در این شکی نیست که عوامل زیادی دست به دست هم می دهند تا فرهنگ و تمدنی را تحت فشار قرار داده و با خفه کردن عناصر پویای آن، تمامی فرصت های بالنده گی را از آن می گیرد و بالاخره آن فرهنگ را دچار انحطاط و بحران هویتی می نماید. هرچند ریشۀ بحران فرهنگی در اسلام به یک تعبیر به چهارده قرن پیش، پس از دوران خلفای راشدین و به تعبیر دیگر به قرن هفت وهشت خورشیدی بر می گردد که اجتهاد در قلمرو های اسلامی به دلایل نامعلوم بند شد و حکام و زمامداران مستبد فرصت یافتند تا بر آزادی افکار افسار ببندند. این در واقع آغاز نامیمونی بود که فرصت های اندک برای پویایی و بالنده گی فرهنگ و تمدن اسلامی را نیز گرفت. مصلحان و احیاگران دینی از آن به بعد تلاش کردند تا نگذارند، درفش شگوفایی فرهنگ اسلامی به زمین افتد و اما با تاسف که تمامی تلاش ها عقیم و نازا ماند و اکنون که فرهنگ ها و تمدن های جهان وارد تحولات ژرف فکری و فرهنگی می شوند و با تاسف که فرهنگ و تمدن اسلامی برعکس شاهد یک انحطاط خطرناک فکری و فرهنگی است که حاکی از بحران خطرناک هویتی دارد. این که این نزول تمدنی ریشه در قانون عام تکامل وانقراض تمدن ها و فرهنگ ها دارد و یا عوامل کنون بویژه اختلاف در جهان اسلامی در موجی از اوضاع آشفتۀ آن ریشیه در این انقراض هویتی دارد که تروریزم مانند موریانه در جهان اسلام خانه کرده است و یکی پی دیگر بساط جوامع اسلامی را می چیند.
فرهنگ و تمدن اسلامی وارث تمامی فرهنگ ها و تمدن های پیش از ظهور و تشکل آن بوده است که با قوت سرشار و ظرفیت توانا توانست تمامی فرهنگ و تمدن های شرق و غرب آن روز را در خود بپرورد و فرهنگ و تمدن ساسانی و یونانی را در خود تبلور نماید و فرصت های جدید بالنده گی را در آنها بوجود آورد. این واقعیت فرهنگی و تمدنی ثابت می کند که فرهنگ و تمدن بشری محصول فعالیت های مشترک تمامی انسان های روی زمین است و از همین رو تمدن و فرهنگ را ثروت بشری می خوانند. در تمامی فرهنگ ها ویژه گی های مشترکی وجود دارد که دلالت به اشتراکات فرهنگی جهانی دارد که این گواۀ روشن بر ضعف فرهنگی است و نه بر نابودی کامل فرهنگ ها. در طول تاریخ فرهنگ ها و تمدن های گوناگون ظهور کرده اند و پس از نزول در فرهنگ دیگری به تحلیل رفته اند و یا توانسته اند در نقش خورده فرهنگی به حیات خود ادامه بدهند.
دانشمندان در مورد تشکل، زوال وتکامل فرهنگ ها و تمدن ها نظریه های گوناگونی دارند. شماری دانشمندان تکامل جامعه را به نونهالی تشبیه می کنند که به تدریج رشد می کند و تا آنکه به ثمر می نشیند، به پیری می رسد و بالاخره می میرد که رشد و تکامل جامعه رابطۀ تنگا تنگ با رشد فرهنگ و تمدن آن دارد و شاید این کل جرف ها در مورد ایجاد و تکامل و انحطاط فرهنگ ها نباشد و اما مطالعۀ تحولات فرهنگی در جهان تا حدودی بر این واقعیت مهر تایید می گذارد و بر آن پایگاۀ علمی می دهد. بدون تردید این سخن ریشه در ایجاد و رشد و فتور فرهنگ ها و تمدن های بزرگ دارد که در هر برهه یی از تاریخ فرهنگ و تمدنی مجال پویایی پیدا کرده و رشد کرده و به اوج رسیده است و اما پس از یک مرحله رو به سقوط نهاده است؛ اما این سقوط به معنای نابودی کامل آن نبوده است؛ بلکه این تمدن زیر نام دیگر به قارۀ دیگری رفته و فرهنگ و تمدن مرده یی را دوباره حیات داده است. سرنوشت تمدن های بزرگ بشری در طول تاریخ با این قانون هم خوانی داشته است. با رکود تمدن فلسطین، تمدن مصر جان می گیرد و با رکود تمدن مصر تمدن در کلده و آثور روح می یابد و به همین گونه با مردن تمدن در کلده و آثور تمدن یونانی شکل می گیرد که با مردن تمدن یونان تمدن اسلامی شکل می گیرد و با انحطاط تمدن اسلامی، تمدن دوباره در اروپا زیر نام رنسانس زنده می شود و اکنون به قول بسیاری از دانشمندان اروپایی تمدن اروپایی اگر بدین سان بماند، راۀ خویش را به سوی انحطاط می پیماید.
