط کابل ھوائی میدان تا شان پذیرائی و خرچی جیب نقد پول دریافت با حتی نعمت و ناز با عدهشدند، و جنوب و شرق، ‘شمال، مختلف ھای راه از رفقا از کثیر عده اما فتند. ترک را کشور ٓانطریق ازعبدالرحمان، پیوستند غربت دیار بھ امیدی ونا یأس عالم یک با و ترک را کشور غرب’.جنوب
کھ کشور شمال صفات در زیاد مدت موصوف فت، ترک را کشور کھ بود رفقای ٓاخرین جملھ از پرشور یادزنده
این در بود، رفقا ساختن منسجم و وسازمانی سیاسی فعالیت نسبی احیای مصروف بود، برخوردار نسبی امنیتاز ِ
رد بھ فامیل یک اعضای مانند را رفقا تمام دیر بار یک تا داشت ٓارزو موصوف رفت، پیش بھ اندازه تاراه انتقاد نمود، پیشنھاد نمود، پیکار نمود، تالش و سعی راه این در ببرنند. لذت ٓان از و ببینند جمع دسترخوانیک سقوط از بعد حزب کھ ٓایند ناخوش وضع این بھ تا شود پیدا بینا چشم و شنوا وش شاید کھ امید این بھنمود، و ٓارمانھا ھمھ این بلکھ نردید، برٓاورده تنھا نھ ایشان ٓارزوی چنین اما دھند، خاتمھ بود مواجھ ٓان بھحاکمیت
فت وداع را فانی جھان این و برد خود با را:ٓارزوھا
باد رامی ھمرزمان میان یادش و شاد شانروح
شد نخواھید ما فراموش ھرز اما است، خالی ما میان جایت عزیز!.رفیق
دلاور وثیق
درسوگ عزیزی که جایش تابیکران خالی خواهد بود
زمانه هرچه بما داد باز بستاند
ز زندگی دو سه حرف ثبات میماند
متاع عمریکی کاروان در گذر است
نبرد مرد بنام حیات می ما ند
فدای غیرت ان پیشتازجاده ی خون
که نقش او چو سرود نجات میماند
باتاسف وتالم عمیق عزیز شایسته ؛ مرد وارسته ؛ انسان فرهیخته ؛ دوست ازاده و رفیق گرانمایه عبدالجلیل پرشور نابهنگام پدرود حیات گفت ؛ طبیعتا زندگی برای هر انسان پایانی دارد که پرشور نمیتوانست مستثنی از این امر باشد ؛ ولی انچه پرشور را از سایرین متمایز میسازد زندگی با معنی وپربارش بود ؛ او از اوان نوجوانی گرویده اموزش ؛ معرفت و زندگی با مفهوم گردیده و در کسب دانش تا لحظه مرگ فروگذاشت نکرد.
وی با فهم و احساس بیداری که داشت از نوجوانی و دوران مکتب با درک مظالم سیاسی ؛ اجتماعی ؛ اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جامعه در جستجوی راه حل و مبارزه شده ؛ به صفوف مبارزان ح. د. خ . ا پیوست و تا فرجام حیات ارزشمندش به ارمانهای والا و بی بدیل ان وفادار باقیماند و در تحقق اين ارمانها تا پای وجان ؛ بدون تزلزل ؛ انحراف و با شجاعت رزمید ؛ منافع مردم را همیشه بر منافع شخصی ارجحیت داد ؛ در صف مقدم قربانی حاضر بود بدون انکه امتیازی بخواهد؛ در مورد منافع ملی ؛ جنبش ؛ وطن و اصول سختگیر ؛ بیگذشت و گاهی پرخاشگر میبود ؛ او دگم فکر نمیکرد ؛ وسعت نظر داشت ؛ حقایق را طوری که بود میدید و به تحلیل میگرفت ؛ پیروی تعبدی از افراد و فرکسیونهای حزبی را گمراهی و دور شدن از ارمانها میدانست ؛ او تا اخربه ارمان و اعتقاداتش وفادار ماند.
خصایل شایسته فوق گاه ناگاهی باعث ازردگی وحتی خشم دوستان و رفقای بی حوصله تر و یا تمامیتخواه از وی شده باعث دردسر ؛ مشکل وضیاع وقتش میشد . پرشور بعد از فروپاشی حاکمیت و حزب بخصوص در غربت با تمام توان برای تامین وحدت صادقانه و عملی دوباره ح . د . خ .ا به مثابه ضرورت مبرم ملی و نمونه شدن این تشکل اگاه قبلی در کنار گذاشتن اختلافات عمدتا ناموجه چون اساس و محور ؛ و بعد کار کردن در جهت وحدت کلیه نیرو های دموکراتیک ؛ جنبشهای مترقی ؛ تشکل ها و افراد وطندوست منحیث تنها راه نجات کشور از ورطه هولناک کنونی زحمت کشید ؛ که نوشته ها ؛ طرحها ؛ بحثها و روشنگری های پرشور گواه این حقیقت اند ؛ با دریغ که بدین ارزوی شریفانه اش نا رسیده به ابدیت پیوست ؛ وهنوز تشتت و پراگندگی بیداد میکند ؛ که هرگز در اینده چنین مباد.
