بدون تردید واژۀ گذار سیاسی طرف توجۀ هر شهروند افغانستان است و به یقین که واژه دیگری جاذبه و کشش این واژه را در دل های مردم افغانستان ندارد. از این رو نیاز به یک گذار سیاسی به مشغلۀ فکری هر شهروند این کشور بدل شده است. گذار در لغت به معنای عبور و گذرگاه آمده است و گذار سیاسی یعنی عبور از یک مرحلۀ بی ثیاتی به یک مرحلۀ بهتر و با ثبات که یک دورۀ زمانی را در بر دارد که به آن دوران گذار گفته می شود. دورۀ گذار شامل یک دورۀ بی ثباتی است تا رسیدن به مرحلۀ نهایی ثبات که عبور از مرحلۀ نخستین به مرحلۀ دومی را جهش نیز می گویند.
همه می پرسند که چه زمانی شاهد چنین گذار خواهند بود. این پرسشی است که در ذهن هر شهروند این کشور، بویژه آنانی بیشتر خطور می کند که در زیر آتش وحشت آفرین گلوله ها زنده گی دارند و دیگر توان دیدن سیما های وحشت زده و فریاد های دردآلود کودکان خویش را از دست داده اند. آشکار است که امنیت و آرامش برای آنان مهم تر از هر چیزو از آرزوهای نخستین آنان است. چنین آرامشی نه تنها برای شهروندانی مهم است که در دور دست ها در منطقه های ناامن زنده گی می کنند؛ بل برای آنانی که در شهر ها مصروف کار و بار اند، امنیت را شرط نخست زنده گی برای خود تلقی می کنند. در همین حال هزاران گدا که در کوچه و بازار دست شان به سوی گدایی دراز است و جنگ را عامل تمامی بدبختی های خود تلقی کرده و بیکاری را از پیامد های ناگوار جنگ می دانند. برای این افراد که اکثریت جامعۀ ما را تشکیل می دهند، برای آنان حرف های فیشنی و لکس ارزشی ندارد و حتا از نظر آنان در شرایط کنونی مصرف حرف های یادشده گذشته است؛ زیرا آرامش و ثبات در کشور برای آنان مهم تر از هر چیزی است. از این رو آنان نیاز به گذار سیاسی را مهم تر از هر چیزی تلقی می کنند و برای آن لحظه شماری می کنند تا بتواند، به حالت بی ثبات کنونی پایان بدهد؛ زیرا گذار سیاسی در واقع بستر تمامی گذار ها است که گذار های ثانوی را در عرصه های فرهنگی، و اجتماعی فراهم می کند تا ثبات کامل در کشور برگردد و شرایط کنونی پایان یابد. در این میان آنچه مایۀ شگفتی است، این که همه خواهان چنین گذار اند و به این اتفاق نظر رسیده اند که تنها چنین گذاری حلال مشکلات کشور شده می تواند تا در یک میکانیزم ملی و همه شمول تمامی نیرو های را به شمول حکومت و گروه های سیاسی و قومی را دور یک محور ملی بسیج نماید.
این در حالی است که هر یک به چنین گذاری باورمند اند و اما با تاسف که وحدت نظر یا اجماع سیاسی در این زمینه وجود ندارد؛ زیرا بر مصداق این ضرب المثل پشتو ” سفر یو دی خو منزل جدا جدا” یعنی همه خواهان یک تغییر اند که بتواند، ضامن صلح و ثبات در کشور شود؛ اما هیچ یک برای رفتن به سوی چنین گذاری وحدت نظر یا اجماع سیاسی ندارند؛ زیرا هر شخص و گروه و جناحی تا سطح تقلیل آن به انتخابات آن را به میل خود می خواهند که در هریک بدون استثنا پای بر روی منافع ملی و خواست همگانی مردم گذاشته اند. شگفت آور این که همه مصروف جنگ زرگری میان هم اند و هر کدام در صدد امتیازخواهی برای خود و به قول معروف ” هر یک پنج چهاریک اند و با تاسف که هیچ کس چهاریک نیست. درست این معضل هم زمانی حل می شود که پنج چهار یک ها در سکوی چهاریک ها تمکین کنند و با ارج گذاری به خواست مردم باهم کنار آیند. از این کنار آمدن با زبان های گوناگون چون وفاق ملی، اجماعی ملی، وحدت ملی و غیره یاد کرده اند. حال پرسش این است که چرا و چگونه چنین وفاق با اجماع بوجود نمی آید چرا طرف ها حاضر به انعطاف در برابر یکدیگر نیستند. مردم در یک داوری تند، دلیل این اختلاف ها را تمامیت خواهی رهبران و سیاستگران خوانده و استدلال می کنند که در عقب این همه اختلاف ها تنها تمامیت خواهی ها وجود ندارد؛ بلکه این اختلاف ها از سوی شبکه های خطرناک استخباراتی یدک می شود تا جنگ در افغانستان ادامه پیدا کند و حضور نظامیان خارجی در افغانستان تداوم یابد. در