در این شکی نیست که در انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها علل و عوامل زیادی چون تهاجم نظامی و فرهنگی و فقر اقتصادی و انحطاط سیاسی و اجتماعی واستبداد و سانسور و آزادی ستیزی دخیل بوده است و اما در این میان گاهی یک عامل به گونۀ کلیدی در انحطاط یک فرهنگ و تمدن نقش داشته است که در واقع بحیث عامل نیرومند در نابودی آن تاثیر گذار بوده و برای تخریب عوامل پنهانی فرصت سازی می نماید. فراز و نشیت تحولات فرهنگ ها و تمدن های بشری نشان می دهد که عامل اصلی انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها انحطاط فکری است که کشنده تر از هر عاملی بدنۀ قوی ترین فرهنگ های جهان را مانند موریانه فرسوده و کرده است و به سوی انحطاط و رکود مرگبار فرهنگی کشانده است. از همین رو است که انحطاط فکری عامل اصلی رکود فرهنگی خوانده شده است.
در این شکی نیست که هر پدیده در نظام هستی پدید آورنده یی دارد، به همین گونه علل و عواملی دارد که سبب نابودی آن می شود که این میتواند، بدون استثنا شامل فرهنگ ها و تمدن های بزرگ مانند تمدن و فرهنگ اسلامی نیر باشد که ازبزرگترین فرهنگ ها و تمدن های جهان بشریت است. تاکید برعبرت آموزی از زنده گی گذشتگان؛ البته با تحقیق ومطالعه در آثار فرهنگی و تمدن آنان این باور ها را تقویت می کند که سه نظریۀ تکامل جوامع و تمدن ها، انحطاط و زوال آنها و دورانی بودن حیات جوامع به تنهایی درست نیست؛ زیراشماری رخداد های تاریخی در حال تکامل اند و شماری هم در حال انحطاط و انسان به عنوان محرّک و مؤسس این حوادث می تواند باتوجه به زنده گی گذشتگان و با تقویت عوامل پیشرفت، زندگی را به گونه یی تنظیم کند که تکامل دورانی رو به رشد (حلزونی) داشته باشد.
