بخش اول: پنج، ده سال پیش مکان شروری را به نام اکادمی علوم ( فرهنگ ستان ) بنا کردند.
در مرور اجمالی به کارکرد های این به اصطلاح برخی بی سواد های آن، اکادمی پس از پنجاه سال می یابی که جزء بوی گند و متعفن تعصب تباری و زبانی از آن به مشام نه می رسد.
هر نامی می توانی بالای این مضحکه بازار بگذاری، مگر فرهنگ ستان.
بناهای آکادمیک جهان استوار است بر پژوهش های بزرگ علمی، اختراعات، ابداعات، اکتشافات و سیری بر پیشنه یا پسینه یا حالینه ی کهن نگاری ها و نو نگاری ها و کند و کاو کاری های علمی بدون دخالت احساس تنفر از دیگران و بدون احساس خود بزرگ بینی تباری.
کاربرد روش های بی شمار بی طرفانه و غیر جانب دارانه اما علمی از شاخصه های دیگر در جهان کهن و باستان و در دوران جدید از عصر رنسانس تا مدرنیته ی امروزی چنان نهاد هایی که مهد علم و مدنیت و دانش و آگاهی و مطالعه و پژوهش های فرا فکری و فرا قومی و فرا سیاسی اند، خدمات بس ارزنده را نه تنها برای ملت های شان که برای بشریت انجام داده اند.
اما سوگ مندانه این ویرانه سرای مقرون به کهن را از همان اول های تصمیم گیری، به هدف ایجاد فضای تقویت تک روی تباری و به نیت انجام هر کار حتا غیر علمی اما جانب دارانه و یک سویه زیر نام اکادمی علوم اساس گذاشتند از نوشتار نام آن غلط تا بالا و پایان آن غلط.
دلیل هم ضدیت جاهلانه با زبان فارسی. چون در زبان مورد نظر خودشان چنین نامی وجود نه داشت و نه دارد.
من این نوشتهی نیمه پژوهشی را در چند بخش خدمت شما تقدیم می کنم که بخش اول آن همین است.
ارکان قدرت و تعصب فرتوت نظام های خانه واده گی و ستم شاهی که همین حالا هم از زبان مادری و پدری شان چیزی را نه می دانند، مانند امروز ( زی ) باز ها مصمم بودند و هستند تا یک زبان خاص را به زبان های دیگر کشور به ویژه زبان فارسی دری برتری دهند.
آن ها با دسته ساختن چوب آبنوس گون و فولاد بی ذوب شدن برای تیشه های جهالت خود، تیشه به ریشه یی می زنند که دسته را از آن ساخته اند. چون خود چنان چوبی را هرگز نه دارند و نه خواهند داشت.
طراحان چنین حصار بربریت انتظار نه داشتند که در وابسته گی و احتیاجی مادام العمر به زبان فارسی دری محصور بمانند و مانند امروز حاضر شدند برای سر و سامان دادن ببریدن از یوغ بی شکست فارسی دری از هر زبان دیگری ولو عبری یهودی یا انگلیسی بریتانیایی استفاده کنند و آن را وارد ادبیات دفتری, رسمی و تشریفاتی و گفتاری و نوشتاری و مکان های علمی کنند.
چنین کردند. اما از تبعات منفی آن هیچ گاه آگاه نه شدند یا خود را آگاه نه ساختند.
پژوهش های محدود به همین منظور نشان می دهند که گاه بنا گزاری آن اداره ی مشغله ساز را
دوم فروردین ۱۳۴۹ نشان می دهند
بخش دوم، ملاحظات در بارهی اکادمی علوم:
به گمان غالب من اولین کسی نیستم که دیدگاه خود را در این جا ابراز کنم و به باور کامل که آخرین هم نه خواهم بود.
نشانه های بایگانی ها به ما وانمود می کنند که گاه بنا گزاری این سفسطه سرای یک سویه ۲ فروردین سال ۱۳۴۹ بوده است.
اما سوگ مندانه که آغاز به فعالیت آن را در دهه های شصت و هشتاد هم ردیف با فعالیت دولت های حاکم افغانستان اطلاع رسانی نموده و آن را اثر گذار می نمایانند.
ناکارایی ۹۰ ٪ این دجال خانه برای هر خواننده ی صاحب بصیرت فقط با همان یاوه نوشتی های فرمایشی پیام بی نور و نمکی می رساند.
در کنار مستحقین واقعی دانش و آگاهی برای دریافت پیش وند های با افتخار آکادمیسین، برخی ها یا به گونه ی اجباری تباری و یا هم هدیه ی شاهان نادان این لقب را دزدیده اند که هرگز بایسته نه بود تا چنین حاتم بخشی و دست برد در علم و مدنیت به شاید همه ی شان نه، اما به بیشترین شان صورت نه می گرفت و آن گروه نادان های خوش لباس همه کاره نهال های شناعت و شماطت را در یک چنین جاهی غرس نه می کردند.
در دو سطر اول معرفی این مکان علمی!؟ دو غلطی کامل و فاحش تاریخی و نوشتاری حتا دستوری به نظر می خورند:
اول _ نوشته اند که ( … در ۲ فروردین (حمل) ۱۳۴۹ تاسیس گردید. … در دهه ی شصت و هشتاد همردیف!؟ دولت افغانستان….انجام داده است…).