پشت این توطیه دستان بزرگی قرار دارد که از حلقه های نظامی، سیاسی، استخباراتی و مافیایی مواد مخدر و قاچاق اسلحه کشور های منطقه گرفته تا آنسوی اوقیانوس ها همه از این جنگ به نحوی سود می برند. این شبکه های شیطانی بر تمامی دستگاه های تصمیم گیری در مورد جنگ افغانستان نفوذ داشته و با حق سکوت دادن آنان، تراژیدی دردبار افغانستان را هر روز بیشتر دامن می زنند. این شبکه های مافیایی فراملتی در تمامی قرار داد های اسلحه و اکمالات و امنیت دست دارند و در تبانی با مافیای ملی و منطقه یی با دادن حق سکوت حتا بر دهن سیاستگران ما نیزافسار بسته اند و تا آنان را به خواست خود مهمیزنمایند.
این که جنگ افغانستان هر روز بیشتر از روز دیگر ابعاد گسترده تر پیدا کرد و پیچیده تر شد و اکنون در کنار گروۀ طالبان و القاعده بیشتر از ۲۰ گروۀ ترویستی فعالیت دارد و مقام های پاکستانی و منابع امریکایی از موجودید بیشتر از هفتاد گروۀ تروریستی در پاکستان خبر دادند و در برابر آن به نحوی سکوت اختیار کرده اند و نطامیان پاکستان را فرصت داده تا هر روز از این گروه های تروریستی سربازگیری کنند و آنان را به جنگ افغانستان بکشاند. این خود قابل قهم است که نظامیان پاکستان در این بازی تنها نیست و تمامی شبکه های مافیایی منطقه و جهان در پشت آنان قرار دارد. هرگاه چنین نمی بود، امریکا و متحدانش در برابر آن سکوت اختیار نمی کردند و در پیوند به پاکستان دست روی دست نمی گذاشتند. افغانستان درکشت کوکنار در ردیف نخستین کشور های دنیا قرار نمی گرفت و مرکز زرع آن ولایت هایی نمی بود که در آن بیشترین حضور را نیرو های خارجی دارند.
چنان که چند روز پیش رسانه های بین المللی و داخلی به نقل از شبکهء ای آر دی آلمان از سازش پنهانی میان امریکا و بریتانیا در افغانستان پرده برداشت که حاکی از معاملهء پنهان امریکا و برینانیا برسر کمک به دهقانان و ترغیب آنان به کشت مواد مخدر است. این گزارش در واقع سیمای اصلی جنگ افغانستان را بجای مبارزه با تروریزم جنگ بین المللی تریاک خوانده است. در این گزارش آمده که امریکایی ها و برینانیایی ها نه تنها دهقانان را به زرع کوکنار ترغیب می کردند، بلکه برای آنان پول نیز می پرداختند تا زمین های بیشتری را کوکنار زرع نمایند. سپس مواد مخدر را نظامیان امریکایی و بریتانیایی از دهقانان خریداری کرده و در تبانی با قاچاق بران مافیایی بین المللی و داخلی به فروش می رساندند تا حال مقام های بریتانیایی و امریکایی در این مورد واکنش نشان نداده و این گزارش را رد یا تکذیب نکرده اند. افشای این موضوع خاطره های وحشت ناک نظامیان امریکایی در جنگ های جنوب شرق آسیا مانند، کوریا، ویتنام و مالیزیا را دههء شصت میلادی در خاطره ها تداعی می کند که چگونه نظامیان امریکایی در میان تابوت ها هیرویین را از کشور های یادشده به بازار های جهانی قاچاق می کردند. آگاهان دلیل افزایش کشت کوکنار و ادامهء جنگ و قدرتمند شدن طالبان در افغانستان را تجارت و ترافیک و قاچاق هیرویین می دانند که در پشت این جنایت امریکا اهداف راهبردی خود را یدک می نماید. چنانکه در سال های گذشته رابطهء معاون یوناما که شهروند بریتانیایی بود، افشا گردید که وسایل مخابراتی و سایر نیازمندی های طالبان را آماده و برای آنان می فرستاد. آقای حامد کرزی شخص یادشده را از افغانستان اخراج نمود. این گزارش نه تنها از زد و بند های مخفی نظامیان امریکایی . بریتانیایی پرده برداشت و این حقیقت تلخ را افشا کرد که چگونه آنان به گونهء بیرحمانه سرنوشت مردم افغانستان را ببرحمانه و ظالمانه به بازی گرفته اند که از یک طرف زیر نام مبارزه لا تروریزم حکومت افغانستان و از سوی دیگر تروریستان را به شیوه های مختلف حمایت می کنند که نظامیان پاکستانی نیز در این معامله بحیث کانال لوژستیکی شریک هستند. این موضوع را منابع بی طرف و بااعتبار باید بررسی و پیگیری کنند تا سیاه روی شود هرکه در او غش باشد.