درباره سرنوشت تمدن ها و ترقی و سقوط آنها چهار دیدگاه وجود دارد: نظریۀ تکامل، نظریۀ انحطاط، نظریۀ دور ایستا و نظریۀ دورانی ایستا. نظریه تکامل مربوط به مارکسیزم می شود که به علل مادی تاکید دارند و این را ناشی از جبر تاریخ می دانند. آنان اراده انسان ها را مستهلک و مقصور در برابر اراده تاریخ می دانند.(۱) نظریه انحطاط به زوال انحطاط سیر جوامع بشری باور دارد و بدین باور است که هرچه به آینده نزدیک تر می شویم، به انحطاط کامل نیز نزدیک تر می شویم. چنانکه «فون ویزه» جامعه شناس آلمانی از جملة طرفداران این نظریه است.(۲) نظریه دورانی ایستا بدین باور است که جامعۀ بشری مراحل مختلفی را طی می کند که پس از زمان پیری به زوال می رسد و سپس جوامع دیگری می آیند. براساس این نظریه، این شیوه به نحو تساوی برای همه جوامع ثابت است. «ویکو» ایتالیائی و «سوروکین» آمریکایی از حامیان این نظریه اند.(۳) نظریۀ چهارم به نام نظریه دورانی تشکیکی یا حلزونی یاد می شود. براساس این دیدگاه، هر امّت «اجلّ مسمّا» و مراحل متعددی دارد تا به مرحلة انحطاط می رسد و نوبت به جوامع بعدی می رسد. این نظریه می گوید، سرنوشت کلّ و نهایی جوامع بشری غیر از سرنوشت جوامع خاصّ و تک تک آنهاست و فراز و نشیب های جوامع خاصّ و جزئی، مقدمه ظهور جامعه سعادتمند و سعادتبخش بوده که بهترین جامعة آرمانی (مدینه فاضله) خوانده شده است. از دیدگاه شهید مطهری، انسان می تواند حوادث گذشته تاریخ انسان در جهت مثبت و منفی را مطالعه کرده و مانند گذشتگان بلکه قوی تر و بهتر به سوی کمال حرکت کند. بنابراین تاریخ را معلّم خوبی برای انسان ها معرّفی می کند.(۴)
از پیش فرض های علل و عوامل انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها قدمت حوادث فرهنگی بر علل پیدایش آن، نقش عوامل متعدد فرهنگی، چگونگی استمرار و بقای فرهنگی، عوامل پیدایش، ارادۀ انسانی و نقش آفرینی آن دکر شده است. مطالعۀ این پیش فرض ها یاری می کند تا انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها را در سایه و روشن این علل و عوامل به بحث گرفت که در این میان نقش آفرینی انسان برای شگوفایی های فرهنگ ها و تمدن ها مهم و حیاتی ذکر شده است. در نخست باید مطالعه کرد که چه رخدادی سبب شده تا پیدایش و ظهور فرهنگ ها و تمدن ها را تحت شعاع قرار داده است و چگونه علل و عوامل گوناگون دست به دست هم داده تا زمینه را برای انقراض یک فرهنگ بوجود آورده است. در کنار این به عواملی باید پرداخته شود که از استمرار عناصر فرهنگی پیشگیری کرده است و بقای آن را زیر پرسش برده است و چه عواملی دست به دست هم داده تا سبب ایجاد یک فرهنگ شده است که در تمامی این موارد ارادۀ انسانی نقش نخستین را بازی می کند و از همین رو است که نقش آفرینی انسان در فرهنگ ها و تمدن ها حیاتی خوانده شده است.
آرنولد جوزف توینبی فیلسوف مشهور بریتانیایی در پیوند به سرنوشت تمدن ها می گفت که روند تاریخ تحت قوانین عام و کلی قرار دارد و با شناخت آن آیندۀ تمدن ها را می توان پیش بینی کرد. این نظریه ریشه در افکار افلاطون، هگل، کانت، مارکس و اشپنگلر دارد. (۵) افلاطون به سیر ادواری تاریخ و تمدن ها باور داشت. توینبی مخالف نظریۀ نژادی و محیط زیستی تکامل فرهنگ ها است. تمدن از نظر توینبی جنبۀ معنوی دارد. وی می گوید، تمدن ها بیشتر در محیط هایی می بالند که موقعیت استثنایی و ساده یی برای زنده گی انسان فراهم می آورند. (۶) وی از 26 تمدن نام می گیرد که ده تمدن آن موجود است و تمدن غربی را بحیث یک تمدن پویا و بالنده عنوان می کند. (۷) وی به ادامه از تمدن غرب، دو تمدن ارتدکسی در روسیه و خاور نزدیک، تمدن ایرانی، تمدن عربی، تمدن هندو، دو تمدن خاور دور، تمدن هلنی، تمدن سریانی، تمدن هندی، تمدن چینی، تمدن مینوی، تمدن سومری، تمدن هیتی، تمدن بابلی، تمدن آندی، تمدن مکزیکی، تمدن یوکاتک، تمدن مایایی، تمدن مصری به اضافه پنج تمدن دیگر، مثل تمدنهای پولینزی، اسکیمو، نمادیک، عثمانی و اسپارت نام می برد که تحرک و پویایی خود را از دست دادند و از حرکت بازماندند. او آنگاه به مسئله چگونگی تولد تمدنها پرداخته و سپس از مراحل رشد و نیز انحطاط و فروپاشی آنها سخن به میان میآورد.
