باغ جوش گلبن و گلزار از یاد برده است
لانه ای بلبل خراب و آشیان باد برده است
چیله های پر ز انگور شاخه های پر ز سیب
هر که آمد چیده و از شاخ آزاد برده است
دست یغماگر بخشکد از میان لانه ها
جوجه ای بی بال و پر از شاخ شمشاد برده است
باغ از دست تبر داران بر تاراج آمده
نخل دیگر رویش دوباره از یاد برده است
مرد مکار پلید اوباش دزد گردنه
همچو دیو از خانه ها شوخ پریزاد برده است
وای میهن می تپد دل از جفای روزگار
صبر او آخر چی گویم یاد ز فریاد برده است
ونکوور کانادا
محمد اسحاق ثنا
20.04.2020