هرچند هر از گاهی رابطه های مقام های ارشد بریتانیایی و امریکایی با طالبان افشا شده که این نشان دهندۀ بازی های مافیایی قاچاق مواد مخدر زیر نام مبارزه با تروریزم در افغانستان است. چنانکه موضوع اخراج مایکل سمپل نمایندۀ پیشین ملل متحد برای افغانستان – در زمان رژیم طالبان – و استاد پوهنتون هاروارد از هلمند در پیوند با تحویل سلاح برای بخشی از طالبان منطقه در زمان حکومت آقای کرزی به همگان آشکار است. اما مایکل سمپل این دیپلومات معروف بریتانیایی بار دیگر در ماۀ می ۲۰۱۹ تحت پوشش مشاور شورای عالی صلح در افغانستان ظاهر شد. کسی که وی چند سال پیش توسط نیروهای امنیتی بحیث قوماندان طالب، با یک بریتانیایی مأمور ام.آی.سیکس با کالای افغانی در یکی از رستورانت های دور افتاده در اطراف شهر لشکرگاه بازداشت گردیده بود. اسدالله خالد رییس پیشین امنیت ملی، در همان زمان در محفل خصوصی با اشاره به فعالیت مخفیانه برخی سرویس های استخباراتی بیگانه در کشور، به مایکل سمپل اشاره کرد که آقای کرزی او را در پیوند به تحویل سلاح به بخشی از طالبان هلمند از افغانستان اخراج کرد. کارشناسان این اتفاق را با جدی شدن حضور داعش در افغانستان و همچنین فلم های نشر شده در پیوند با ابوبکر البغدادی مرتبط دانستند.(۱)
از مصاحبه هایی سمپل با رسانه های بین المللی معلوم می شود که او با طالبان خیلی کار کرده بود و از آنان شناخت زیاد داشت. وی در گفت و گو با بی بی سی گفت که پاکستان در قتل ملامنصور دست داشت و دلیل آن را موضع گیری های ضد پاکستان عنوان کرد. وی افزود که منصور دعوت پاکستان را برای گفت و گو با حکومت افغانستان قبول نکرد. به باور او منصور خواهان ادامۀ جنگ تا خسته شدن حکومت افغانستان بود. (۲)
همچنین سمپل به نقل از یک فرماندۀ ناراض طالبان در مصاحبه یی گفت که بین رهبری ارشد طالبان و القاعده فاصله ایجاد شده است. به گفتۀ وی اکنون طالبان شبکۀ القاعده را به مثابۀ طاعون تلقی می کنند زیرا القاعده بود که افغانستان را ویران کرد، اگر رهبر القاعده به جهاد عقیده داشت باید به عربستان سعودی می رفت و در آنجا جهاد می کرد.