وی تمدن ها را آسیب پذیر تلقی کرده و رهبری خلاق جامعه اشاره می کند که برای کشاندن تودههای متزلزل جامعه برای رهایی تمدن از مخاطره نقش بایسته یی دارند. وی علت زوال تمدن ها را پیری عالم هستی عنوان می کند و اما اشپنگلر تمدن را به گونۀ ارگانیک مورد مطالعه قرار می دهد که جوانی و پیری و زوال را در پی دارد. توینبی جبر گرایی را رد کرده و می گوید که علت زوال تمدن ها از بین رفتن قوۀ خلاق اقلیت خلاق جامه، فقدان همکاری به اقلیت خلاق جامعه و فقدان وحدت اجتماعی عنوان می کند.(۸)
توینبی که به فیلسوف اخلاقی معروف است. وی بر خلاف سایر مورخان که ملتها را برای تحقیق بر میگزینند تمدن را انتخاب میکند. وی معقد است که تمدنها یک رویکرد مشخص دارند که ابتدا تمدن دچار نخوت و کبر میشوند و این به صورت ناسیونالیسم و میلیتاریسم آشکار میشود. ورشکستگی اخلاقی انتقام الهی را در پی دارد. وی به تمدن غرب بدبین بود و می ګفت که اقلیت غالب در تلاش بقای آن هستند. البته او هرگونه جبر تاریخی را رد میکرد و میگفت اگر غربیان کبر را کنار بگزارند و به خدا باز گردند نجات مییابند. از نظر او یک نوع تضاد و کشاکش میان دو نیرو است که بستر ساز ایجاد تمدن میشود و معتقد است: «سیر تکوین و پیدایش تمدنها به عامل نژادی یا محیط جغرافیایی بستگی ندارد بلکه به ترکیب ویژهای از دو شرط زیر وابسته است.
هرچند علل و عوامل انحطاط فرهنگی چندین بعدی است و ابعاد گوناگون نژادی، محیطی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی دارد که دیدگاه ها در این مورد را نگرش های فکری و اعتقادی رقم می زند. مادیگرا ها بر علل وعوامل مادی و ایده یالیست ها بر علل وعوامل معنوی و پوزیتویست ها و عمل گراها هم بر علل و عوامل متقابل هر دو تاکید دارند؛ اما آنچه که مسلم است، این که تمامی علل وعوامل بالا در تکامل و انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها تاثیر دارد و تاثیر یکی نمی تواند، از اثرگذاری دیگربکاهد؛ البته با این تفاوت که تاثیریک عامل بیشتر و تاثیرعامل دیگر کمتر در تکامل و انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها تاثیر گذار باشد که این نشان دهندۀ نقش تمامی علل و عوامل یادشده بر پیشرفت و نابودی تمدن ها و فرهنگ ها می باشد؛ اما قرآن کریم نشانه های انحطاط فرهنگ ها و تمدن ها را به گونۀ ویژه نشانی کرده است که عصیان و نافرمانی از دستورات الهی، تکبّر و خودبرتربینی و کوچک شمردن دیگران، توجه به امتیازات مادی به جای امتیازات علمی و معنوی، نسبت دادن گناه خود به دیگران، اغوا و فریب و گمراه ساختن مردم، افترا به خدا برای پیشبرد مقاصد شیطانی و ریاکاری و پوشیدن لباس خیرخواهی را از مهم ترین آنها خوانده است (۹) که به انحرافات فکری و اعتقادی، جنگ های فرقه یی و مذهبی، رهبری های غلط و استبدادی، خوشگذرانی و تجمل پسندی زمامداران نیز ذکر شده است.
