به تاریخ هژدهم ماه اکتوبر سال جاری (2016) بود که من به دعوت جناب خیبر نظیمی مدیر عامل و تولید کنندۀ برنامه پر بیینده و وزین «بامداد خوش»در تلویزیون طلوع که از کابل پخش میشود، با گردانندگی جوانان خوش برخورد و خوش سخن برنامه، مریم جان و ایمل جان، برای اولین باردر تلویزیون طلوع دعوت شدم. تا حال که این نوشتار را تقدیم شما خوانندۀ گرامی پیشکش میکنم ده هزار بیننده، نظر به آمارگیری فیسبوک آن برنامه را تماشا کردند و با اینکه زمان برنامه کوتاه بود و اما مورد استقبال مردم شریف کشور قرار گرفت. سؤال جالب را که ایمل جان مطرح کرد این بود که شما منحیث یک جامعه شناس برای ما بگویید مشکل کشور های رو به انکشاف واسلامی در چه است؟. خواستم جواب همان سؤال را قلمی بطور مشرح با دوستان و عزیزان شریک شوم.
اقتصاد دان ها چنین عقیده دارند که مشکلات عقبماندگی کشورهای رو به انکشاف ضعف اقتصادی و بیکاری مردم است. اگر مردم کار و در آمد کافی داشته باشند هم کشور آباد میشود و هم مردم آرام و آسوده میشوند و مشکل نه میداشته باشند و از فقر نجات پیدا میکنند. بحث ما بالای کشور های اسلامی منجمله افغانستان است.
در کشور های اسلامی که اکثریت مردم مسلمان هستند موضوع برعکس است. اساساً فقر فرهنگی باعث فقر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وکشوری میشود زیرا اسلام از نگاه سوسیوپولیتک یعنی رابطۀ اجتماع به سیاستهای اجتماعی (درین جا هدف ازنظام سیاسی نیست) آمد تا اول مردم با اخلاق شوند، دوم مردم متمدن شوند، و سوم مردم با اساس عدل رابطه داشته باشند.
قبل ازینکه اصل سؤال را که عبارت از فقر فرهنگی است جواب دهیم باید چند واژه را تشریح کنیم تا بهتر به منزل مقصود برسیم. شناخت اساسی این واژهها کار ما را برای درک واقعیتهای یک جامعۀ اسلامی که چرا عقب گرا شده است و در فقر زندگی میکند، آسان میسازد. قابل یاد آوری است که یک عده کشور های محدود اسلامی که در فقر اقتصادی نیست اما بازهم در فقر قرار دارد و در زمره کشور های جهان سوم قرار گرفته است تنها به خاطر عدم داشتن تکنالوژی نیست بلکه فقر فرهنگی است.
اول واژه «رَب»: خداوند متعال خود را با 99 صفت و اما با دو اسم به بشریت معرفی میکند. “ الله“ و دیگر آن «رَب». اسم «الله» نمایندگی از توحید و پرستش خدای یگانه می کند. و اما «رَب» که در شروع میگوید «رَب العالمین» اینجا مقصد از یگانگی خداوند نیست. اینجا خداوند خود را به حیث بزرگترین آموزگار بشریت معرفی میکند. «رَب» یعنی موجودی که از او آموخت. در سورۀ علق آیۀ چهارم و پنجم میگوید «الذی علم بالقلم»(4) و «علم الانسن ما لم یعلم»(5). یعنی همان که با قلم و [کتابت انسان را] آموزش داد و در آیۀ متعاقب آن میگوید «به انسان چیزی را که نمیدانست ، آموخت». دانستن و فهم این موضوع که خداوند (ج) اولین و بزرگترین آموزگار بشریت است در مطالعات جامعه شناسی اسلامی نهایت با ارزش است زیرا ما مسلمانان میدانیم که بدون ارادۀ خداوند ما نه میتوانیم چیزی را بیاموزیم. یعنی مربی اول انسان از نگاه علمی و راهیابی خداوند است. انسان نباید در اثر بیخبری یعنی بی علمی به خود مغرور شود و همه اساس و مرجع علم را فراموش کند. قرآن در سورۀ ذاریات آیۀ یازدهم می گوید: “ٱلَّذِينَ هُمۡ فِى غَمۡرَةٍ۬ سَاهُونَ (١١) ” یعنی (کسانی که در بیخبری فراموشکارند). همچنان ، مردم نباید مغرور شوند زیرا در کهولت همه چیز را فراموش میکنند مثل اینکه هیچ چیز نیاموخته باشند. بیبینید قرآن چه زیبا درین مورد به انسان خاطر نشان میکند: وَٱللَّهُ خَلَقَكُمۡ ثُمَّ يَتَوَفَّٮٰكُمۡۚ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَىٰٓ أَرۡذَلِ ٱلۡعُمُرِ لِكَىۡ لَا يَعۡلَمَ بَعۡدَ عِلۡمٍ۬ شَيۡـًٔاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ۬ قَدِيرٌ۬ (٧٠) .