دوم _ کاربرد واژه ی هم ردیف با دولت که به دو دلیل این جا اصلن مکانی نه داشته و نه دارد.
الف _ مکان ها نهاد های علمی و پژوهشی کشوری نه هم ردیف و نه هم گام با دولت ها اند و مستقلانه عمل می نمایند.
کما این که دولت ها تنها حمایت جانبی امور مالی و اعتباری پولی و بودجه و فراهم آوردن زمینه های اسکان و فضای شایسته ی شأن یک چنین فرهنگ ستان ها مبذول می دارند.
ب _ یک دهه وقفه ی فعالیت پس از ایجاد این ارگان با چنان نام بلند علمی.
برخی از آقایان دی روز و آقایانی که امروز در آن حضور دارند، یک هدف از به اصطلاح اهداف هفت گانه ی شان را :
( … رهبری و هماهنگ ساختن کار های علمی و تحقیقاتی در بخش های علوم طبیعی و بشری که توسط موءسسات عالی تحصیلی و دیگر موءسسات علمی و تحقیقاتی کشور « انجام صورت می گیرد ».
مکانی که سر نشینان اش آن را جای گاه علمی می دانند، چی گونه؟ می تواند تا رهبری علمی جامعه را به عهده گیرد.
ختم سطوری را که در بالا است با دقت مرورو حتا با بیشترین روا داشت داوری کنید.
چنین جمله ی بی سر و ته و آغاز و انجام غیر منطقی را کدام دانش آموز صنوف سوم و چهارم راهنمایی هم نه خواهد نوشت.
و اما فراتر:
به روایت واژه نامه های دهخدا, معین، عمید، واژه نامه ی آنلاین آپادیس و یکی پدیا و دیگران، آکادمی با الف آ (مت) دار واژه ی فرانسه وی و اشتقاقی از یل اساطیری مردم و خود یونان باستان است که آکادمس (م) با تلفظ ضمه (و) نام داشت. اراضی و باغ
منسوب به او در شمال غربی آطیه ( آتن ) امروزی را با نام خودش آکادمی، جای گاه تدریس مکتب فلسفی افلاطون قرار دادند. ( آقادیمیا ).
در زبان فارسی دری معادل آکادمی همان واژه ی مرکب از فرهنگ و پسوند ستان ( فرهنگستان ) را داریم.
در برگردان!؟ خنده آور نام آکادمی و برای آن که واژه ی فارسی معادل آن یعنی فرهنگ ستان را جاگزین نه کنند، ترجیح داده اند که همان نام فرانسه وی را با حذف ( مت ) الف اول که (آ) است به کار ببرند.
پس از آن واژه ی ( علوم ) را که عربی بوده و معادل فارسی آن ( دانش ها ) است جا داده اند. فقط حرف ( د ) آن هم از الف بای فارسی را پیش وند گونه افزوده اند. چنانی که در اخیر علوم ( و ) ربطیه ی فارسی را پس وند ( م ) قرار داده و نام پشتوی آن را علومو گذاشتند.
فارسی ستیزی و پشتو گرایی دو دلیل نهان و آشکار ایجاد گردونه شکنی به نام فرهنگ ستان (آکادمی علوم).
از محمود طرزی تا آقای رشتین و از آقای عبدالحی حبیبی تا یک کارمند عادی زبان پشتو همه جعل و دروغ آفریده اند.
چنانی که تاریخ بیان می کند و همه ی ما متناسب به عمر و مطالعات مان می دانیم، زبان پشتو بیشتر به وام ها و سرقت های ادبی و تحمیلی بالای مردم و جامعه و زبان فارسی دری وابسته است تا یک پویش و گویش علمی و دستوری استوار بر پژوهش و ابتکار مدافعان کاذب آن. هر زبانی پیشینه ی روشن و دلایل منطقی و با ثبوت از کهن باری خود دارد. الف بای معین آثار پسندیده و تایید شده ی معین و باستانی علمی، دستور زبان، گرامر زبان و اعداد شمارش معین.
در بسا موارد این زبان ها هم مانندی هایی با زبان های دیگر دارند که با شهامت آن را می پذیرید.
به (سبیل مثال)، من هر دو واژه ی عربی داخل قوس را در همین لحظه جا گزین واژه ی (مانند) کردم. هیچ گاه هم پافشاری نه دارم و اسلحه بر نه می دارم که نه این ها مربوط زبان مادری من هستند. اما سوگ مندانه حتا خردمندان قلم به دست زبان پشتو از روی شتاب زده گی احساسی، از مرز عقل عبور کرده و هی هی چرند می سرآیند.
اگر مجال واکاوی در این بخش یافتم یا در بخش های دیگر، روشن می سازم که در کم تر از یک صفحه و نیمی یک پیش نویس پشتو آن هم قاموس، همه واژه ها وام زبان فارسی و عربی اند و نام او را قاموس گذاشته اند که خود ریشه ی عربی دارد..
فرهنگ ستان ملی افغانستان نه برای نیت خیر که برای آفرینش هر چی شر است تا این حال طی طریق کرده است.