این سخن قرآن امروز مصداق روشنی بر زنده گی جوامع اسلامی از شاخ افریقا تا شرق میانه، آسیای جنوبی و وسطی، آسیای صغیر، اطراف خلیج فارس و بحیرۀ کسپین دارد که به هر کدام به گونۀ مستقیم و غیر مستقیم در آتش وحشت تروریزم می سوزند و مردمان شان تحت حاکمیت های استبدادی حاکمان مستبدی چون؛ آخوند های مستبد ایران، سلفی های سعودی، سوریۀ تحت حاکمیت بشار الاسد دیکتاتور و مصر تحت حاکمیت جنرال سیسی، پاکستان تحت حاکمیت جنرال های تروریست پرور و .. خلاصه این که جهان اسلام در آتش بیرحمانه یی می سوزد که شاید در طول تاریخ نظیر نداشته باشد. استبداد و خودخواهی زمامداران در جهان اسلام سبب شده تا کشورهای اسلامی به میدان تاخت و تاز قدرت های بزرگ بدل شود و امروز می بینیم که چگونه کشور های اسلامی در آتش تهاجم قدرت های کلان می سوزند و مبارزه با تروریزم سبب شده تا قدرت های استکباری جهان تیغ های زهرآلود شان در کام ملت های مسلمان فرو ببرند و به بهانۀ دفاع از سرزمین های شان و دفع تروریزم هر روز صدها انسان مظلوم را در جهان اسلام به شهادت برسانند. در واقع عامل اصلی این کشتار ها نه تنها حاکمان مستبد در جهان اسلام است؛ بلکه بیشتر آن مسلمان نما ها و جریان های افراطی اند که در لباس اسلام به مثابۀ مار آستین هر روز در بدن های بیمار ملت های مسلمان زهرپاشی می کنند.
امروز جهان شاهد است که تروریزم خفته درزیر لحاف ابریشمین دین دست به چه جنایت هایی می زند و با راه اندازی حمله های وحشتناک و بیرحمانۀ تروریستی چه جفا ها نیست که در حق انسان مظلوم روا می دارد؛ آنهم در حق انسان دیندار دینی که خدا پیامبر اش را بحیث نماد رحمت و مهربانی نه تنها برای انسان؛ بل برای عالیمان فرستاده است؛ اما تروریستان با کشتارهای وحشیانۀ سیمای راستین پیامبر اسلام را مخدوش و فرهنگ و تمدن وابسته به دین او را تباه و برباد کردند. جنایت های گروۀ داعش در سوریه و عراق و بویژه نابودی شهر تاریخی پالمیرا و سایر آبدات تاریخی این دو کشور به همگان آشکار است و داعشیان این عمل ضد اسلامی خود را که در واقع نابودی تمدن و فرهنگ اسلامی بود، اسلامی خواندند. تنها داعشیان نیستند که با قبای اسلامی برضد اسلام عمل می کنند؛ بلکه کارنامه های سیاه طالبان و نابودی بت های بامیان بوسیلۀ آنان یادآور بزرگ ترین جنایت فرهنگی و مدنی است. در حالی رهبران و پیشوایان مسلمان در صدر اسلام در زمان ورود شان به بامیان از نابودی این نماد بزرگ تمدنی و فرهنگی جهان یعنی تندیس های با شکوه و ایستادۀ، صلصال و شهمامه در کناره های صخرۀ بامیان در مناطق هزاره جات خود داری کردند. به زودی ثابت شد که در عقب این ویرانگری دست جنرالان پاکستانی بود که برچسپ فتوای طالبان را بر پیشانی اش زدند و در اصل دشمنی و انتقام گیری شان را برضد هند بو سیلۀ طالبان عملی کردند. تخریب تمثال های تاریخی بودا در فاصلۀ ۲۳۰ کیلومتری کابل به مثابۀ ضربۀ جبران ناپذیر بر جاذبه های گردشگری در افغانستان بود که از لحاظ اقتصادی هم برای مردم افغانستان با اهمیت بود. جنرالان پاکستانی تنها با نابودی پیکر های ایستادۀ بودا جنگ نیابتی شان را برضد هند به اثبات نرساندند؛ بلکه با کشتن چند صد گاو در فردای آن روز ویرانی این تندیس ها به گونۀ آشکارا رنگ دینی دادند و خواستند خشم هندو ها را برانگیزند؛ زیرا گاو در مذهب هندو مقدس است و قدسیت گاو ماده بیشتر است.
