افراطیت طالبانی هرگونه بازخوانی از اسلام را به چالش کشیده است : مهرالدین مشید

استفادۀ ابزاری از اماکن و شعایر دینی، ضربه ای سنگین بر پیکر اسلام

از آنجا که اسلام دین رحمت و مروت و شفقت وهمدیگر پذیری و عطوفت و عشق ورزی صادقانه و دوست یابی و پرستش و عبادت آگاهانه و عامدانه است و قرآن حرمت گذاری به مقدسات سایر ادیان را برای مسلمانان به گونۀ جدی توصیه کرده است؛ زیرا تقدیس یا پاک و منزه پنداشتن از ویژه گی فناناپذیر انسان و پرستش نیاز طبیعی و فطری انسان است. پرستش در واقع جاذبه ای است که بدور از دغدغه های سیاسی قدرت زیستن و مبارزه با ناملایمات و دشواری ها را برای انسان به ارمغان می آورد و بر میزان اتکا به خود و اعتماد  به نفس انسان در حالت های گوناگون می افزاید. پرستش در واقغ چشمۀ زلالی است که روخ حسته و پریشان آدمی درآن غسل تعمید د می یابد.

ز این رو مفهوم تقدس هر از گاهی از رایج ترین مفاهیم کاربردی در زنده گی انسان ها بوده است. قداست درواقع چتر بزرگی است که انسان زیر آن احساس آرامش قلبی می نماید. باورمندی به ااین چتر بزرگ همچون خدا یا خدایان، زمان ها، مکان ها، اشیا و حتی افراد، نقش قابل توجهی را در صحنه روابط اجتماعی آنان ایفا می کنند. با توجه به امر مقدس و تابو هایی که آن را در بر گرفته اند به اهمیت آن در روابط اجتماعی بیش تر می توان پی برد. از این رو نظریه های مربوط به تقدس، منشا تقدس، تعمیم و انتقال تقدس و چیزهای مقدس از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده اند. 

اماکن و شعایر در اسلام به مثابۀ ابزار های تقدس در واقع نشانه ها و نماد های همدلی و صفایی و رادمردی و عیاری و ایثار و شجاعت در راۀ خدا و خدمت به خلق خدا اند. درست این همه ارزش ها زمانی در انسان بارور می شوند که آنان بدون هرگونه دغدغه های سیاسی و گروهی و قومی و زبانی تنها بخاطر صفایی دل و پاکی قلب از آلوده گی ها به شعایر یادشده چنگ بزنند و از آنها بحیث عبادتگاه استفاده کنند. هرنوع استفادۀ نادرست زیر هر نام  از اماکن مانند مسجدها و تکیه خانه ها و شعایر دینی چون، صفا و مروه معنای استفاده جویی از دین را دارد. از همین رو در تمامی ادیان اماکن و شعایر دینی مقدس پنداشته شده و از هر نوع آسیب رسانی بدور پنداشته شده اند. در قرآن آیتی نیامده است که مسلمانان را حق توهین به مقدسات و اماکن و شعایر دینی دیگران  بدهد. چنانکه قرآن جبر و اکراه در دین را حرام شمرده است و در ضمن مخالف کازیزد زور و خشونت برای وادار ساختن دیگران به اسلام است. بنابر این، شعایر اسلامی، و به تعبیر قرآن کریم «شعائر الله»، مکان ها و علامت هایی برای عبادت هستند که خدا آنها را وسیله ای برای عبادت قرار داده است تا انسان با ادای نماز، روزه، حج، زکات، اذان، اقامه و … ،[8]  تعهد صادقانه و خالصانۀ خود را برای خدا و مردم ثابت بسازد و بدور از هر نوع کج رفتاری ها مصدر خدمات انسانی و بایسته برای انسان های روی زمین و جامعۀ بشری شود. [9]