این جا شما را به خوانش روایت یک پژوهش دعوت می کنم که مصداق خوبی برای برتری جویی زبان پشتو است.
کما این که دیدگاه محمود طرزی در باره ی سعی برای تاج سر شدن زبان پشتو را کهن یادی ما هرگز فراموش نه می کند.
و پس از آن در سال ۱۳۴۳ حکم روایی شاه نادان دارالسلطنه، اقدامات آقای رشتیا و هم باوران وی برای تلاش ناکام رسمی شدن تنهای زبان پشتو در افغانستان کماکان در بایگانی های تاریخ است که خوش بختانه با مقاومت وکلای فارسی زبان و دیگر اقوام مجلس آن زمان رو به و به شکست مواجه شد.
یا ادعای مضحکه بار آقای عبدالحی حبیبی به عنوان یک دانش مند اما با عقده، در مورد دریافت کتاب ( گنجینه ی پنهان ) پته خزانه همه آشنا هستیم.
که بعدن در مورد می پردازم.
در نتیجه ی چنین برتری جویی های زبانی از بی زبانی حاکمان قدرت کشوری بود که افغانستان از دریچه ی فرهنگی با جهان خارج بسیار بی نفس و ضعیف جلوه می کرد.
با مطالعات کارشناسی می یابیم. که پیشا ایجاد و
توسعه ی نهادی به نام آکادمی علوم افغانستان، فعالیت های فرهنگی از نشانی های جداگانه ی فرهنگی صورت میگرفت.
این نهادها تنها کار بخصوص خویش را به پیش میبرد و ترکیبی بودند به این شرح:
در سال ۱۳۰۱ خورشیدی برای نخستین بار در افغانستان نهاد «پشتو مرکه» (انجمن ادبی پشتو) در چهارچوب وزارت معارف افغانستان (وزارت آموزش و پرورش) تأسیس گردید.
در سال ۱۳۱۰ خ. انجمن ادبی کابل تأسیس گردید.
در سال ۱۳۱۱ خ. انجمن ادبی هرات و قندهار تأسیس گردید که انجمن ادبی هرات هنوز هم فعالیت دارد.
در سال ۱۳۱۶ خ. انجمن ادبی کابل و قندهار با پشتو مرکه ادغام گردید و به نام «پشتو تولُنه» (فرهنگستان پشتو) در چهارچوب وزارت معارف افغانستان تأسیس شد. مجلهٔ کابل به حیث ارگان تحقیقاتی این نهاد بچاپ میرسید.
در سال ۱۳۲۱ خ. انجمن تاریخ در چهارچوب وزارت معارف تأسیس گردید، که مجله آریانا و افغانستان ارگان نشراتی این نهاد بودند.
در سال ۱۳۲۷ خ. انجمن دائرةالمعارف در چهارچوب وزارت معارف تأسیس شد که انجمن در سال ۱۳۴۴ خ. در چهارچوب وزارت اطلاعات و فرهنگ و در سال ۱۳۵۷ خ. با آکادمی علوم افغانستان مدغم شد.
در سال ۱۳۳۴ خ. مرکز بینالمللی کوشانی در چهارچوب یونسکو ایجاد و ثبت گردید.
در سال ۱۳۴۶ خ. انجمن باستانشناسان در چهارچوب وزارت اطلاعات تأسیس گردید. پس از ۱۳۶۱ خ. به آکادمی پیوست پس از ۱۳۸۱ خ. متعلق به وزارت اطلاعات و فرهنگ گردید.
در سال ۱۳۵۴ خ. مرکز تحقیقاتی زبان پشتو ایجاد گردید که ارگان نشراتی آن مجله پشتو بود که به زبانهای یونسکو بچاپ میرسید. در ۲ حمل (فروردین) سال ۱۳۴۹ خ. پس از فرمان شاه آکادمی تأسیس شد.
در سال ۱۳۵۷ خ. اداره مستقل و نهاد علمی قبول شد. با رشد سطح تحقیقاتهای علمی در وزارت بانوان، معارف (آموزش و پرورش)، تحصیلات عالی، وزارت اطلاعات و فرهنگ، مراکز تحقیقات اسلامی، دانشگاه اسلامی، ریاست سروی (Survey/نقشهبرداری) معادن، انستیتوت تحقیقات زراعتی (کشاورزی)، انستیتوت طب (پزشکی) کابل، ادارهٔ انکشاف صنایع دستی و دیگر نهادها بنا به ضرورت وقت ایجاد گردیده اما صلاحیت کشوری نه داشتند. اکنون آکادمی چنین صلاحیتی را دارد
شما مواد ا، ۴ و ۹ گزارش بالا را با دقت مرور کنید.
بدون هیچ مشکلی می یابید که هدف تضعیف زبان فارسی دری و تقویت اجباری زبان پشتوی افغانستانی است. که خوش بختانه کارگر نه بوده و نه خواهد بود. اما بی اثر گزاری منفی هم نه بوده است.
برنامه ی فارسی ستیزی چنان مداوم و مدون و بدون تغییر بوده که مرز دیورند برای پاکستانی ها.