در متون مقدس زردشتیان آمده است که: در کنار رود مقدس، دو دانه روئیده شده، یکی این سمت رودخانه و دیگری آن سمت رودخانه، از یکی کیومرث – نخستین انسان – پدید آمد، و از دیگری نخستین گاو. بنابراین در فلسفه دین زرتشت نخستین آدم با اولین گاو همزاد و همراه است، و به همین سبب نقش گاو در مذهب هندو کیش زردشت بسیار مهم تلقی شده است و آنها بر این باورند که گاو توتم آبائی است و جد اعلای آنان در گاو تجسم پیدا کرده و تجلی نموده است.
در این باره دکتر ترابی (۱۰)می گوید: در آئین هندو، علاوه بر خدایان فراوانی که وجود دارند، حیوانات مقدس متعددی مانند بوزینه – میمون – و مار و غیره وجود دارند که در رأس آنها، گاو از همه مقدس تر است، مخصوصاً گاو ماده که مقدس ترین حیوانات و مظهر همه خدایان شمرده می شود، و به عقیده همه طبقات هند گاو ماده در عالم بالا مقامی والا دارد، و این قداست گاو و ارواح اجداد در بین همه پیروان آئین هندو، به هر گروه و فرقه ای که منسوب باشند، محترم و معبود مقدس محسوب می شود، و روی همین قداست گاو ماده است که کشتن و خوردن گوشت این حیوان بمنزله کشتن و خوردن انسان، و از گناهان بسیار بزرگ شمرده می شود، این عمل خود یکی از علل دشمنی و جدائی بین هندوها و مسلمانان می باشد.
نابودی تندیس های بودا به دستور جنرالان پاکستانی در واقع آغاز نامیمونی بود که بعد ها گروههای القاعده و داعش در عراق و سوریه دست به جنایت زدند و شهر تاریخی پالمیرا و سایر آثار بزرگ تاریخی و فرهنگی و مدنی سوریه و عراق را نابود کردند و حتا از ویرانی آثار اسلامی هم خودداری نکردند. داعش (۱۱) روز ۲۶ فوریه ۲۰۱۵ (۷ اسفند ۱۳۹۳) ویدئویی را منتشر کرد که در آن چگونگی تخریب تندیسهای تاریخی در موزه نینوا در شهر موصل به تصویر کشیده شد. اعضایی از داعش با تیشه و چکش و با پرت کردن آثار تاریخی از بلندی، این تندیسهای ارزشمند را شکسته و ویران کردند. در بخشی از ویدئو تابلوهایی که برای معرفی آثار تاریخی، در کنار تندیسها، نصب شده بود به نمایش گذاشته میشود که بر اساس این تابلوها برخی از تندیسها و آثار متعلق به قرن هشتم پیش از میلاد است. باستانشناسان و متخصصان، موزه نینوا در موصل را از مهمترین موزههای جهان میدانند که هزاران اثر ارزشمند را در خود جای دادهاست. داعش بعد ها در ۱۵حوت ۱۳۹۳ خورشیدی شهر باستانی نمرود، در ۱۶ حوت شهر باستانی هترا و در ۳۱ ثور ۱۳۹۴ شهر پالمیرا را با تمام آثار باستانی آن نابود کردند.