اسلام تنها به اماکن و شعایر دینی ممسلمان ارج نگذاشته؛ بلکه تمامی اماکن و شعایر دینی سایر ادیان نیز حرمت قایل است. از این رو است که اسلام اجازۀ ویران کردن اماکن و شعایر دینی دیگران را ممنوع و حرام دانسته است. با تاسف که گروههای افراطی و سلفی های اسلام گرا  با رویکردی ضد اسلامی از اماکن و شعایر اسلامی استفادۀ ابزاری به سود ایده ئولوژی افراطی خود می نمایند. چنانکه ما شاهد ویرانی تندیس های بامیان بوسیلۀ طالبان با اشارۀ پاکستان هستیم. طالبان با این عمل ضد  انسانی و ضد ارزشی خواستند با جریحه دار ساختن افکار دینی میلیون ها بودایی دستان سیاۀ آی اس آی را فشار بدهند و چند روز دیگردر آغوش آن آرام بخوابند؛ اما شانس برای شان یاری نکرد و قربانی حادثه آفرینان یازدهم سپتمبر شدند. با تاسف که طالبان نه تنها ارزش های دینی و فرهنگی  دیگران را دست کم  گرفته اند و برای جریحه دار کردن باور های آنان از هیج کاری دریغ نمی کنند؛ بلکه به باور ها و اعتقاد های سایر فرقه های اسلامی مانند تشیع نیز اعتنا نداشته و این را در بمب گذاری های آنان در اماکن مذهبی تشیع در افغانستان و شعار های سپاۀ صحابه در دیوار های شهر لاهور می توان درک کرد. این در  حالی است که اسلام در مورد فرقه های اسلامی و ادیان دیگر دیدی کثرت گرایانه داشته  و ادعای داشتن تمامی حقیقت را ندارد. این دید قرآن را می توان در آیات آن درک کرد که برهمه باور ها و اصول های دینی ادیان پیشتر چون، مسیحی و یهودی و ابراهیمی ارج نهاده و اسلام را ادامه و تکامل ادیان یاد شده ارایه کرده است. بنا براین هر نوع انحضار گرایی دینی در اسلام وجود نداشته و اسلام مخالف هر گونه تمامیت خواهی در عرصه های اعتقادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی است.  باور های دینی در اسلام رکن اصلی فرهنگ جامعۀ بشری قبول شده است. از این رو قرآن مخالف هر نوع تخریب و جریجه دار کردن باور های دینی و مذهبی دیگران است. این رویکرد قرآن برخاسته از این است که فرهنگ مال بشریت و نتیجۀ تلاش های  پیگیر انسان ازآغاز دورۀ تاریخی تا کنون است. تنها صعود و نزول فرهنگی در کشور ها و قاره ها در واقع از رفت و برگشت فرهنگ ها در جامعه های بشری سخن می گوید و در ضمن هویت فرهنگی فرهنگ را در مقطعی از تاریخ در قاره ای یا کشوری به نمایش می گذارد. فرهنگ مصر در واقع احیا و بالنده گی فرهنگ فلسطین و فرهنگ کلده و آسور احیای فرهنگ و تمدن مصر و به  همین گونه فرهنگ و  تمدن یونان نشانۀ احیا و بالنده گی فرهنگ  و تمدن کلده و آسور و بلخ و هرپه و … است. از سویی هم مثلی که ادبیات جانمایۀ فرهنگ است، باور های دینی حیثیت لوکوموتیف یا محرک چرخ های فرهنگ و تمدن بشری را داشته است.

 از این رو دین نقش تعیین کننده و بالنده را در ساختن فرهنگ بشری داشته است. دین بوده که انسان را به تفکر در مورد آفاق و انفس ترغیب می کند. این مضمون نه تنها در قرآن، بلکه در تمامی ادیان بازتاب یافته است. این باور آفاقی و انفسی بوده که در واقع خالق فرهنگ و تمدن بشری در هر برهه ای از تاریخ شده است. در نتیجۀ این تفکر بوده که علوم نجوم و هیآت و ریاضی و کیمیا درکنار حکمت و عرفان و فلسفه رشد و بالنده گردیده است. جامعه‏شناسان عناصر تشكيل دهنده فرهنگ را چهار لايه مى‏دانند: لايه اول و هسته مركزى آن باورها و جهان‏بينى است؛ سپس ارزش‏ها، و لايه سوم رفتارها و لايه چهارم نمادها و نمودهاى آن فرهنگ است كه در پوشش و معمارى و هنر و تكنولژى و شعائر ملى و مذهبى … نمايان مى‏شود.

