روز زن نماد تحرک برای پویایی و بالنده گی های بیشتر زنان جهان و بویژه افغانستان زن نخستین موجودی که شک آدم ( مرد ) را به یقین مبدل کرد: مـهـرالـدین مـشـید

  هشت مارچ نماد آشکار پویایی و بالنده گی زن در سیمای پیروزی داد برضد بیداد و غلبهء زنان خشمگین برضد تاجران خون و سرمایه و درست برابر به روزی است که زنان امریکا توانستند تا پس از مبارزات خستگی ناپذیر و شجاعانه در برابر سرمایه داران ستمگر و خون آشام به دست کمی از حقوق انسانی شان نایل آیند. زنان امریکا در آن روز با مقاومت تسلیم ناپذیر توانستند تا بعد از تظاهرات و اعتصاب های شدید پوزهء سرمایه داران بیرحم و منفعت جو را به زمین بسایند و آنان را وادارند تا در زمان کار روزانه  تقلیل به عمل آورند و دست مزد های آنان را بیشتر سازند. زنان امریکا در این روز با قرار گرفتن در سکوی نه، مشت محکم و آهنین بر فرق سرمایه داران و صاحبان کارگاه ها و صنایع تولیدی و ماشینی امریکا زدند، دهن کج و خونخوار سرمایه داران را راست کردند و برای آنان ثابت کردند که زن دیگر برده نیست تا سرمایه داران از آنان هرچه بخواهند کار بکشند و بهره کشی نمایند؛ بلکه زنان توانستند تا با قیام های خیابانی حماسه بیافرینند و رویای سرمایه داران را برای به اسارت کشاندن زنان به یاس بدل نمایند.

زنان امریکا با این قیام شان ثابت کردند که نیمی از پبکرهء جامعه اند و برای تغییر جامعه و بهبودی زنده گی اجتماعی و تامین آگاهی، آزادی و عدالت در جامعه نقش مساوی و در ضمن عادلانه با مردان دارند. آنان با این قیام شان ثابت کردند که زن نمی تواند، برای همیش کالای جنسی باشد تا سرمایه داران از آنان برای شور آفرینی های جنسی سود جویند و از وجود مقدس زن بحیث متاع تجارتی استفاده کنند و با شور آفرینی در تالار های بیروح بروژوازی وجود مبارک آنان را ابزاری برای بازاریابی خود قرار بدهند. زنان با این قیام شان ثابت کردند که زن بحیث مادر، خواهر، دختر و خانم واقعا با یک دست گهواره و با دست دیگر جهان را در حرکت می آورد. این به معنای آن نیست که گویا زنان اکنون به تمامی آزادی های شان در جهان رسیده اند؛ بلکه زن امروز بیشتر از آن روز اسیر امیال مرد و ابزار بهره برداری مردان جاهل و احمق و از سویی هم متاع جنسی و ابزار بهره کشی سرمایه داران در سراسر جهان اند و هنوز از عدالت انسانی، اقتصادی و اجتماعی محروم اند و به کم ترین آرزو های شان نایل نیامده اند. هنوز زنان با عدالت جنسیتی و اجتماعی فرسنگ ها فاصله دارند و هنوز بیرحمانه قربانی شعار های مساوات اند. این سبب شده تا موجودیت فراتاریخی زن در زندان تاریخ مردان در نماد “تاریخ مذکر” بیرحمانه به قربانی گرفته شود. این سبب شده تا هویت زن بحیث موجودی فعال و مبتکر و پیشاهنگ قربانی تعبیر ها و تفسیر های من درآوردی مردان شود.