در عقب این ویرانی های فاجعه بار دو مرد متعصب و بی خبراز اسلام و وابسته به شکه های استخباراتی جهان از پاکستان تا صهیونیزم یعنی زرقاوی و بغدادی قرار داشتند که در زمان جهاد در پاکستان و در زمان طالبان در کابل بسر می بردند و رابطۀ نزدیک با آی اس آی داشتند. بغدادی چند سال در افغانستان حضور پیدا کردهاست و در افغانستان با گروههای افراطگرا و طالبان به همکاری پرداختهاست. آن گونه که از شواهد برمیآید، بغدادی در اوایل دهه ۱۹۹۰ به همراه ابومصعب الزرقاوی (بنیانگذارالقاعدهعراق درسال۲۰۰۳)، به افغانستان رفته بود. هسته اصلی گروهی که این روزها با نام «داعش» و بعدتر با نام «دولت اسلامی» شناخته میشود، همان گروهی بود که در آن روزها در اطراف زرقاوی بودند. زرقاوی سپس آزادشد، در فاصله سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۲ به همراه مجاهدین افغان علیه دولت کمونیست افغانستان که مورد حمایت شوروی بود، به مبارزه پرداخت. اردنیها بار دیگر مجدد زرقاوی را در سال ۱۹۹۴ دستگیر کردند و این بار به اتهام توطئهچینی علیه معاهده صلح ملک حسین. دادگاهی کردن وی، به اتهام فعالیتهای ضد رژیم و خرابکارانه، سبب مشهوری او شد. پس از پنج سال زندان، زرقاوی با فرمان عفو عمومی ملک عبدالله، پادشاه اردن، در فوریه ۱۹۹۹ از زندان آزاد شد و به افغانستان بازگشت و همکاری با بغدادی را آغاز کرد.
امروز در حدود سیصد گروۀ تروریستی (۱۲)در سراسر جهان زیر نام های گوناگون همه فرزندان القاعده اند که در سال ۱۹۸۸ زیر نام “مکتب خدمات” به رهبری اسامه و عبدالله اعزام تشکل شد که رابطۀ تنگاتنگی با استخبارات پاکستان داشتند و تمامی فعالیت های شان تحت نظر آی اس آی قرار دارد و بعد اسامه به علت تندروی هایش با اعزام مخالف شد و حتا گفته می شود که وی به کمک استخبارات پاکستان در قتل اعزام در پشاور دست داشت. در سال ۱۹۹۸ ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی (منظمة الجهاد الإسلامي) مصر را با سازمان القاعده ادغام نمود و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. با تاسف فراوان که امروز تروریزم و افراطیت چنان گلوی فرهنگ و تمدن اسلامی را فشرده است که حتا دست نخبگان و نو اندیشان در جهان اسلام را برای رهایی از این حالت بسته است. امروز می بینیم که تمامی تلاش ها در جهان اسلام برای مهار تروریزم عقیم مانده اند که در این میان گله از کشور هایی نیست که تحت حاکمیت زمامداران مستبد و قلدر به سر می برند و بیشتر گله از کشور هایی مانند ایران است که داد از اسلام می زند و اما در عمل اسلام را قربانی سیاست های سیطره جویانۀ خود کرده است و عامل اصلی اختلاف در میان کشور های اسلامی بوده و زمینه ساز تقویت و رشد جنبش های افراطی نیز شده است. حمایت ایران از گروههای افراطی در فلسطین و لبنان و یمن و بحرین و بویژه پشتیبانی آن از طالبان در افغانستان گواۀ روشن این مسآله است. در این فضای پرتنش سیاسی و نظامی معلوم است که دست متفکران واندیشمندان مسلمان برای اندیشیدن قبل از همه بسته مانده و تلاش های شان بی ثمر مانده است؛ اما تروریستان توانسته اند تا با ایجاد شبکه ها میان یکدیگر و بافت عمیق با شبکه های استخباراتی بویژه آی اس آی پاکستان و سپاۀ پاسداران ایران برای هویت زدایی اسلام نسبت به نخبگان جهان اسلام پیش قدم باشند که این حالت نشانه های روشنی از انحطاط تمدنی و فرهنگی در اسلام را بازگو می کند.