باور ها رابطۀ ناگسستنی با شعایر دینی دارند که درمعنای اصطلاحی موضوع  عقیده و فرهنگ را در پس یک نماد بر می تابند و آنها را تبدیل به شعار برآمده از دل باور ها و ارزش آن فرهنگ می نمایند. نظر به این تعریف شعایر حیثیت لایۀ رویین فرهنگ را دارد که جامعه شناسان از آن به عنوان نماد یاد کرده اند. [6] به عبارت دیگر، شعائر الهی به جنبه بیرونی دین و نمای ظاهری آن گفته می شود. بنابراین هر امری که علامتی از اعلام دین و نشانگر فرهنگ دینی باشد شعائر دینی و هر آنچه علامت فرهنگ دیگری باشد، شعائر آن فرهنگ نامیده می شود.

از آنچه گفته آمد، شعایر اسلامی، مکان ها بویژه مسجد نشان هایی می باشند که خدا آنها را برای عبادت قرار داده که انسان را به یاد خدا می اندازند. برای نمونه، صفا و مروه در قرآن کریم، دو مکان و علامت برای عبات اند که در مراسم حج خدا در آن یاد می شود. حج در واقع تجسم عینی فرهنگ و تمدن اسلامی است که در جلوههای انسانی و الهی آن در مراسم حج آشکارمی شود. مراسم گوناگون حج از طواف تا صفا و مروه و سنگ اندازی بر شیطان؛ درواقع یگانگی و وحدت و همرنگی و همدیگر پذیری و کثرت گرایی فرهنگی را در نماد عبادت تمثیل می نمایند.

دراین میان مسجد یکی از شعایر الهی است که حیثیت کانون محوری را در تبیین گفتمان الهی دارد. با تاسف که افراطی ها و سلفی ها بجای استفادۀ بهینه از شعایر الهی، برعکس از آن استفاده های سیاسی و ابزاری می نمایند که با روح اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا دین در اسلام اطاعت و بنده گی خدا و روح دین در قرآن اطاعت نامیده شده است. با تاسف که استفادۀ ابزاری اسلام سیاسی از دین استفادۀ بهینه از شعایر الهی خدشه دار کرده و ارزش اجتماعی و نقش سازنده گی آنها را در پیوند به اطاعت از خدا و تامل و تفکر در مورد آفاق و انفس زیر پرسش برده است. درحالیکه قرآن تکریم و پیروی از شعایر را نشانه تقوای قلبی مؤمنان می داند.[4] شعایر اسلامی، و به تعبیر قرآن کریم «شعائر الله»، مکان ها و علامت هایی برای عبادت هستند که خدا آنها را برای عبادت قرار داده است، و انسان را به یاد خدا می اندازند. بنابر این استفادۀ ابزاری از شعایر الهی دین را مخدوش و آرامش روحی دین داران را جریجه دار می سازد و با روح قرآن سازگار نیست. این رویکرد جامعه را به گونۀ شدید متضرر می سازد؛ زیرا نقش جامعه سازی دین را بحیث مجموعه ای از عقاید، اخلاق، قوانین و مقررات برای ادارۀ  امور بهم می زند. کشاندن شعایر الهی به پای سیاست نه تنها فلسفۀ وجودی این شعایر؛ بلکه هدف اصلی این شعایر را که بازگشت آرامش خوییشتن مدرانه است و روح دین را به گفتۀ دورکیم که بلاشی در جهت حفظ جامعه و سرکوبی اهداف خویشتن مدارانه و اولویت بخشیدن به اهداف جامعه است؛ نیز خدشه دار می گرداند. کشاندن سیاست به مکانهای مقدس که حیثیت کانون محوری را در تبیین گفتمان الهی دارند؛ خلاف روحیۀ اسلامی بوده و به گفت و گوی فرهنگ ها وتمدن ها که داعیۀ دین مدارانه است، نیز آسیب می رساند. از سویی هم کشاندن سیاست به مکان ها و شعایر الهی دست یابی به پایدار ترین ویژه گی های دین را به مثابۀ پدیدۀ اجتماعی ناممکن گردانیده و آرامش روانی جامعه را از بین می برد. 

