مادامیکه صحبت از انتزاع در هنر مطرح میشود، معمولاً نوعی پیچیدهگی و ابهام در ذهن مخاطب نقش میبندد. هرچند نمیتوان گفت معنای انتزاع، پیچیدهگی و ابهام است، اما به هر حال این ذهنیتی است که در مواجهه با واژههایی از این دست به آدمها القا میشود. انتزاع به معناهای «فشردهسازی، جداسازی و پنهانسازی جزئیات از کلیات» آمده است.
نقاشیهای انتزاعی و مفهومی سرشار از رنگ، طرح، خط و شکل اند. به همین دلیل در میان دیگر شاخههای هنرهای تجسمی بیشتر به چشم میآیند. آنچه در نقاشی انتزاعی و مفهومی مورد تأیید دانشپژوهان هنر است، این است که لزوماً طرحهای نقاشیهای انتزاعی شبیه به «هیچچیز» نیستند. المانهای برسازندهی نقاشیهای انتزاعی/ مفهومی اگرچه میتوانند نمایانگر شیای، چیزی در دنیای واقعی باشند، اما به گونهای هستند که تحریف شدهاند و تغییر شکل دادهاند. از سویی هم، انتزاع در نقاشی، در واقع حذف تمام چیزهای مازافی است که ممکن است بار تجملاتی و اضافی در اثر داشته باشد؛ چیزی شبیه مینیمالیستی اما با کمی پیچیدهگی ساختاری.
نقاشیهای جهانآرا رفیع از یک نظر، یک نوع انتزاعیگری تمثیلی فیگوراتیو هستند که در عالم غیر واقعی/ تخیلی خلق شدهاند. این دست نقاشیها، اثر هایی هستند که موتیفهای برسازندهی آن تجردی یا ساده شدهاند و مخاطب به این وسیله با تکیه بر آمیزش خطها و رنگها و اتمسفر یکدست کار، با آن ارتباط برقرار میکند.
در نقاشیهای جهانآرا، در مییابیم که هنرمند بسیار خوب از خطها و رنگها، به ویژه از خطهای مورب و بیشتر رنگهای گرم و همینطور رنگهای سرد با تکیه بر فرمهای ساده –اما زیبا– با انگارههای خاصی در خلق اثرهایش بهره برده است. المانهای تعریفکنندهی فضای نقاشیهای جهانآرا مختصر و مفید اند. یکی از شاخصههای نقاشیهای جهانآرا، تکیه بر فرم روان و ساده است. فرم روان و ساده به معنای سادهگی در کل اثر نیست، بلکه به معنای سادهگی در شیوهی پردازش اثر است. همینطور در تکنیک قلمزنی روی بوم نیز موفق عمل کرده است.
بیهیچ شک و شبههای نقشهای جهانآرا، تکهپارههایی از زندهگی زنان افغانستانی اند. زن، زن حاشیه، زن تنها، زن منزوی، سوژهی اصلی نقاشیهای جهانآرا است. این حاشیه و تنهایی زن افغانستانی را در نقاشیهای جهانآرا میتوان در شیوهی کدگذاریها، رمزهای چندگانه و چندلایهی رنگی، چیدمانهای متنوع و پراکنده، حضور کرکتر در حاشیهها، حذف قسمتهایی از بدن، دیفورمهکردن بخشهای اندام و همینطور پسمنظر کارها (به عنوان محیط پرورش کرکتر زن)، تضاد و استمرار نداشتن یا گسست و ناهمگونی شخصیت (زن) در محیط کارها جستجو کرد. ناهماهنگیهایی که از آنها نام رفت، تمامی فضای پلورالیسم (چند لایهی) کار را احاطه کردهاند. در نقاشیهای جهانآرا، تفکر محلی یا بومی در برابر نگاه جهانی و فردی، عینی و ذهنی پیشی میگیرد و بر اساس همین دیدگاه است که با ساختار نامتجانس و ناهمگون، بیثباتی و ناپایداریها، گسستها و تضادها در متن کارها مواجه میشویم.
همین که با نقاشیهای انتزاعی/ مفهومی جهانآرا مواجه میشوید، ناخودآگاه توجه شما را از روزمرهگیها دور میکند و به فکر وا میدارد که تأثیر در کیفیت بصری کارها دارد. تاثیر کیفیتهای بصری و بیانی محیط و فضای نقاشیهای مفهومی، پیچیدهتر و در عین حال روشنتر از دیگر شاخههای نقاشی است.
خوانش نقاشیهای مفهومی و همینطور خوانش نقاشیهای جهانآرا، ما را به یک نوع واگشایی اندیشه و فکر مواجه میکند که این بسامد انتزاعی، همواره با دو عنصر فرم و محتوا اتفاق میافتد. از این رو به راحتی درمییابیم که جهانآرا در خلق نقاشیهایش، در کنار موضوع روشنی که همانا «زن» است، به فرم و ساختار نیز توجه داشته است.
از یک نظر، نقاشیهای جهانآرا را میتوان نقاشیهای مینمالیسم با رویکرد انتزاعی نیز نامید که مؤلف/ خالق اثر به مخاطب خود نیز توجه وافر داشته است. پس از جنگ جهانی دوم، تغییرات گستردهای در زمینههای اجتماعی، سیاسی، فلسفی و هنری رخ داد و تمام اصلهای مدرنیسم را به چالش کشید، اما در این میان نقاشی مینیمالیسم با رویکرد انتزاعی که از مهمترین دستآوردهای هنر مدرن است، با مفاهیم جدید از درون نقاشی اکپرسیونیسم انتزاعی و پاپآرت سر برآورد. در واقع، مهمترین وجه تمایز این جنبش/ جریان نسبت به دیگر جریانهای هنری (همانطور که شاخههای متعدد هنرهای زیبا /Fine Art از این قاعده مستثنا نیستند)، نقش مخاطب را جدی گرفتند. به این معنا که این جریان/ جنبش بر نقش مخاطب به جای مؤلف تأکید بیشتر داشته است و نگاه جدیدی را در هنرهای تجسمی مطرح میکند.
نقاشیهای جهانآرا دست کم در افغانستان، جهت نگاه منحصر به خودش را دارد. نقاشیهای جهانآرا را در جامعهی هنری افغانستان میتوان با گذار ادبیات و شعر پارسی مقایسه کرد. همانطور که نیما یوشیج (که به او پدر شعر نوین نیز میگویند) با برهم زدن نظام قافیهبندی و به منظور انتقال برخی از مفاهیمی که تا کنون به دلیل محصور بودن در قالب شعر عروضی مهجور مانده بود، گونهی جدیدی از شعر را عرضه داشت. جهانآرا رفیع نیز در افغانستان توانسته است دست به کاری متفاوتی بزند که همانا خلق نقاشیهای مفهومی/ انتزاعی است.
نکته: جهانآرا رفیع، نقاش معاصر افغانستان است. او هنر نقاشی را در دانشکدهی هنر دانشگاه کابل فرا گرفته است. از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو با خط و رنگ و بوم زندهگی میکند. او یکی از بنیانگذاران هنر معاصر در افغانستان است و تا هنوز در دهها نمایشگاه انفرادی و دستهجمعی بینالمللی و داخلی اشتراک فعال داشته است.
نگارنده: محمد آغا ذکی
منبع اصلی: http://farhang-press.com