تمام رژیم های موافق و مخالف یک حزب سیاسی در پاکستان برای دید یک سان مرز دیورند یکی از دگر گوی سبقت جسته اند و این روال ادامه دارد.
حالا ببینید که بر عکس روی کرد جهانی، القاب علمی افراد توسط دولت ها اعطا می شود.
و طبعی است که افراد اول مملکت در آن دخیل اند.
فکر کنید، ملا عمر، ملا کرزی و ملا غنی چی گونه ؟تشخیص اهلیت یک کاندید آکادمسین و یا استاد و پروفسور، استاد یاران درجه دار و دیگران را می دهند که خود علمی نه دارند…
آکادمی علوم جای گاه تفرقه و برتری خواهی قومی و تباری.
بخش چهارم
از انبار های غنامند فارسی نشخوار می کنند و با خود زبان دشمن اند.
یک پژوهش نشان می دهد که محاسبهی استاد عبدالحی حبیبی در مورد پته خزانه غلط بی برگشت بوده است.
پس از یادداشت عمدی سیاه اندرباب زبان فارسی، مواردی را به خاطر آوردم که اندی قبل با یک سخن از استاد گرامی ناشناس غوغای رسانه یی پیدا کرد و تا سرحد تهدید، ایشان را به نوعی عقب نشینی واداشت. حالا نه می دانم که این موج چرا هر از گاهی از یک آدرسی به اصطلاح طرف ما قلاچ می شود و غوغا بر پا می دارد؟
بی گمان که سیاه گپی در پس پرده ی این نابخردانه سزایی دارد. و گر نه سیاه را چی کار به امور فرهنگی و زبانی ملت ما؟ آن هم در یک چنین شکسته بالی که وطن ما پشت سر می گذارد.
نبشته گونه یی را که در ایراد به روش برخورد برخی ها پیرامون زبان، پیشا گفتار سیاه داشتم، خدمت شما فرستادم.
اگر موافقید با همین یادداشت من یک جا به بازتاب آن بپردازید. خود تان بهتر می دانید.
در هر حال منت می گذارید.
پیرامون فریاد های دل سوزان پته خزانه!
به لحظه یی فرضی قبول کنیم که همین پته خزانه وجود داشته باشد. آیا کسانی که به عنوان مدافعان آن، این همه فحش و ناسزا را به یک انسان جدا از ملاحظات سیاسی و زبانی می فرستند، الگوی اخلاق شان همین پته خزانه است؟
مدافع با کرکتر و استدلال باید بود. نه مظهر بدنام یک روش خلاف عرف و اخلاق. در عالم منطق، چیزی به نام نقد وجود دارد، با زوایای گوناگون.
چی گونه شد برخی ها کسی را که دیروز با افتخار استاد و صاحب صلاحیت می خواندند با ارایه ی یک نظر خلاف میل شان، حتا فراموش می کنند که در مقام انسانیت قرار دارند به لهو و لعب پردازی، اخلاق پنهان پته خزانه را آشکار می سازند؟
ارباب علم و مطالعه می دانند که تاریخ و تاریخ نگاری چیگونه است و یا هم آفرینش یک اثر هنری و ادبی یا سیاسی و تاریخی کدام مراحلی را می نوردد؟ تا مقبول خاطر قرار میگیرد. حالا از همین دوستانی که برآشفته اند، پرسشی دارم که پته خزانه از نظر تاریخی چی نوع کتاب است و از منظر سیاسی در کجای سیاست قرار دارد و اگر پرداخت حماسی است به کدام ظابطه ی اصلی حماسی قرار دارد؟ یعنی حماسی تاریخی و حقیقی است یا حماسی تخیلی قهرنان ساز افسانه وی و شاید هم یادداشت های دل خواه یک نگارنده ی گم نامی بوده که کسی آن را به هر عنوانی به دست آورده، مورد بررسی قرار داده و اعطایش را به لقایش بخشیده تا نامی برای خود کسب کند و انبازی از تیره نگری ها را به برخی سیاه اندیشان بی مطالعه و نا آگاهی میراث بگذارد.
جای گاه و مقام عالی استاد اندیشه و سخن مرحوم عبدالحی حبیبی را افرادی مثل چند تایی که جز زبان فحش چیزی در بساط نه دارند نه می دانند. ایشان چیزی اندر باب پته خزانه نوشتند، برداشت خودشان بود و شاید هم برخی عواطف و احساسات شخصی شان نیز در آن نظریه پردازی جا افتاده باشد. حالا در شمار بی شمار منتقدان این کتاب گونه، کسی که دکترای زبان پشتو دارد پژوهش کرده و نظریه پرداخته اند، آیا کدام منطق منفی و اهانت بار از ایشان دیده اید راجع به پته خزانه؟ و گرنه، چرا به بصیرت و عقلانیت با پوینده گی جدید در مورد پته خزانه و با استدلالات استوار به جنگ جواب علمی استاد ناشناس نه می روید؟ ( من شخصن از لحاظ سیاسی مخالف برخی موضع گیری های شان هستم که حتا گلایه های زیادی دوستانی هم چو من از ایشان داریم، اما این نکته سبب نه می شود که خدای نه خواسته از حرمت و شخصیت معنوی و فرهنگی ایشان بکاهیم و خوبی های شان را نشانه ی کین توزانه برویم ).