زنان باید بدانند که این روز تنها روز بزرگ داشت از کارنامه ها و قهرمانی زنان امریکا در برابر سرمایه داران زبون و کارتل های خون آشام نیست؛ بلکه این روز روز دادخواهی زنان برای رهایی از جور و رسیدن به عدالت جنسیتی، البته نه مساوات جنسیتی است؛ زیرا امروز زنان در غرب قربانی بیرحمانهء مساوات جنسیتی اند و از حق عادلانهء انسانی شان محروم نگهداشته شده اند. زنان در غرب برای رهایی از خشونت نرم افزاری باید مبارزه کنند و برای شکستاندن زنجیر های استبداد نرم قامت آرایی های ببشتر کنند. زن و زیبایی ها و اندام زنانه اش امروز در غرب هنوز کالای تجارتی است و عشوه های مقدس زنانه اش قربانی بهره کشی های بیرحمانهء سرمایه داران است و سیمای پر از عطوفت و صفای زنان ابزاری برای فروش کالا های گوناگون است تا کالا های بی کیفیت سرمایه داری به بهای مسخ شخصیت واقعی زن به بازار عرضه و به فروش برسد. این در حالی است که زن از اصل حقوق اش محروم نگهداشته شده و در بازار پر از تفنن و مکارهء غرب به شور آفرینی های بی باکانه به تذویر و فریب کشانده شده است. در حالی که مقام زن و صفات والای زنانهء او شایستگی های فراتر از نمایش های کالایی را دارد. زنی که با یک دست کودک نازنینش را به نوازش می کشد و با دست دیگر به خانه و کاشانهء خود نورافشانی می کند و با محبت و صفای خود سیاهی و کدورت را از چهار دیوار خانه می زداید و در ضمن با دست دیگر خود جهان را به جنبش در می آورد، معلوم است که چه مقام والایی دارد و هرگاه زن این توانایی های منحصر به فرد خود را درست بسیج کند و نه تنها انقلاب در عاطفه را وارد فصل تازهء تاریخ می کند؛ بل عقلانیت مردان سنمگر و خیره سر و مستبدان و ستمگران تاریخ را سخت تر به چالش می کشد. به یقین که در بستر عاطفهء پرمهر زنان، عقلانیت یارای مانور های منطقی و معقول تر را پیدا می کند و با توجه به ظرفیت طببعی آنان توان بهتر بهم آمیختن دانش و قدرت را دارا اند و برای به کار بردن قدرت برای تامین عدالت و محو فساد و ستم یارای بیشتری دارند. این رمانی ممکن است که برای زنان فرصت داده شود و به یقین که این حق زنان است و این فرصت را برای آنان کسی نمی بخشد و باید برای گرفتن آن پیهم مبارزه کنند. از این رو هشت مارچ تنها روزی نیست که زنان را با اعطای تحفه های ناچیز اغوا کرد و آنان را از اصل مسوءولیت شان به فریب کشاند؛ بلکه در این روز باید زنان برای حق خود بیشتر دادخواهی کنند و درفش دادخواهی را در سراسر جهان به اهتزاز درآورند تا از خشونت های نرم  و سخت یا خشونت های معنوی و فزیکی رهایی پیدا کنند.

هرچند بزرگ داشت و یا ارج گزاری از هشت مارچ برای آن زنی که در زیر آتش وحشت و تهدید تروریستان بسر می برد، ذهنش با سفیر گلوله ها عادت کرده و چاشنی غذا هایش صدای مهیب و دلخراش راکت ها و توپ ها است و از زنده گی جز تفسیر وحشت و دهشت چیز دیگری ندارد؛ زیرا مرگ و زنده گی برایش به داستان ناکجاآباد تاریخ بدل شده است، هر از گاهی خویش را در برزخ حادثات تلقی می کند و فاجعه و فلاح برایش افسانه یی بیش نیست. آشکار است که در چنین حالی داستان هشت مارچ برایش به قول معروف “قصهء مفتی” بیش نیست و بزرگ داشت از این روز برایش بهایی بیشتر از نمک پاشی بر زخم های خونینش را ندارد؛ زیرا زنانی که در کشور هایی چون افغانستان، عراق، سوریه، یمن، نایجیریا، لیبیا و کشور های دیگر درگیر جنگ که لحظه به لحظه به استقبال مرگ نشسته اند و از پی هر سوگ، سوگ دیگری را به استقبال می گیرند. معلوم است که آنان از هشت مارچ چه تعبیری دارند. این یک طرف مسأله است؛ اما این به معنای انکار و خط بطلان کشیدن بر هشت مارچ و نفی بزرگ داشت از روز زن نیست. هدف از اشاره به نکات فوق از دست دادن فرصت ها و از دست رفتن فرصت هایی است که جنگ و ناامنی ها به گونهء بیرحمانه از بسیاری مردم  جهان و بویژه از مردم ما گرفته است و حتا کمترین فرصت ها چه که حتا خیال و آرزوی بزرگ داشت از روز زن را از آنان نیزگرفته است؛ اما با این همه از دست رفتن ها نمی توان از اهمیت این روز به مثابهء ارج گذاری بر کارنامهء مادران، خواهران و خانم ها چشم پوشید. چه بجا است که با تمسک جستن به این روز برآنانی تاخت که رنج انسان داشتن در دل های شان مرده است و از ستمگری بر زن چه که برهیچ انسانی دریغ نمی کنند. این نشان می دهد که زن تنها در برابر هیولای سرمایه رو به رو نیست و سرمایه تنها چون حیوان وامپیر به قول مارکس خونش را نمی مکد؛ بل تروریزم خطرناک تر از آن جسم و روحش را خورد می کند و حتا فرصت های اندک زنده گی را از او نیز گرفته است و شخصیت اش را نیز کشته است و با افزایش خشونت های معنوی و جسمی روح و روانش را چنان  فشرده که چون کابوسی بر روانش سخت سنگینی می کند.

