همه میدانند حمله تروریستی روز دوم اسد 1395 در چوک دهمزگ کابل در سطح ملی و بین المللی بازتاب همه جانبه ای داشته است از یکطرف با همه شک و تردید ها حضور فعال داعش در مرکز افغانستان و پذیرفتن حمله انتحاری همان روز را همه را خیلی مشوش ساخته است . از سوی دیگر ناتوانی حکومت در تأمین امنیت شهروندان افغانستان موجب خشم مردم افغانستان نیز گردیده است بعد از این حادثه ای خونین و هولناک که داعش مسئولیت آنرا به عهده گرفت و همزمان داعش اعلان نمود. که هدفشان قتل عام شیعیان بوده است که به نظر می رسد قصد آنها به راه انداختن جنگ شیعه و سنی در این منطقه است. که سالیان درازی در افغانستان این مذاهب برادر وار در پهلوی یکدیگر زنده گی نموده اند در چنین شرایط و وضعیت پر ماجرا و بحران خیز جنرال نیکولسون مسئول قوت های ناتو در افغانستان لب به سخن آورده میگوید داعش عراق و سوریه با داعش افغانستان همیشه در تماس است اگر از دوستان خارجی پرسیده شود کمک مالی تسلیهاتی برای داعش در عراق سوریه و افغانستان از مسیر عرش به آنها می رسد
این مسیرها در دست حکومت ها نیست و خط عمومی ارتباط جهانی در نظارت ماهواره ها و شبکه های اطلاعاتی بسیار آگاه غربی ها به خصوص امریکا قرار دارد. یا خیر
مخارج جنگ داعش که با بانکنوت یا اسکناس های فزیکی تأمین نمی شود. بانک ها در دست کیست این سوالاتی است که باید جواب داده شود اما به باور من داعشیان که درافغانستان حضور فزیکی دارند تعدادی زیاد شان هرگز از سوریه و عراق به افغانستان نیامده اند و پیوند های تنگاتنگ با داعشیان که به البغدادی بیعت کرده اند نیز ندارند آنچه که من باور دارم .
گروه تروریستی داعش در افغانستان بومی است. منظور افرادی است که از طالبان و افرادی که از گروه تحریک طالبان پاکستان و القاعده خارج شده اند، نسبت به سیاست های گروههای خودشان زاویه پیدا کرده اند و به داعش پیوسته اند. به این خاطر یک داعش بومی در افغانستان به وجود آمده است، اینکه تعداد اینها چقدر است، تا هنوز همه جانبه روشن نیست، اما این ها نیروهای کیفی بالایی در اختیار دارند. با توجه به اینکه تعداد زیادی از کسانی که برای داعش در افغانستان عمل می کنند حتی غیر افغان هستند، ازبک، ایغور تاجیک، چچن ها و آسیای مرکزی، و زیادتر شان پاکستانی اند این ها یک نیروی کیفی خوبی هستند شاید تعدادی محدودی از اینها در سوریه و عراق هم اموزش دیده باشند، در جنگ شرکت کرده باشند اما آنچه که من به آن یقین دارم برای سازماندهی در مناطق مختلف افغانستان این گروه ها از طرف اداره ISI پاکستان مامور شده اند، و با دستور استخبارات پاکستان عمل مینمایند بنابراین بحث اینکه داعش چه طور توانسته است به کابل نفوذ کند، برای آنها مشکل نیست، چرا که آنها بومی هستند و در کابل همین طور در ننگرهار، بدخشان و دیگر مناطق زندگی می کنند. بنابراین شناسایی آنها به عنوان اینکه از خارج آمده باشند امکان پذیر نیست برای اینکه بومی هستند، کسی آنها را نمی شناسد. به رغم اینکه دولت سعی می کرد همیشه حضور داعش را انکار کند واقعیت این است که آنها حضور دارند و مشغول یارگیری و نیروهای کیفی را تا کنون جذب کرده است.