اصل مهمی که چند تا به اصطلاح دوستان احساساتی پته خزانه در دفاع آن پیشه کرده اند، قرار دادن فرهنگ زبان عزیز پشتو زیر چتر یک کتاب است؟ نه شود که تمام هست و نیست و تاریخ به قول خودشان عریض و طویل پشتو را فقط به یک چند ورق کتابی که هزار و یک سوال در مورد آن وجود دارد خلاصه کنید.
جوانب دیگر غنای فرهنگی زبان شیرین پشتو را بشگافید و به خورد خواننده و شنونده و بینتده بدهید. کلی گویی و ایرادات خلاف عرف و اخلاق اجتماعی و انسانی و اسلامی، نشانه های از کم رسی عقلی و غلبه ی احساسات بر عقل است که زوال مان می کند. مثلن بهتر است حالا همین نوشته ی بی مزه ی مرا به زیور نقد تان بیارایید و منابع علمی ثبوت پته خزانه و هم چنان منابع علمی و تاریخی دیگر مرتبط را به رخ من بکشید تا این زبان کشور را هم در پهلوی زبان مادری خود بیشتر و بیشتر بدانم.
اگر کسی در زبان فارسی مثنوی معنوی مولانای بلخ را انکار کند، من می گویم درست، شاهنامه ی فردوسی را چی می گویی آیا او تاریخ زبان فارسی نیست؟ اگر او را هم انکار کند می گویم استاد زریاب را می شناسی و کتاب هایش را خوانده یی اگر او را نه شناخت می گویم نامی از واصف باختری، مرحوم دکتر اکرم عثمان، کاتب هزاره و خواجه عبدالله انصار رح شنیده یی؟ گر تاریخ زبان فارسی را نه دانست می گویم نبشته ها و آثار گران ارج استاد عبداالحی حبیبی را که به فارسی و فارسی شناسی زیبا و اراسته نگاشته اند خوانده یی همین گونه بی دل، حکیم ناصر خسرو بلخی، رابعه ی بلخی هم چنان می گویم تاج التواریخ عبدالرحمان خان را بخوانکه جنایات خود را چی گونه به زبان فصیح فارسی بیان کرده و یا استاد بزرگ نوراالدین عبدالرحمان جامی ووو… را نام می برم که بی شمار اند، تا قناعت جانب مقابل را حاصل و خودم را آن گونه که بایسته است، از تبار شرین سخن های زبان خود که فحش و ناسزا در آن جای نه دارد و اخلاق مناعت انسانی و شکسته گی حضور و صلابت باوقار بحث کردن ها قاصدان سفید پوش آن اند،
معرفی کنم تا بدانند که فارسی، عروج بی افول دارذ:
روایات تاریخی کهنی وجود دارند که پیشینه ی پربار زبان دری بر میگردد به طولانی ترين گذشته ی تاریخ.
حداقل آن که خراسان به دست مسلمانان گشوده شد تاجیک ها ساکنان این سرزمین بوده و دری صحبت می کردند.
یادداشت چانگ کین سفیر چین درسال 128 پیش از میلاد پس از سفرش به کناره های رود جیحون برای ساکن بودن تاجک ها که وی آن ها را (تاهیا) خوانده و به حسب قواعد زبان شناسی این شکل چینی کلمه ی تاجیک باشد، ثبوت گفتار ما است
دو دیگر این که اعراب در هرجا که تسلط یافتند به اساس فرموده ی استاد معظم، عربی را زبان اول ساختند.
اما پس از فتح خراسان، آن عده از عربانی که این جا مسکن گزیدند، با وجود آن که زبان عربی یعنی زبان مادری خود شان زبان رسمی و دفتری بوده و از امتیازات فراوان مستفید بود، برخلاف شام، عراق و افریقا، نتوانستند عربی را زبان عامه ی مردم بسازند،بلکه خودشان (عربها) عربی را فراموش کرده و زبان دری را که زبان مشترک منطقه بود اختیار کردند.
تفصیل این مورد در چاپ بیستم افغانستان در پنج قرن اخیر یادگار ماندگار استاد مرحوم فرهنگ و هم ناریخ های دست نخورده موجود است که حتا به موجودیت خط وزبان دری درسده ی دوازدهم و قبل بر آن به عنوان یک حقیقت پذیرفته شده اذعان صریح دارند.
لذا نه می شود برای توجیه سیطره ی جابرانه، فانوس دریایی و زمینی زیبای فارسی را خاموش کرد و یا با طرح های دشمنانه و غیر علمی و ندانستن تفاوت بین لهجه و زبان، یک زبان را با آن شیوایی و گویایی و زیبایی اش به چند زبان تقسیم کرد.
زبان فارسی به قول حداد در دریای دری و به قول قهار عاصی دل ماست.
محاسبهی استاد عبدالحی حبیبی و دیگر دست اندر کاران پشتو در مورد پته خزانه این بوده که ایشان دورنمای انکشافی تکنولوژی و عقلی بشر را نادیده انگاشته و گمان نه می بردند، روزی و روزگاری گاه نماهایی پیدا خواهند شد که تاریخ هزاران سال پیش را باز خوانی کند. به همان دلیل بوده که یک تاریخ هوایی را برای نگارش پته خزانه آورده اند.