با تاسف که شماری ها با بی توجهی به معنای فراتاربخی هویت زن و شدت نیروی عاطفی او، نیروی عقلانی زن را دست کم گرفته و قدرت زمامداری و رهبری و مدیریت و داوری او را زیر پرسش برده و حتا بر نفی آن حکم صادر کرده اند. این در حالی است که معیار تقوا در قرآن بدون در نظر داشت زن و مرد تقوا خوانده شده  و به خلقت زن و مرد از نفس واحد تاکیده شده است. داستان آدم و حوا پرده از واقعیتی بیرون می کند که زن را رهانندۀ مرد از وسوسه و اضطراب نشان می دهد که چگونه حوا توانست با ترغیب آدم باری خوردن میوۀ ممنوعه بر نگرانی ها و شک آدم پایان داد که دخالت حوا در تصمیم آدم و رهایی او از شک در واقع نشان می دهد که نخستین گره گشای شک در تاریخ زن است و حوا بود که شک آدم را به یقین بدل کرد. او را از دلهره نجات داد و با خوردن میوۀ ممنوعه به آگاهی و آزادی اش رساند. این آگاهی سبب شد تا از بهشت  غریضی به بهشت آگاهی هبوط نماید و برای رسیدن به کمال نشیب و فراز زنده گی را تا این دم بپیماید. با تاسف که شماری ها بی توجه به مفاهمیم قرآن در رابطه به زن و نقش کارای او در جامعه با تفسیر های من درآوردی نقش زنان در جامعه را محدود خوانده و بر تارک تاویل های خود به گونۀ ناشیانه نشان دین رامی زنند.

این در حالی است که امروز رهبری بسیاری از کشور های پبشرفته بدست زنان است و زنانی چون بینظیر بوتو، خالده ضیا و دیگران رهبری کشور های پاکستان غربی و شرقی دو کشور مسلمان را داشتند و مولانا فضل حق، سمیع الحق نورانی و ده ها مولانای شاخدار دیگر دراین کشور ها تحت فرمانروایی آنان خطبه می خواندند؛ اما به گونۀ بی شرمانه و ضد انسانی این ملا های استخباراتی در افغانستان فتوای جهاد را صادر می کنند. شماری ها در حالی بر فتوا های سنتی مبنی بر ممنوعیت داوری زن و رهبری او مهر تایید می گذارند که دانشمندان روشن گرای مسلمان مانند داکتر ترابی، غنوشی، زیدان، سروش و دیگران با نفی تاربخمندی قرآن در این موارد تفسیر های روشن تری دارند. از همین رو است که زن شرقی تنها زیر ساطور خشونت های نرم ضجه نمی کشند و از بسیاری حقوق شان محروم نگهداشته شده اند؛ بلکه بیشتر از آن در معرض خشونت های سنگین جسمی نیز قرار دارند. بنا براین زنان شرقی برای رسیدن به حقوق انسانی شان بادشواری های فراوان تری رو به رو اند که اهمیت هشت مارچ را برای آنان به مراتب از بزرگ داشت به عمل آوردن آن پراهمیت نموده است؛ زیرا زنان شرقی و بویژه زنان مظلوم و رنج کشیدهء افغانستان مسوءولیت انسانی و تاریخی دارند تا با توجه به خودآگاهی های انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی شان از این روز بیشترین استفاده ببرند و از آن بحیث سکویی برای دادخواهی و رسیدن به حقوق شان استفاده کنند تا باشد که روزی شاهد مساوات عادلانۀ جنسیتی در کشور باشند و با رسیدن به حقوق مساوی و عادلانه با مردان به پیشرفت های شایان نایل آیند و شاهد توسعه و ترقی را به آغوش بکشند. یاهو