یعنی او خداوند [است که] شما را آفریده است و سپس جانتان را میگیرد و بعضی از شما هستند که به حد اعلای فرتوتی میرسند ، چندانکه پس از دانستن [بسیاری چیز ها] چیزی ندانند ؛ بیگمان خداوند دانای تواناست.
دوم واژه ثقافه است. معنی این لغت در فارسی بطور عموم فرهنگ است. اما معانی دیگر این واژه در مطالعات ما بسیار کمک میکند که عبارت اند از: پرورش، کِشت میکروب در آزمایشگاه ، تمدن و همچنان ثقافه یعنی فرا گرفتن دانش و هنر و ادبیات را گویند. از نگاه جامعه شناسی اسلامی پدیدۀ پرورش و یا نمو خوبتر موضوع را افاده میکند. یعنی انسان یک موجود است که همیشه باید درحال پرورش و نمو باشد و به مجرد که از نمو باز ماند میخشکد و مانند نبات از بین میرود. این نمو از نگاه قرآنی تنها فزیکی نیست و معنوی هم است. انسان در اثر پرورش معنوی آموزش و پرورش به بالاصعود می کند . بزرگان در گذشته ها گفته بودند که «از گهواره تا گور دانش آموز» یعنی پرروش انسانی هیچگاه ایستادگی ندارد زیرا اگر متوقف شود انسان از تکامل باز خواهد ماند. قرآن مردم را دربارۀ آموزش و پرورش مردم را دعوت میکند و می گوید
وَقُل رَّبِّ زِدۡنِى عِلۡمً۬ا یعنی «و بگو الها بر علم من بیفزای” . همچنان خالی از دلچسپی نخواهد بود یاد آور شویم اولین آیۀ که نازل شد “اقراء” بود. یعنی بخوان. آیۀ خواندن در اسلام معنی و مفهوم وسیع دارد و به آدمیان میرساند که بدون علم و معرفت که خداوند به شما ارزانی داشته مردم به معراج کمال نه می رسند. از همین لحاظ بود که شیخ فرید الدین عطار نیشاپوری گفت که :
چو شمع از پی علم باید گداخت- که بی علم نتوان خدا را شناخت.
سوم واژه اخلاق است. عدۀ زیاد مردم اخلاق را با تربیه که هر دو واژههای عربی است یکی میشمارند. یعنی کسی که بد اخلاق است ، بی تربیه است. اساساً وقتی که رسول خدا (ص) میفرماید « من برای تکامل مکارم اخلاق آمده ام» ، از نگاه فلسفه اخلاق ، نه منظور این حدیث تربیه است و نه رَویۀ اجتماعی. علم اخلاق یک مطلب فلسفی است که آنرا ما در فلسفۀ اخلاق در مطالعات علم منطق مطالعه می کنیم. درین مورد بزرگان اهل علم مسلمان و غیر مسلمان بحثهای جالبی دارند که از حوصلۀ این نوشتار خارج است. دانشمندان تعریفهای گوناگون ازعلم اخلاق دارند. ما کوتاه ترین و درستترین آنرا به شما معرفی می کنیم. اخلاق عبارت است از «مجموعۀ صفات روحی و باطنی انسان است». این تعریف به ارتباط دین بسیار منطقی است زیرا دین یک مسالۀ فکری ، عقلی و قلبی است نه ظاهری. حدیث مبارک میگوید: آمده است تا مراتب اخلاق را یعنی ایمان را در قلب های شما از نگاه روحی و باطنی که عبارت است از پرستش ذات اقدس الهی میباشد تکمیل کند که آن عبارت از توحید است. یعنی انسان به معراج کمال نه میرسد تا توحید را نشناسد که خدا یکی است ، جهان هستی یکی است ، علم یکی است و انسان یکی است. دانش این موضوع از طریق آموزش و پرورش درست قرآن مجید متصور است و نه از کدام طریق دیگری.