آکادمی علوم،مهدی برای دروغبافی های تباری.
بخش پنجم:
گزارشنامه افغانستان: مسوولیت همه ای آن چه درین متن وپاره های الحاقی آن مورد بحث قرار گرفته، به دوش نویسنده می باشد.
استاد عبدالحی حبیبی در 33 ساله گی برابر 215 سال و تا امروز نزدیک به 300 سال دروغ گفته و بی محاسبه ی پی آیند های آن حد اقل چهار نسل گذشته و حال ما را کودن معرفی کرده اند.
اگر حد اوسط طول عمر در کشور را که آن گاه افغانستان هم نام نه داشته است، 70 سال فرض کنیم همان چهار نسل و اندی بیشتر می شوند.
گاه تولد استاد عبدالحی حبیبی. 1289 خورشیدی برابر 1910میلادی وانمود شده است.
زمانی که پته خزانه را کشف کردند اواخر سده ی میانه و ختم دوران زمام داری هوتکی ها بوده. حالا معلوم نیست چگونه؟ موفق به کشف هم چو گنجی شده اند که 3 نسل پیش از آن ها نه توانستند موفقیتی با چنین بزرگی را نصیب شوند. یا چی کسی؟ 215 سال انتظار کشیده تا پدر محترم استاد حبیبی تولد و جوان شده و عروسی کنند و ثمره ی ازدواج شان فرزندی به نام عبدالحی باشد و هنوز هم دیده به راه باشد که این فرزند به جوانی و بلاغت فکری برسد و در 33 یا 34 ساله گی این کتاب بی سر و ته را به ایشان بسپارد که نه نام آن مسما به خودش است نه محتوای آن.
استاد گرامی ما در 33 سال عمر شان برابر 215 سال دروغ گفته اند که و در هر سال عمر شان 6515 بار و در هر ماه عمر شان برابر 544, 91 و در هر روز عمر شان نزدیک به 18 بار دروغ گفته اند. البته به محضی که تولد شدند، اولین روز تولد شان به جای گریه کردن نوزادی 18 دروغ منتسب به پته خزانه بوده است. بعد از دوصد و پانزده سال تا امروز را خود شما محاسبه کنید.
کهن نگاری ها نشان می دهند که تاریخ گویا نوشته شدن پته خزانه ی کشف شده توسط استاد حبیبی 1729 میلادی برابر به 1142 هجری قمری است.
پرسش این است که در بیشتر از 215 سال حاکمیت های مختلف از خلفای راشدین تا افشاریان و شروع دوران معاصر از سلسله ی درانی ها تا آخرین شاه و رییس جمهور بارکزایی ها ( داود خان ), حتا یک آدم عاقلی پیدا نه شد که این پته خزانه را معرفی کند؟ یعنی واقعن همه هیچ بودند و هیچ؟
پرسش دیگر این است که استاد حبیبی چرا؟ کلمه ی کشف کرده یا به دست شان افتاده را در مورد این گهر نایاب به کار برده اند.
مسلم است که استاد حبیبی زمین را حفاری نه کرده اند و از آسمان هم به دست شان نیافتاده است. به صورت قطع باید نام شخص گاه و جاه آن را در خاطرات خود یاد می کردند که نه کردند.
آیا استاد غیر از پته خزانه کدام اثر دیگری هم کشف کرده اند؟
استاد نه گفته اند که در زمان هوتکیان زبان در باری چی بوده؟
مگر دوره ی انحطاط فرهنگی گذرای آن زمان ها را نه خوانده لید؟
در صورتی که پته خزانه سال 1142هجری قمری نوشته شده، الف بای پشتو در کدام زمان ابداع گریده است؟
این هم ناممکن است که در آن مدت طولانی هیچ اثر مماثل و یا گرینه ی دیگری مثلن به فارسی دری نشر نه شده باشد، چون زبان رسمی پشتو و دری بوده. البته زبان پشتو تنها کاربر گویشی داشته و زبان فارسی دری هم گویشی و هم نوشتاری بوده است.
اسناد حتمی این کتاب را به صورت دقیق و نقد گونه مطالعه کرده بودند چرا علت نام گزاری پته خزانه را از سوی نویسنده ی بالای این کتاب توضیح نه داده یا مشخص نه گفته اند که نویسنده ی حقیقی اگر وجود داشته کی بوده است؟
چرا زبان پشتو آن قدر ها غریب و تهی از نام و واژه است که برای نام گزاری ی اولین اثر خود از زبان بی گانه ی عربی آن هم به گونه ی غلط استفاده کرده است؟
پته ریشه ی پهلوی داشته و مشتقی از پتت است که توبه و استغفار و پشیمانی معنا دارد و صدور اجازه نامه یا گواهی نامه را هم معنا می دهد.
بخش ششم و نهایی!
آکادمی علوم منجنیق پرتاب استبداد بر ضد فارسی.
اگر با فارسی در ستیز هستید، پسوند ستان را چگونه در نام افغانستان تحمل کردید؟ باید معادل افغان یک پسوند پشتو به آن دست و پا می کردید.