از عرایض مختصر بالا فهمیده می شود که در عقب تمامی گروههای تروریستی آی اس آی پاکستان قرار دارد و در تمامی تباهی های فرهنگی و مدنی در جهان اسلام از افغانستان تا سوریه وعراق دست آن است. این سازمان جهنمی برای رسیدن به اهداف خود انعطاف پذیری های چشم گیری دارد که در زد و بند و همکاری با سازمان های استخباراتی جهان اهدف شوم خود را در سراسر جهان دنبال می کند که در تمامی این رویکرد ها هدف اش ضربه زدن به هند است. چنانکه ریموند دیویس (۱۳)در سال ۲۰۱۱ به قتل دو شهروند پاکستان در شهر لاهور متهم و دستگیر شد. او در خاطرات خود روایت می کند که چگونه از زندان پاکستان رها شد. او می گوید که شجاع پاشا رئیس سابق استخبارات پاکستان “آی. اس. آی” راه را برای فرار او از ساختمان محکمه مهیا کرده بود. ریموند دیویس در خاطرات خود ادعا کرده است که “سرویس های استخبارات اردو” موسوم به “آی. اس. آی” امکان خروج او را از زندان و بعد پاکستان مهیا کرد.
آی اس آی پاکستان در همکاری نزدیک با گروههای تروریستی دنیا نقش ویرانگری را در راستای نابودی فرهنگ و تمدن اسلامی بازی می کند. این سازمان که نقش حکومت سایه را در کنار حکومت ملکی اسلام آباد دارد، دارای صلاحیت های ویژه می باشد که حتا دست ملکی حکومت اسلامی آباد از سر آن کوتاه می باشد. به تعبیر قرآن عصیان و نافرمانی گروههای تروریستی به دستور شبکه های استخباراتی عامل اصلی تباهی فرهنگ و تمدن اسلامی است که امروز در یک حرکت زنجیره یی در سراسر جهان برای نابودی آن تلاش می کنند و این تلاش های ضد دینی خود را اسلامی می خوانند. این گروههای شیطانی برای رسیدن به اهداف شان برخلاف دستاتیر الهی برای رسیدن به اهداف شان از اغوا و فریب و گمراه ساختن مردم، افترا به خدا، ریاکاری و پوشیدن لباس خیرخواهی به گونۀ کذایی استفاده می کنند. د رحالیکه این ها عواملی اند که قرآن سال ها قبل از آنها به عنوان نشانه های انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامی نام برده است. این گروههای تروریستی در تبانی به شبکه های استخباراتی جهانی توانسته اند تا با استفاده از فقر و تنگدستی و حکومت های مستبد در کشور های اسلامی مورد حمایت غرب بیشترین استفاده را ببرند و اما برعکس بجای آن که برضد استبداد و فقر مبارزه کنند، برعکس عدالت اسلامی را قربانی خشونت های سیاسی و کشتار های وحشیانه و ضد اسلامی خود کرده اند.
با توجه به نقش شیطانی آی اس آی و روابطش با گروههای تروریستی وقت آن فرارسیده است که یک مبارزۀ مشترک جهانی برضد این شبکۀ جهنمی آغاز شود که کشور های اسلامی در راس آن قرار داشته باشند. در صورتی که این شبکه مهار نشود، این جنرالان به زودی جهان اسلام و هویت فرهنگی و مدنی آن را نابود خواهند کرد و اسلام هویتی را با چالش خطرناک تر از این رو به رو خواهند نمود.
منابع و ماخذ:
۱– قانع، احمدعلی، علل انحطاط تمدّن ها از دیدگاه قرآن کریم، ص35.
۲ – همان.
۳ – همان.
۴ – مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، ص221
۵ – حسین علی نودری، فلسفۀ نظری تاریخ ، روش شناسی و تاریخ نگاری ، ص ۵۲۳ ، چاپ اول ، نشر طرح نو، ۱۳۷۹
۶ – بررسی تاریخ تمدن ، ص ۱۳۷
۷– فلسفۀ نظری تاریخ ، ص ۱۹
۸ – فلسفۀ نظری تاریخ ، ص ۱۹
۹ – قانع، احمدعلی، علل انحطاط تمدّن ها از دیدگاه قرآن کریم، ص6461.
http://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/issue/c5c1278223274_arnold_joseph_toynbee_p1.php/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D8%AA%D9%85%D8%AF%D9%86-%DA%86%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A2%D8%B1%D9%86%D9%88%D9%84%D8%AF
۱۰ – http://www.ghadeer.org/Book/28/4511
Like4 |