چهارم واژه تربیه است. این هم عربی است و کلمۀ تربیت در فارسی از همین لغت عربی گرفته شده است که پرورش معنی میدهد. تربیت از نگاه علم پیداگوژی و یا علم آموزش و پرورش آنست که انسان از یک مرجع موثق، با ثبات و با اعتماد میآموزد و پرورش می یابد. جالب این است که در فرهنگ اسلام تربیه تنها از پیامبر (ص) آموخته میشود نه دیگران. یعنی اگر کسی میخواهد تربیۀ اسلامی داشته باشد باید از پیامبر بیاموزد و عمل کند. تربیه مانند اخلاق یک مبحث فلسفی نیست. قسمیکه از معنی آن پیداست یک مسالۀ آموزشی و یا تعلیمی است و مانند هر اصول دیگری باید آموخت. و اما اخلاق یک موضوع فلسفی اعتقادی است. درین مورد که مردم مسلمان باید از محمد (ص) بیاموزند ، قرآن مجید درسوره احزاب آیۀ 21میگوید که
لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِى رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٌ۬
یعنی در پیامبر خدا سرمشق نیکویی هست
بلی! حالا اگر واژه تربیه را منحیث یک دستور اجتماعی اخلاقی چنانچه در جامعه مروج است و حکمت نظری نه فلسفی مد نظر بیگیریم ، ما زمانی اخلاق و یا تربیۀ سالم میداشته باشیم که «اسوه» یعنی نمونۀ رفتار و کردار و گفتار ما پیامبر باشد.
گفتیم که اسلام از نگاه سوسیو-پولیتیک برای این آمد که مردم با اخلاق باشند و حدیث مبارک پیشوای اسلام (ص) را نقل قول کردیم. مردم وقتی از نگاه توحیدی اخلاق میداشته باشند که وجدان خدا پرست داشته باشند و وقتی شخصیت سالم میداشته باشند که اسوه شان از نگاه اسلامی تنها پیامبر باشد. پس فارمول فرهنگ اسلامی چنین تنظیم یافته است
قرآن (هدایت اخلاقی) + اسوه (نمونۀ زندگی) = فرهنگ اسلامی
حالا شخص اگر ازین فارمول پیروی نه میکند او نه تنها فاقد فرهنگ اسلامی است، از نگاه تعریف فرهنگ از نمو هم عقبمانده است ، خشکیده است و حتی گندیده است. مثالهای زنده از قرآن کریم و سخنان باارزش محمد (ص)می آوریم
قرآن میگوید وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ
و اگر درشتخوی سخت دل میبودی بیشک از پیرامون تو پراگنده میشدند (آل عمران آیه 159). حالا اگر شما یک شخص را در جامعه و امروز فیسبوک میبینید و میخوانید که با مردم رویه نا مناسب دارد و یا فحش میگوید ومردم را ریشخند میکند؛ این شخص به فقر فرهنگی دچار است با اینکه نام اسلامی دارد و خود را مسلمان میگوید و شاید پنچ وقت نماز هم بخواند مثال دیگر از اسوه پیامبر خدمت شما تقدیم می کنیم
رسول خدا (ص) فرموده است «دعوت را اجابت کنید». حالا اگر شما کسی را دعوت میکنید و او بدون پیشکش کردن عذرویا معذرت دعوت شما را لبیک نه میگوید و برای شما تیلفون نه میکند که عذر دارد و آمده نه میتواند، آشکارا پیامبر «اسوه» او نیست و در فقر فرهنگی قرار دارد حتی که تحصیلات بلند دارد و شخص نامدار و سرشناس باشد.
پیامبر (ص) فرموده است « اختلاف نظر رحمت امت من است». حالا اگردر یک موضوع شما ابراز دلیل و برهان میکنید و طرف مقابل در جنگ و دعوای میشود و شما را توهین میکند او در فقر فرهنگی قرار دارد زیرا نه میداند که مردم حق دارند نظریات خود را در چارچوب ادب بنویسند.
قرآن میگوید «انسان را از نفس واحد آفریدیم». و باز قرآن میگوید «زن لباس مرد است و مرد لباس زن است» حالا وقتی شما میبینید که یک مسلمان مانند وهابیان به زنان حتی حق رانندگی را نه میدهند و در مساجد محل عبادتگاه زنان را جدا کردهاند اینها در فقر فرهنگی بسر میبرند حتی که مردم آنها را به نام عالم دین بشناسد. اینها از انسان که آزاد آفریده شده است برده ساخته اند.
قرآن میگوید که مسرفین برادران شیاطین هستند. وقتی که شما یک شخص را که خود را مسلمان میگوید و اسراف میکند او به فقر فرهنگی دچاراست. این عدم شناخت قرآن و عملکرد قرآن است که شخص را در جامعه اسلامی به فقر دچار میکند. در اسلام بد ترین صفت یک انسان همین است که در فقر فرهنگی یعنی بی ایمانی بسر میبرد نه فقر اقتصادی. زیرا اگر مسلمان بطور باید و شاید فرهنگ اسلامی میداشته باشد او هرگز به فقر اقتصادی و اجتماعی و سیاسی دچار نمیشود. قرآن مجید واضح میگوید «ادخُلو فی سِلم کافه» یعنی در اسلام پوره داخل شوید. از پیشوای اسلام محمد (ص) پرسیدند که فخر تو چیست؟ پاسخ گفت «الفقر فخری». یعنی فخر من فقر من است. این حدیث متفق علیه میرساند که پیشوای اسلام با اینکه سرمایه و جاه و جلال دنیایی نداشت و اما به فقر فرهنگی دچار نبود و نشان داد که ایمان است که انسان را از بی فرهنگی و نابسامانی نجات میدهد.
گفتیم که از نگاه سوسیو پولیتیک اسلام آمد تا مردم مدنی شوند. در بالا دیدیم که یکی از معانی ثقافه تمدن است. حضرت رسول اکرم (ص) بعد از هجرت نام یثرب را مدینه گذاشت. مدینه یعنی شهر. همه مشتقات لغت مانند تمدن ، مدنی ، و مدنیت از همین جا در اسلام شروع میشود. اساسیترین موضوع شهری بودن نه تنها اخلاقی بودن است یعنی ایمان به قلب بلکه مدنی بودن است. شخص مدنی عاری از تعصب ، تنگ نظری و تبعیض می باشد. به اساس قانون و قرار داد های اجتماعی زندگی میکند. حقوق دیگران را محترم میشمارد. درنظام شهری، مردم، زن و مرد از نگاه مدنی حقوق مساوی دارند. حالا وقتی شما در یک شهر مانند کابل که پایتخت کشور است حالت مانند قضیه فرخنده رخ میدهد این بزرگترین فقر فرهنگی است که مردم با قانون صحرا در شهر زندگی میکنند اگر نام کابل را از نگاه مدنی شهر بگذاریم. وقتی که وهابیان عبادتگاه مردم را در شهر کابل ویران میکنند این بزرگترین نمونۀ فقر فرهنگی است. وقتی که شما میبینید که مردم در کنار دریا در شهر اِدار میکنند این شهر شدید به مشکل فقر فرهنگی دچار است و از مدنی بودن خبری نیست زیرا قرآن میگوید پاکان را دوست دارد. خواه مخواه سطح رهبری یک کشور در مدنی بودن مردم شدید نقش بارز دارد واین وضع نمایانگر این است که سطح رهبری هم دچار حالت غیر مدنی است زیرا همه را به چشم میبیند و جزیی ترین اقدامی نه میکند. یک رهبر متمدن جامعه را به مدنیت میرساند چنانچه فرهنگ اسلام باعث به وجود آوردن تمدن بس عظیم به نام تمدن اسلامی شد. در مورد تمدن اسلامی اروپائیان و امریکائیان امروز بسیار نوشته اند. جالبترین کتاب را که درین زمینه این محقق میتواند به خوانندۀ گرامی سفارش کند ، کتاب «فرهنگ اسلام در اروپا» اثر دکتور زیگرید هونکه آلمانی است. این کتاب محقق و پژوهشگر آلمانی نشان میدهد که اسلام اروپا را تغییر داد. اما امروز زن و مرد مسلمان یا با تعصب زندگی میکند یا قرآن را زیر سؤال میبرد یا به اسلام ریشخند میکند و شما در فیسبوک این حالت فرهنگ زدایی را هر روز میخوانید و یا تقلید ازغیرمیکند و فکر میکند متمدن معلوم میشود بیچاره نه میداند که مسخ فرهنگی شده است.