هیچ استادی، هیچ مدیری، هیچ کاندید یا خود آکادمسین از زبان فارسی دری قابل بخشش نیستند ولو اگر تا ثریا کتاب نوشته باشند و تا مهتاب علم اندوخته باشند.
این مرکز قاموسی را در چهار جلد نوشته و به نام قاموس پشتو نشر نشر کرده است.
سراپای این کتاب از پوش اول تا پشتی آخر واژه فارسی، عربی و انگلیسی و فرانسه وی است.
به مشکل می تونیم در هر چهار جلد کتاب صد واژه ی ناب پشتو بیاییم.
پرسش این جاست که قدامت رسمی کاربرد زبان پشتو که هیچ چیزی جز تقلید و برگردان نامأنوس دگر زبان ها به پشتو چیزی در آن دیده نه می شود.
من در کم تر از یک صفحه و نیمی از قاموس پشتو بالاتر از پنجاه مورد واژه های غیر پشتو یافتم، مثلن:
تشریح، قاموس، ادبیات، مرکز، چاپ، نیک، انسان، فرهنگ، ادا، فعال، هنر، ادیره، علم. دوست، سفارت، وزارت، دفتر، کتاب، دوام، عملی، صوتی، تصویر، اسناد، پروژی، متخصص، جریده،اکادمی، به روش نگارش خود شان، صادق، ضرر، ظالم، قبال، سبا، ثابت، فکر، موجود، طبیعی، اجتماعی، بشری، آباده، شیرازه، زمانی، جاری همه و در یک مقدمه ی عربی یا فارسی یا انگلیسی و فرانسه وی فارسی. شده ).
همه استادان محترم از اقوام دیگر که در این فرهنگ ستان سمت رهبری یا عضویت را داشتند، خاموشانه و جبونانه تن به پذیرش محو گام به گام زبان فارسی و دگر زبان به نفع زبان پشتو شدند.
معنای این عقب گردی منفعتی شخصیت محور، جز خیانت چی می تواند باشد؟
برای آن که یک لقب کذایی اکادمسین یا کاندید آکادمسین را دریافت کنند، خمی به ابرو نه آوردند.
حالا کسی جواب بدهد با وجود آن که حد اقل در زمان ظاهر شاه زبان فارسی و پشتو به عنوان زبان های رسمی پذیرفته شده بودند، چرا برای تقویت زبان پشتو در تضعیف زبان دری کوشش به عمل آمده که اگر ریشه ی خود زبان فارسی قوت نه می داشت تن و ساقه و شاخه های او را برانداخته بودند.
ما هیچ گاه یک مصوبه ملی و پذیرفته شده به نام مصطلحات ملی نه داریم که کدام مجلس بزرگی از ملت آن را پاس کرده باشد. همه تغیرات زبانی رسمی برعلیه دری فقط به احکام های حاکمان قدرت صورت گرفته است.
القاب علمی, القاب، مسلکی دانش سرایی و دانش گاهی، همه و همه بیشتر طی چهار یا پنج دهه ی اخیر علیه زبان فارسی کاربرد داشته اند.
به دلیل این زبان پشتو در آن زمان ها متن نویسی نوشتاری نه داشته است.
چی کسی جواب می دهد که پیشا تغیر این القاب به پشتو آن همه زحماتی را که عالمان و دانشمندان فارسی کشیده بودند کجا رفتند و چرا؟ لازم بود برای رسمیت بخشیدن متعادل و برابر هر دو زبان فارسی و پشتو اقدامات برابر صورت می گرفت.
القاب علمی و مسلکی قبل از ایجاد این مرکز تعصب فرتوت همه فارسی بودند.که حالا به پشتو برگردانده شده است.
من این یادداشت را از حساب کاربری آکادمی علوم!؟گرفته ام. و در تکمیل مقاله ها از ویکیپدیا و معلومات های جانبی، فرهنگ های مختلف فارسی استفاده کرده ام.
در افغانستان در مؤسسات علمی به منظور آسان ساختن تفکیک و تشخیص سطح آگاهی افراد رتبه علمی یا القاب از طرف دولت اعطا میشود. رتبههای علمی علاوه بر شخصیت تفاوت در درآمد مالی نیز وارد میکند. رتبههای علمی مهم در کشور قرار ذیلاند:
القاب علمی در دانشگاه
این القاب به زبان پشتو هستند:
1. پوهیالی (استادیار درجهٔ سوم): از نامزد پوهیالی به پوهیالی سپری نمودن یک سال پس از شامل شدن در کادر علمی پوهنزی میباشد.
2. نامزد پوهَنیار: از پوهیالی به نامزد پوهنیار یک سمینار یا یک دوره معین را باید سپری کند.
3. پوهَنیار (استادیار درجهٔ دوم): یک دوره معین را باید سپری کند یا کسانی که ماستری (کارشناسی ارشد) بدست بیاورد.
4. پوهَنیار به نامزد پوهَنمَل: رتبه دکترا؛ کسانی که مدرک دکترا خویش را بدست میآورند پس از کمیسون وزارت تحصیلات عالی این القاب را حاصل میکند. نامبرده باید یک اثر علمی تحریر کند و این اثر از یک کمیته موظف سپری شود.