نکته دیگری که در این جا ملموس است این است که داعش یک شبکه سلولی است. الزاما این طور نیست که داعش از مرکزیت خود کسی را مأمور کند که به کابل برود و این حمله را انجام دهد. آن سلولی که در افغانستان شکل گرفته است، خودش تشخیص داده است که در حال حاضر یک اجتماع شیعه به وجود آمده است که برای عملیات مناسب است، حدس من این است که آنها بدون وابستگی جدی به گروه مرکزیت یعنی با رهبری البغدادی، اگر بیعت هم داشته باشند بیشتر به لحاظ فکری داعش را دنبال می کنند تا اینکه در تشکیلات سازمانی خود از مرکزیت دستور بگیرند. اگر از این موضوع بگذریم و پیامد های حادثه خونین دهمزگ را بررسی کنیم شکی نیست برای دولت وحدت ملی این یک شکست مهم و یک ضعف اساسی امنیتی است. با وجود اینکه در تدابیر شدید امنتیی این تظاهرات برگزار شد، داعش توانست که این عملیات را انجام دهد و فاجعه ای را به وجود بیاورد، این به هر حال برای دستگاه امنیتی افغان یک شکست امنیتی به حساب می آید.
اما از لحاظ اینکه حرکت داعش بتواند در ساختار دولت تغییری ایجاد کند به نظرم این طور نیست، دولت وحدت ملی به رغم مشکلی که با هزاره ها پیدا کرده است، همچنان سعی می کند که اوضاع را تحت کنترل داشته باشد و داعش را در این قضایا خیلی جدی نمی بیند. توجه بیشتر دولت به طرف طالبان و ادامه مذاکرات چهار جانبه و اخیرا شش جانبه با حضور روسیه و ایران است به این سمت هدایت خواهند کرد و متمرکز می شوند. راه حل نظامی به آن معنایی که با داعش بخواهند برخورد کنند وجود ندارد چون داعش معلوم نیست که کجای افغانستان است تا افرادشان را شناسایی کنند و ببینند چه کسانی هستند. به نظرم راه حل دیگری برای کابل وجود ندارد. البته که ضعف کابل برای پاسخ دادن به انتظارات هزاره ها هم یک مساله مهم است. دولت می توانست این کار را کنترل کند، به هرحال موضوع انتقال برق از مسیر بامیان مشکلی است که در دولت قبل تصویب شده بود شاید با یک مقدار هزینه بالاتر می توانست عملیات خط برق را در بامیان انجام دهد و مشکلی به وجود نیاید. این از دیدگاه دولت تاثیرات منفی خودش را دارد اما تا حدی نیست که تغییری درسیاست دولت ایجاد کند.
اما در ارتباط با طالبان معتقدم که طالبان و داعش به شکل جدی رقیب یکدیگر هستند. وقتی داعش توانسته در کابل عملیات انجام دهد معنی آن این است که تصمیم دارد طالبان را تجزیه کند و اعضای این گروه را به سمت خود بکشاند و با ائتلاف با داعش، آنها نقش پایین تر را بپذیرند. به نظرمی رسد در آینده بین طالبان و داعش درگیری مسلحانه بزرگی در برخی مناطق پیش خواهد آمد. در آینده طالبان، داعش را در مناطق کنترل خودش تحمل نخواهد کرد. اما در مورد مسایل حساس تر داعش وقتی به افغانستان آمده است مساله خلافت شرقی را مطرح کرده است، تحت عنوان خراسان بزرگ، که در آن تردیدی نیست که خراسان بزرگ از آسیای مرکزی تا افغانستان، پاکستان، بخشی از هند، بنگلادش و بخشی از شرق ایران را شامل می شود. به لحاظ تاریخی خراسان بزرگ متشکل از نیشابور ایران و مناطق سنی نشین است که همگی را در بر می گیرد. اگر این نگاه داعش را در کنار یک مساله دیگر در نظربگیریم در می بابیم که داعش در سوریه و عراق تحت فشار است و دلیل شکست خودشان و از بین رفتن خلافت اسلامی را روسیه، ایران و حزب الله می داند.به این خاطر این انگیزه را برای داعش تقویت کرده است که با ایران وارد چالش شود و سعی کند در ایران نفوذ پیدا کند. درعین حال یک ذهنیت تاریخی در گروه خلافت گرای داعش درباره ایران وجود دارد مبنی بر اینکه آنها معتقدند از زمان صفویه که ایران وارد دنیای اسلام شد، ایران با انتخاب مذهب شیعه، خاورمیانه را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم و به دو تکه جدا از هم تبدیل کرد و خود در وسط این دو منطقه قرار گرفت. به باور من داعش در کنار خلق کردن تضاد بین شیعه و سنی در منطقه میخواهد بحران جنگ داخلی را ایجاد نماید چنانچه ابو مصحف زرقاوی در زمان حیاتش این نفاق را در عراق بین سنی ها و مردمان شیعه انداخت و از آن بهره برداری همه جانبه کرد که تا هنوز زخم این نفاق و شقاق در عراق هر روز خونین تر میشود .