وی به نقل از این فرماندۀ طالبان به خسته شدن طالبان و پشیمانی آنان از جنگ نیز سخن گفت. این در حالی است که هنوز ثابت نیست که به چه میزانی رهبران مستقر در پشاور ادارۀ فرماندهان زیر دست شان را در افغانستان دارند. گمان اغلب بر این است که این فرماندهان تحت فرماندهی نظامیان پاکستان قرار داشته و اجازۀ صلح و جنگ را هم آنان برای این فرماندهان می دهند. (۳)
از رویکرد های کاخ سفید و اداره های سیاسی، نظامی و استخباراتی امریکا فهمیده می شود که این کشور زیر نام مبارزه با تروریزم در صدد پیمودن راۀ درازی در افغانستان است که هدف اش نه پایان جنگ و نابودی تروریزم؛ بل رسیدن به اهداف راهبردی آن در این کشور است. از همین رو است که نتایج حوادث ناگوار جنگ نوزده سالۀ افغانستان بیشتر بروفق مراد اسلام آباد بوده و امریکا رقم خورده تا به خواشت مردم افغانستان. هرچند با توجه به پیچیده گی این جنگ داوری در پیوند بر کل سیاست امریکا دشوار به نظر می رسد و اما احتمال دارد که هدف سیاستگران امریکایی چنین نبوده و صرف حلقه های مافیایی و سه گروۀ لابی معروف مانند لابی تیل به رهبری فرماندۀ سابق ناتو و مشاورامنیت ملی اوباما جیمز جونز ، لابی اسلحه که نمایندۀ بزرگ آن رابرت گیتس وزیر دفاع پیشین امریکا و لابی صهیونیستی به رهبری جوبایدن معاون اوباما در آن فعال باشند که گرداننده گان عرابۀ قدرت در واشنگتن بودند و هنوز هم هستند. این ها هنوزهم در تلاش اند تا بحران افغانستان دوامدار باقی بماند ؛ زیرا از ادامۀ جنگ افغانستان، این گروهها نفع میبرند و در برکناری کرستال جنرال پیشین امریکایی در افغانستان نیز دست داشتند که او خواهان افزایش فشار بر پاکستان و نابودی لانه های هراس افگنان در پاکستان بود. این گروهها که با شرکت های خطرناک مافیایی مانند، بلک واتر رابطه های تنگاتنگ دارند، در صدد دست یابی به چشمه های نفتی تازه و قرار داد های کلان اقتصادی و معادن افغانستان اند تا با بدست آوردن نفع بیشتر و گسترش نفوذ نیرو های صهیونیستی در منطقه و سراسر جهان می باشند. گفتنی است که بینانگذار این مفکوره هالبروگ بود که در یک خانوادۀ یهودی تولد شده و شریک کار و تجارت هنری کیسنجر یهودی می باشد و رفیق دیگر او ملادیج رهبر خونخوار صرب ها و سابق رییس بانک بلگراد بود که هالبروگ بر جنایات ملادیچ بر ضد مسلمانان در صربیا پرده افگند. وی در سال ۱۹۹۵ شهر سربرنیتسا را در حالی محاصره کرد که این شهر تحت کننرول سربازان سازمان ملل بود. ملادیچ به قتل عام هزاران مسلمان ببگناهء بوسنیایی پرداخت که از مناطق شمالی آن از ستم نظامیان صربی به این شهر پناه آورده بودند. وی مردان و زنان از ۱۲ ساله تا ۷۷ سالهء بوسنیایی را به بهانهء بازجویی جنایات جنگی بازداشت و ۷۵۰۰ تن آنان را به بدترین حالت کشت. قصاب صربی تنها به کشتن هزاران انسان بسنده نکرد و هزاران زن بوسنیایی را مورد تجاوز قرار داد و حتا به کودکان هم نرحم نکرد که این عمل ملادیچ مایهء شرمی ننگین بر اروپای علمبردار دموکراسی بود. وی تا سال ۲۰۰۱ آزاد بود نا آنکه دادگاهء کیفری ببن المللی دستور بازداشت او را صادر کرد؛ اما او توانست تا ده سال دیگر به گونهء پنهان زنده گی کند تا بالاخره حالا به جرم ده مورد جنایات جنگی به حبس ابد محکوم شد.
هدف از گفته های بالا، اشاره به ابعاد پیچیدۀ جنگ افغانستان و وابستگی های زمامداران و سیاستگران این کشور است و این دشواری ها سبب شده که حل موضوع افغانستان فراتر از تصمیم گیری های سیاستگران کشور تصور شود. از این رو زمانی که حرف بر سر گذار سیاسی در افغانستان زده می شود، تمامی حوادث بالا بر آن تاثیر گذار است و به این نکته صحه می گذارد که هر تصمیم گیری مستقل در افغانستان امری ساده و ملی بوده نمی تواند؛ بلکه هر تصمیم مستقل زیر کوله بار یخ های وابستگی ذوب می شود. این وابستگی ها تمامی فرصت ها را از مردم افغانستان گرفته و از راس تا قاعده جامعۀ ما را قربانی توطیه های رنگارنگ سازمان یافته و هدف مند کرده است. عامل اصلی ادامۀ جنگ هم همین دسیسه ها است که به نحوی شخصیت ها وگروه های سیاسی و قومی را به گروگان گرفته و به همه قضایا رنگ سیاسی و تباری داده است.