واما بغیر از سیاست ؛ زندگی پرشور ابعاد دیگری داشت که با اشارات مختصر بدان بسنده میکنم : ـ
پرشور مطالعات سیستماتیک ؛ معلومات کافی و منظم در علوم تاریخ کشور ؛ منطقه و جهان ؛ ادبیات ؛ فلکلور ؛ ژورنلیزم و مذاهب داشت که مخاطبانش اعم از موافق و مخالف از سطوح متفاوت در بحث های گوناگون را به دسترسی و یاری همین مطالعات و معلومات علمی ؛ فصاحت و جسارت خداداد عمدتا قناعت میداد ؛ یا در برابر استدلال منطقی قناعت میکرد ؛ او اهل منطق ؛ بحث و استدلال بود.
وی از روابط وسیع با اقشار مختلف جامعه برخوردار بوده ؛ علاوه از رفقای حزبیش صد ها و هزاران دوست و رفیق شخصی میان روشنفکران ؛ دهقانان ؛ کارگران ؛ روحانیون ؛ استادان ؛ متنفذین ؛ نظامیان ؛ اهل کسبه ؛ اهل معارف و سایرین شامل پیران ؛ همسالان و جوانان داشته که به نحوی به همه میرسید و روابط تحکیم و تداوم پیدا میکرد ؛ شایستگی برخورد های طبعا متفاوت با طیف وسیع و حوصله استثنایی منحصر به فرد خود را داشت ؛ در داخل وطن میدیدم که دوستانش از اقشار فوق منظم و متواتر به عیادتش میامدند ؛ از بیماری اش رنج میبردند و حرمت استادی ؛ کلانی و پیشوایی نثارش میکردند ؛ انچه مستحقش بود.
پرشور با هر نوع تعصب ناسازگار بوده انرا بیماری مزمنی میپنداشت که یقینا مبتلا یانش به سراشیب سقوط شخصیت و اعتبار میرسند . او قومیت ؛ تعلقیت به کدام سرزمین ؛ رنگ پوست ؛ پیروی از کدام مذهب ؛ مقدار ثروت ؛ مقام و دیگر معیار های افتاده را برای تعین شخصیت افراد نفرین میکرد ؛ و فقط علمیت ؛ تقوا و انسانیت را معیار زیبا و پذیرفتنی شخصیت انسان میدانست.
پرشور در خانواده اش چنان مناسبات استثنایی برقرار کرده بود که با همه اعضای فامیل اعم از فرزندان ؛ خانم ؛ مادر ؛ خواهران ؛ برادران و اقارب مانند دوست و رفیق شخصی رفتار میکرد ؛ مورد اعتماد و حرمت انها قرار داشت ؛ همه به حرفهایش گوش داده عمل میکردند و از حرف و عملش الهام میگرفتند ؛ در تربیه و تحصیل سالم فرزندان و باقی اعضای خانواده هیچگاه ؛ هیچنوع کوتاهی را نمی بخشود.
به تساوی کامل حقوق مرد و زن اعتقاد راسخ داشته خود الگوی این امر در خانواده اش بود ؛ انچه را حق خود میدانست به همان پیمانه به خانمش نیز حق قایل بود ؛ دوستان و همرزمانش را همواره در تعمیل تساوی حق مرد و زن به نوبه اول در خانواده هایشان توصیه و روشنگری مینمود.
او در رابطه و برخورد با دوستان و رفقا متواضع ؛ صمیمی ؛ بی ریا ؛ صادق ؛ با صراحت و یک روی بود ؛ از استعدادی بهره داشت که در مواجهه با افراد ناشناس ؛ دیگر اندیش ؛ جوانان و حتی اطفال بزودی زبان مشترک پیدا و اعتماد بوجود می اورد طوری که گویا از مدتها باهم میشناسند.
من بمثابه رفیق ؛ همرزم و دیرینه دوستش سجایا و جسارت عالی اخلاقی ؛ وفاداری به ارمانهای والای انسانی ؛ رواداری ؛ عدالت پسندی ؛ راستکاری ؛ استقامت ؛ ایستادگی و سایر خصایل نیکویش را شاهد و میستایم.
در معرفی و توضیح ابعاد شخصیت پرشور من به عجز خویش معترفم زیرا چیزی که درخور شناخت درست از اوست کتابها خواهد شد؛ ولی انچه مرا درين رابطه تسلی میدهد شناخت وسیع توده های حزبی و مردم از شخصیت پرشور است که نیاز و خلای فوق را تا حدی در مقطع کنونی مرفوع میگرداند.
طوریکه مبرهن است زندگی شخصی و بخصوص سیاسی پرشور فراز و نشیبهای زیادی داشت ؛ که در هر مقطعی از زمان با متانت ؛ استقامت و استواری به دفاع از اصول و حقیقت در برابر زورگویی ؛ بیعدالتی ؛ معامله گری ؛ حق تلفی و فریبکاری چون دژ استوار ايستاد و حماسه افریده است ؛ هرچند برخورد های اصولی و انقلابی زیانهای متعدد شخصی را هر زمانی متوجه اش میساخت ولی او باکی نداشت و تا دم مرگ پرچم حق واصولیت را با افتخار بر افراشته نگهداشت.
پرشور از میان ما رفت ؛ خانواده بزرگ حزبی ؛ شخصی و عزیزانش را داغدار و تنها گذاشت ؛ یقینا نبود او نه برای فامیل باوقارش ؛ نه رفقا و دوستانش ؛ نه برای جنبش روشنفکری و نه هم جامعه افغانی قطعا قابل جبیره نیست ؛ ادامه دوستی و رابطه با وی تنها در تعقیب راه و ارمانش میسر است.
روحش شاد ؛
، خاطراتش جاودان
! و راه و رسمش سبز باد