5.از نامزد پوهَنمل به پوهَنمَل (استادیار درجهٔ یکم): یک سمینار یا یک دوره محدود یک سال را باید سپری کند.
6. از پوهَنمَل به پوهَندوی (دانشیار درجهٔ دوم): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند (پروفسور) مورد تأیید قرار گیرد موصوف سمینار با شرکت استادان و دانشجویان دایر کند. کاندید با به سؤالات جواب مقنع داده باشد و در اخیر از طرف کمیته موظف قبول شود.
7. از پوهَندوی به پوهنوال (دانشیار درجهٔ یکم): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند پس از سپری نمودن موفقانه سمینار قبول شود. در سمینار استادان و محصلین شرکت نمایند. کاندید با به سؤالات جواب درست ارائه کند و در اخیر از طرف کمیته موظف باید مورد تأیید قرار گیرد.
8 از پوهنوال به پوهاند (استاد یا پروفسور): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند پس از سپری نمودن موفقانه سمینار قبول شود. در سمینار استادان و محصلین شرکت نمایند. کاندید با به سؤالات جواب درست ارائه کند و در اخیر از طرف کمیته موظف باید مورد تأیید قرار گیرد. پوهاند معادل پروفسوراست.
القاب یا رتبه علمی در مؤسسات عالی تحقیقاتی
شمار زیادی مؤسسات تعلیمی و مؤسسات عالی تحقیقاتی در افغانستان وجود دارد که میتوان از مؤسسه تحقیقاتی پوهنتون اسلامی، انستیتیوت تحقیقاتی نباتی، مرکز تحقیقاتی افغانستانشناسی وغیره. در مؤسسات تحقیقاتی محقق و سر محقق القابگذاری شدهاست؛ ولی در انستیتوت زراعت (کشاورزی) سلنمل، سلنوال، سلنیار و سلندوی (همگی این نامها به پشتو هستند) القاب گذاشتهاند.
برگردان واژگان آکادمیک از پشتو به فارسی ویرایش
برگردان برخی از واژگان و القاب آکادمیک از پشتو به فارسی از این قرارند:[۱]
پوهَنتون: دانشگاه
حَربیپوهَنتون: دانشکده افسری
پوهنحٌی (تلفظ: پوهَنزَی)، دانشکده: دانشکده
پوهَنپال: دانشجو
پوهیالی: استادیار (درجهٔ سوم)
پوهَنیار: استادیار (درجهٔ دوم)
پوهَنمَل: استادیار (درجهٔ یکم)
پوهَندوی: دانشیار (درجهٔ دوم)
پوهَنوال: دانشیار (درجهٔ یکم)
پوهاند: استاد، پروفسور
دارالمعلمین: دانشسرا
این القاب به زبان پشتو هستند:
پوهیالی (استادیار درجهٔ سوم): از نامزد پوهیالی به پوهیالی سپری نمودن یک سال پس از شامل شدن در کادر علمی پوهنزی میباشد.
نامزد پوهَنیار: از پوهیالی به نامزد پوهنیار یک سمینار یا یک دوره معین را باید سپری کند.
پوهَنیار (استادیار درجهٔ دوم): یک دوره معین را باید سپری کند یا کسانی که ماستری (کارشناسی ارشد) بدست بیاورد.
پوهَنیار به نامزد پوهَنمَل: رتبه دکترا؛ کسانی که مدرک دکترا خویش را بدست میآورند پس از کمیسون وزارت تحصیلات عالی این القاب را حاصل میکند. نامبرده باید یک اثر علمی تحریر کند و این اثر از یک کمیته موظف سپری شود.
از نامزد پوهَنمل به پوهَنمَل (استادیار درجهٔ یکم): یک سمینار یا یک دوره محدود یک سال را باید سپری کند.
از پوهَنمَل به پوهَندوی (دانشیار درجهٔ دوم): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند (پروفسور) مورد تأیید قرار گیرد موصوف سمینار با شرکت استادان و دانشجویان دایر کند. کاندید با به سؤالات جواب مقنع داده باشد و در اخیر از طرف کمیته موظف قبول شود.
از پوهَندوی به پوهنوال (دانشیار درجهٔ یکم): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند پس از سپری نمودن موفقانه سمینار قبول شود. در سمینار استادان و محصلین شرکت نمایند. کاندید با به سؤالات جواب درست ارائه کند و در اخیر از طرف کمیته موظف باید مورد تأیید قرار گیرد.
از پوهنوال به پوهاند (استاد یا پروفسور): یک اثر علمی را تحریر کند و این اثر توسط ۳ نفر پوهاند پس از سپری نمودن موفقانه سمینار قبول شود. در سمینار استادان و محصلین شرکت نمایند. کاندید با به سؤالات جواب درست ارائه کند و در اخیر از طرف کمیته موظف باید مورد تأیید قرار گیرد. پوهاند معادل پروفسور است).
نه می شود که زبان فارسی دری و گوینده گان آن همه کسانی را ببخشند که به عنوان آکادمسین یا کاندید آن در فرهنگ ستان ملی افغانستان رهبری و عضویت آن را داشته اند.