از همین رو است که بر رغم نیاز شدید به یک اجماع سیاسی، از آن فرسنگ ها فاصله داریم. این در حالی است که اجماع سیاسی مقدمۀ رسیدن به یک گذار سیاسی است تا کشتی توفان زدۀ کشور را پیش از نشستن در گل به ساحل نجات رهنمون نماید. این را نباید دلیل برائت سیاستگران کشور تلقی کرد؛ زیرا آنان در برابر این کشور و مردم مسؤولیت ملی، اسلامی و تاریخی دارند و هیچ گاهی نمی توانند، بدین بهانه ها از آن طفره بروند. آنان ناگزیر اند تا با توجه به شرایط حساس کشور در برابر تمامی دسایس داخلی، منطقه یی و بین المللی قدعلم کرده و موضع واحد اتخاذ کنند تا با ایجاد اجماع سیاسی، شرایط گذار سیاسی را آماده و کشور را از بحران کنونی نجات بدهند. بدون تردید در همچو شرایط حساس هرگونه سکوت در شرایط کنونی بزرگ ترین جفا در حق مردم است. این سکوت معنای بی تفاوتی را دارد و هرگونه بهانۀ آنان چه امروز و چه فردا ناموجه و محکوم مردم و تاریخ خواهند بود. هرچند عمق و گسترده گی توطیه برضد مردم افغانستان زیاد، شرایط دشوار، راه پرخم و پیچ و کوه و کتل ها در پیش و کشور درگیر دسایس عمال خارجی، کشور های منطقه و جهان است. این نمی تواند، از باررسالت سیاستگران و زمامداران کشور اندکی بکاهد؛ زیرا عامل اصلی این همه اختلاف، خودخواهی ها، گرایش های سیاسی و قومی زمامداران و سیاستگران کشور بوده که زمینه را برای مداخلۀ خارجی ها در افغانستان فراهم کردند.
حال هم برای جبران کم کاری ها و ناکارایی های گذشته خود دست به دست هم داده و باهم کنار آیند تا با فراهم آوری شرایط گذار کشور را از بحران کنونی نجات بدهند؛ زیرا نیرو های بین المللی فکر راهبردی خود را دارند و نه پروای فریاد دردآلود کودک گرسنه و زیر آتش و نه هم هوای هزاران جوان بیکار این کشور را دارند. هرگاه چنین نمی بود، نیرو های خارجی با این قدرت خود در جنگ افغانستان در برابر چند تا تروریست طالب و جبههء عقبی شان پاکستان به گونۀ کنونی زبون نمی شدند که نظیرش در تاریخ بی پیشینه است.
حال بزرگ ترین پرسش این است که آیا در شرایط کنونی که به گفتۀ شاعر ” در میان قعر دریا تخته بندم کرده ای باز میگویی که دامن تر نکن هشیار باش” چنین گذاری ممکن است. یویژه در چنین حالی است نه تنها وابستگی های شدید نظامی، سیاسی و اقتصادی زمامداران و سیاستگران کشور را تنگ دست، وابسته و نامستقل گردانیده است؛ بل بازی های خطرناک مافیایی زیر نام مبارزه با تروریزم در موجی از باز های پیدا و پنهان لابی های سیاسی، اسلحه و نفت و سایرمافیا ها چون، مافیای مواد مخدر و قاچاق اسلحه در سطح ملی و بین المللی بیش از هر چیز دیگر کمر زمامداران و سیاستگران را خم کرده است و در موجی از خودخواهی ها و تمایل شخصی، سلیقه یی، گروهی و قومی سیاستگران و زمامداران کشور کار از دست رفته و سرنوشت مردم افغانستان را خطر جدی تهدید می کند که سخن از آمد آمد یک فاجعه و بحران غیر قابل منتظره می زند. آیا در این حال بازهم شانسی باقی مانده است که زمامداران و سیاستگران کشور با ترک لجاجت های سیاسی کمی برای منافع ملی و سرنوشت مردم باندیشند و هر یک از خواست های بالا و بلند خود پایین تر آیند و فضا را برای یک گذار سیاسی منطقی و معقول فراهم بسازند که در بستر آن صلح در کشور تامین شود و بساط خارجی ها با تمامی توطیه های پیدا و پنهان شان از افغانستان به کلی برچیده شود. با تاسف پرسشی است که این شعر اقبال لاهوری مصداق آن است” اگر این مکتب است و این ملا – حال طفلان خراب تر بینم”
منابع و رویکرد ها: