خالد نویسا با رمان « آب و دانه» خود در جرگۀ رومان نویسان افغانستان جایگاه و یژه یی دارد. البته او پس از سالها ریاضت در عرصۀ داستان کوتاه به این جایگاه رسیده است.هرچند رمان نسبت به داستان عمر دارازتری دارد، با این حال در افغانستان ادبیات داستانی ما بیشتر برداستان نویسی کوتاه استوار بوده تا رومان . در همین یکی دو دهۀ اخیر است که نویسندهگان با جدیت بیششتری به رمان روی آورده اند.در این سالها شماری از داستان نویسان پناهندۀ کشور در پاکستان ، ایران و بعضی از کشور های غربی رمان هایی را به نشر رسانده اند.
تصور من چنین است که خالد نویسا از چند سال بدینسو روی رومان آب و دانه کار کرده است. رومان « آب و دانه »ی خالد نویسا به وسیلۀ انجمن قلم افغانستان در هزار نسخه در بنگاه انتشارات میوند به چاپ رسیده است.
به درستی برای من معلوم نیست که خالد نویسا در کدام سال به هدف داستان نویسی دست به قلم برده است. هرچند امروزه شاعرانی که می پندارند که گویا سراپا شعله جوالۀ نبوغ اند، گاهی بی علاقه نیستند بگویند که شعر را یک جا با سخن گفتن در همان نخستین سالهای کودکی خود آغاز کرده اند. خدا را شکر دست کم من یک چنین گزافه گویی هایی را ازنویسنده گان نشنیده ام .
به هر صورت خالد نویسا کار را با روزنامه نگاری آغاز کرده است. حاکمیت طالبان برکابل در میزان 1376 خورشیدی موجی از نویسنده گان و فرهنگیان کشور را به آن سوی دیورند پرتاب کرد که نویسا نیز یکی از آنها بود . او درروزگار دشوار غربت در پاکستان نخستین گزینۀ داستانهایش را به سال 1378زیر نام «تصورات شبهای بلند » انتشار داد.
او با همین گزینه به حیث یکی از نویسنده گان جوان و بااستعداد در حلقات ادبی- فرهنگی پناهنده گان افغانستان درپاکستان و ایران شناخته شد و اندک اندک با انتشار داستانها و نوشته هایش در نشریه های برون مرزی و سایت های ادبی – فرهنگی افغانستان در غرب به شهرت بیشتری دست یافت.
دومین گزینۀ داستانهای نویسا به سال 1382 باز هم در پشاور پاکستان به نشر رسید. نویسا با انتشار این گزینه نشان داد که با پیروزی ، آگاهی و اطمینان در زمینۀ داستان نوسی به پیش می رود.
با دریغ فراوان همانگونه که در حلقات ادبی – فرهنگی افغانستان دست کم در بخش زبان و ادبیات فارسی دری رسم است هنوز سکوت در برابرنوشته های نویسا ادامه دارد ودر ارتباط به آثار او آن گونه که شایسته است ، بررسی کارشناسانه صورت نگرفته است.
به پندار من هر اثری ادبی یا هنری خود صدای بلندیست که بر رواق ادبیات و هنر افغانستان می پیچد ، اما پژواکی بر نمی گردد . شاید گاهی صدا نا توان باشد ؛ ولی غالباً دیده شده است که جامعۀ فرهنگی افغانستان به مانند جامعۀ سیاسی بر گوش های خود مهر گداشته و هر صدایی را نا شنیده می گیرد. این دیگر چیزی نیست جز همان توطئه سکوت!
در این صورت این نا توانی صدا نیست ؛بلکه این امر نشان می دهد که جامعۀ فرهنگی ما به مانند یک موجود زنده عمل نمی کند . هر صدا باید پاسخی خود را بیابد که نمی یابد!
با چنین شیوه یی نمی توان آفرینش های ادبی و هنری افغانستان را حتی در خود کشور معرفی کرد چه برسد به حوزۀ بزرگ فرهنگی که ما در آن زنده گی می کنیم . امروزه چه دلیلی میتواند وجود داشته باشد که ادبیات و هنر افغانستان به مشکل نتوانسته است تا گام هایی به آن سوی مرز های کشور بردارد . می شود گفت که ادبیات معاصر فارسی دری افغانستان هنوز ادبیات شناخته شده ای در حوزۀ زبان فارسی دری نیست. همانگونه ادبیات پشتوی افغاسنتان نیز در حوزۀ زبان پشتو به شناسایی درستی نرسیده است.
آن جایگاهی را هم که در حوزۀ زبان و ادبیات فارسی دری و پشتو داریم ، بیشترینه در نتیجه مهاجرت ها و تلاش های فرهنگی فرهنگیان پناهندۀ کشور، به دست آمده است. در این زمینه نباید تلاش های سودمند فرهنگیان پناهنده درایران و پاکستان را نادیده گرفت .
با این حال جهت معرفی گسترده تری ادبیات درون مرزی هنوز راه طولانی و کار زیادی در پیش است .آنچه که تا کنون انجام شده است بسیار اندک و محدود به نظر می آید. مسالۀ دیگری که سبب شده تا ادبیات معاصر افغانستان نتواند به جامعۀ فرهنگی غرب راه پیدا کند ، کمبود ترجمۀ این آثار به زبانهای غربی و به ویژه انگلیسی است .
افغانستان هرچند در بیشتر سه دهه جنگ روزگار خونینی را پشت سر گذاشته و بسیاری از نهاد ها و سنت های فرهنگی خود را از دست داده ، با این حال در این سالها نمونه هایی خوبی در زمینه و نثر در کشور پدید آمده است که نه تنها می توانند در حوزۀ زبان فارسی دری ؛ بلکه در سطح جهان نیز مطرح شوند. البته این کارممکن نیست تا زمانی که ترجمۀ آثار ادبی افغانستان به یک جریان نیرومند و پویا بدل نشود .
در این میان خالد نویسا یکی از جوانترین نویسندۀ افغانستان است که شماری از داستانهای او به زبانهای فرانسوی و ناروژی ترجمه شده است.
چنان که نخستین گزینۀ داستانهای او به سال 2003 زیر نام
(Bonjour, Douleur!) به زبان فرانسوی ترجمه شده و در پاریس انتشار یافته است. با دریغ این رویداد فرهنگی در حلقات فرهنگی و رسانه های کشور باز تابی نداشت! خالد نویسا پیش از آن که کشور را ترک کند مسوول برنامه های ادبی رادیو آزادی بود. گاهی کار کردن در چنین رادیو هایی سوهان اندیشه ، تخیل و آفرینش هنری – ادبی است. با این حال او کار های ادبی خود را نیز دنبال میکرد. او در همین سال ها گزینۀ دیگری از داستانهایش را زیرنام « راه و چاه » آمادۀ چاپ کرده بود؛ ولی در آن سال ها تا جایی که من می دیدم نویسا دیگر آن شور پیشین را نداشت. خسته به نظر می آمد. گویی چیزی در او شکسته است که چنین مباد! به هر حال هدف از این نوشتۀ پراگنده نه معرفی نویسا بود و نه هم ارزیابی آثاراو . یکی دو سخنی بود به بهانۀ انتشارنخستین رومان او« آب و دانه » که با او و دوستان در میان گذاشتم.
پرتو نادری
حوت 1385
شهرکابل