اساس استوار جامعه اسلامی عدالت است. عدالت توازن جامعه است. عدالت تنها برای مسلمانان نیست بلکه مسلمان و غیر مسلمان است. فقر فرهنگی باعث به وجود آمدن بی نظمی، بیعدالتی، قوم پرستی، زن ستیزی، مواد مخدر افراط و تفریط و صد ها بیماریهای اجتماعی دیگر میشود زیرا و قتی هدایت اخلاقی قرآن و اسوه پیامبردر فرهنگ مردم جا نداشته باشد آن جامعه به بزرگترین فقدان نه تنها فرهنگی بلکه اقتصادی دچار میشود. روزی نزد یکی از خلفای عباسی آمدند و عرض حال کردند که در قلمرو اسلام فقیر نیست ، زکات را چگونه توزیع کنند؟؟ خلیفه جواب داد زکات را در خارج از قلمرو اسلام پخش کنید!! . فقر فرهنگی باعث میشود تا نظام صحرایی یعنی افراط و تفریط، زور قوم پرستی و تقلید های بیجا در محل به نام شهر به قوت رسد. مولانا چه زیبا گفته است:
خلق را تقلید شان بر باد داد-ای دو صد لعنت بر این تقلید باد. علاج جامعه اسلامی دموکراسی غربی نیست زیرا زندگی امروز از رئیس جمهور کشور گرفته تا ملا مسجد و تحصیل یافته همه و همه با مرض فقر فرهنگی دچار است. اویکه اقتدار سیاسی دارد مقلد غرب است و اویکه فکر میکند با عبا و قبا مسلمان است مقلد ملا وهابی و آخوندی است و فکر میکند و قانع شده است که دین را فهمیده است و در تعصب مذهبی ، زن ستیزی، نکاح صغیر، کنترول عقل و فکر مردم رشوه ، فال بینی و دیگر خرافات که همه خلاف دین است زندگی میکند و از دین یک هیولا ساخته است که اگر چیزی که او میگوید قبول نکردی کافِر و ملحد هستی. همه بد بختی مردم مسلمان به خاطر فقر فرهنگی و تقلید کورکورانه است. فرد گرایی غربی و نظام لیبرال غربی در یک جامعه اسلامی به گفته مرحوم علی شریعتی به جز از بی بند و باری چیزی دیگری به بار نیاورده است .
نتیجه اینکه درین تحقیق دیدیم که محور غنای فرهنگی خدا پرستی که اخلاق باطنی و ایمان را مطرح میکند و اسوه پیامبرکه روابط اجتماعی ما را از طریق تربیه سالم به اساس عدالت است تشکیل میدهد ، میباشد. مسلمان وقتی نمو میکند که به قرآن اعتقاد کامل داشته باشد و پیامبر را به حیث نمونه زندگی خود قلباً قبول کند و بینه به بینه مسایل را تعقیب کند. پنج بنای مسلمانی وقتی مؤثر میافتد که ما بنای اول را درست از نگاه علمی دانسته باشیم و عمل کنیم. پنج بنای مسلمانی وقتی تأثیر گزاراست که بنای اول را ما با دل و جان قبول کرده باشیم که از غیر خدای واحد کسی را پرستش نکنیم و محمد (ص) را الگوی زندگی انتخاب کنیم. آنانیکه عقب گرا متعصب و تنگ نظر هستند برای این است که کلمه طیبه را درست نفهمیده اند.
برای اینکه ازین منجلاب بدبختی نجات پیدا کنیم باید اول هر یک ما ده نفر را با سواد سازیم و درین سواد آموزی باید مدنی ساختن و فرهنگی ساختن شخص مطرح باشد. طور مثال وقتی حرف «ظ» را تدریس میکنیم باید اسوه پیامبر را با حرف «ظ» هم تدریس کنیم و پرورش دهیم که اسوه ما این است که نظافت نصف ایمان است. امروز دیده میشود که همه تحصیل یافته و بی تحصیل، باسواد و بیسواد، دارا و نادار دچار فقر فرهنگی است. محمد (ص) قبل ازینکه جامعه را بسازد ، انسان جامعه ساز را ساخت. متأسفانه قسمیکه در افتتاح جنبش بینالمللی مبارزه بر علیه نکاح صغیر گفتم ما همیشه کوشش میکنیم که جامعه را با امور ساختمانی آباد کنیم بدون اینکه در انسان سازی جامعه سرمایهگذاری کرده باشیم و مردم را از فقر فرهنگی نجات دهیم.
: داکتر فرید یونس
نوامبر 27, 2016