از سوی دیگراگر حضور داعش در افغانستان بسیار جدی شود مانند سوریه و عراق، پاکستان در این مورد با افغانستان چه سیاستی در پیش می گیرد آیا شاهد صلحی تاریخی هستیم یا جنگ؟ در کل واکنش پاکستان به حضور داعش در افغانستان چیست؟
تردیدی در این زمینه وجود دارد، چرا که علی القاعده ظاهر امر این است وقتی خطر برای هر دو کشور مشترک است، اینها می توانند با هم به تفاهم برسند و در یک جبهه قرار بگیرند.
واقعیتی که وجود دارد و در آن کمی تردید هم وجود دارد این است که داعش با استخبارات پاکستان به تفاهم برسد. به این معنا که هم در هند علیه هندوستان وارد عمل شود. در کشمیر نشانه های زیادی وجود دارد، عملیاتی که در حال حاضر در این بخش در جریان است زیر نظر گروه حزب المجاهدین است که با داعش پیوند خورده است و این تشکیلات با پاکستان مرتبط است. از طرفی، کسانی که از پشتون های پاکستان هستند و به داعش پیوسته اند در گذشته ارتباطاتی با دستگاه امنیتی پاکستان داشته اند.
تردیدی که در افغانستان به وجود آمده و من نمی دانم تا چه اندازه صحت دارد این است که دولت افغانستان معتقد است چون پاکستان به شدت از سوی آمریکا تحت فشار است برای اینکه طالبان را پای میز مذاکره بیاورد، این احتمال را به وجود آورده است که پاکستان مجبور شود طالبان را تشویق به مذاکره کند و یک نوع مصالحه بین طالبان و دولت مرکزی به وجود بیاید، مناطق بخاطر بود و باش طالبان در اختیار شان قرار داده شود تا بتوانند یک حکومت محلی تشکیل دهند و ساختار قدرت در افغانستان تغییر کند و تعدیل شود به نظامی فدرالی با قومیت مختلف و حکومت محلی و فقط در دولت مرکزی به شکل متوازنی شرکت کنند. اگر این مساله را در نظر بگیریم به نظر می رسد در اهداف راهبردی پاکستان تغییری ایجاد نشده است بلکه آنها به دنبال نیروهای جایگزین هستند که داعش می تواند یکی از آنها باشد، البته پاکستان قویا این مساله را رد می کند. آنها می گویند ما در خطر داعش هستیم که شاید درست باشد ولی در کل پاکستان در افغانستان سه هدف عمده دارد:
اول، هند در افغانستان نفوذ نکند، که ما برعکس این را شاهد هستیم و هند قدرت و نفوذ بالایی در این کشور دارد که به ضرر پاکستان است.
دوم، دولتی در افغانستان حاکم باشد که با سیاست پاکستان هماهنگ باشد که این مساله هم محقق نشده است.
سوم، اینکه افغانستان مسیر را برای تجارت پاکستان به سمت آسیای مرکزی باز کند.
این سه هدف محقق نمی شوند و خیلی بعید است که پاکستان از سیاست خود در این منطقه به سود افغانستان یا آمریکا دست بردارد.
شاید پاکستان این توان را داشته باشد که سیاست دو گانه قبلی را ادامه دهد یعنی از یک طرف طالبان را پای میز مذاکره بیاورد که حسن نیت خودشان را نشان دهند و از طرفی دیگر در پشت پرده از داعش یا هر گروهی که بتوان از آن برای تعدیل مواضع افغانستان به عنوان ابزار راهبردی استفاده کرد بهره ببرند چرا که با همین ابزار در هند و کشمیر در حال حاضر اهدافشان را پیش می برند.