چنانکه در گذشته ها مداخلۀ سیاسی دین در مکانهای مقدس و استفاده از شعایر الهی بحیث سکوی سیاسی جوامع بشری را به آشوب و سیاه روزی کشانده است. مداخلۀ سیاسی کلیسا در امور سیاسی، اروپا را برای یک هزار سال در تاریکی نگاه کرد و صدها فیلسوف و دانشمند به جرم آگاهی به صلیب کشانده شدند و جام شوگران نوشیدند.این رویکرد کلیسا در اروپا، مارکس را واداشت که با تاثیر پذیری از مسیحیت، بگوید، « دین نشان دهنده ازخودبیگانگی انسان است؛ دین تریاک خلق است؛ دین سعادت و پاداش ها را به زندگی پس از مرگ موکول می کند و پذیرش تسلیم طلبانه شرایط موجود را در این زندگی می آموزد. دین دارای عنصر قدرتمند ایدئولوژیکی است که اعتقادات و ارزش های دینی غالبا نابرابری های ثروت و قدرت را توجیه می کند.» (3) اسلام گراها این گفته های مارکس را نقد کرده و او را متهم به ناآگاهی از اسلام می کردند و مدعی بودند که هرگاه مارکس از اسلام آگاهی می داشت؛ چنین سخنی نمی گفت؛ اما آزمون  ناکام گفتمان اسلام سیاسی به این حقیقت مهر تایید نهاد که هرگونه مداخلۀ سیاسی دین نه تنها در مکان های مقدس زیان آور و خطرناک است؛ بلکه مداخلۀ دین در سیاست جامعه را به فتور و نابودی سوق می دهد. تجربۀ ناکام گفتمان اسلام سیاسی و گفتمان اسلام سیاسی طالبانی به این حقیقت مهر تایید نهاد که مداخلۀ سیاسی در مکان های سیاسی و حکومت زیان آور است. چنانکه امروز مردم افغانستان و بویژه زنان این آسیب و درد استخوان سوز را بیشتر از دیگران بر پشت و پهلوی خود احساس می کنند. 

در این تردیدی نیست که مکان های مقدس در تمامی ادیان بویژه مسجد در اسلام از قداست ویژه برخوردار بوده است. در صدر اسلام تاکید شده که نباید به معابد وعبادت گاههای مردم آسیب برسد و کنوانسیون های بین المللی نیز بر اجرای مناسک دینی بحیث حقوق بنیادی انسان ها یاد کرده است. مسجد و دیر و کنشت وکلیسا در طول تاریخ دریچه ای به سوی ماورای فزیک بوده تا روح آشفتۀ انسان در آن تلطیف شود و دغدغه های قدرت خواهی و ثروت جویی در وجود او مهار گردد. انسان زمانی به رستگاری معنوی و مادی نایل می گردد که این دو وسوسۀ خطرناک در انسان تلطیف گردد. مسجد یگانه مکانی است که به گونۀ سیستماتیک این رستگاری را برای انسان باز می گرداند. مسجد و تکایا و دیر وکنشت در طول تاریخ مکان های بوده اند که بر روح خسته و درماندۀ انسان شادابی و طرب را باز گردانده است. ازهمین رو بوده که این مکانها ازهزاران سال بدین سو حفظ شده اند و آبده های دینی بحیث نماد های بزرگ فرهنگ و تمدن بشری از قرنها بدین سو حفظ شده اند. این شعایر مکان هایی بوده اند که انسان ها از قرنها بدین سوبا پرواز ملکوتی گم شدههای خویش را در آنها جستجو می کردند تا در فضای لاهوتی آن به حلاوت معنوی نایل آیند و دغدغه های جهان ناسوتی را به باد فراموشی بگذارند؛ اما دریغ و درد که پس از استفادۀ ابزاری از این مکانهای مقدس نه تنها قداست آنها زیر پرسش رفت و از بار سرشار معنوی آنها کاسته شد؛ بلکه آن ارامش قبلی هم در پناۀ خلوت این مکان ها به تاراج رفت و قربانی دغدغه های نابکار سیاسی شد. 

با تاسف که رشد افراطیت و سلفیت در جهان اسلام ضربۀ سنگینی به مراکز آموزشی سنتی نیز وارد کرد و با وضع محدودیت های آموزشی به مقام آنها لطمه وارد کردند. در حالیکه مسجد در طول تاریخ  به عنوان مراکز علمی جایگاهی ویژه ای در جهان اسلام داشتند. از مساجد معروفی چون؛  جامع بصره، جامع فُسطاط، جامع کبیر قیروان، جامع  دمشق، جامع زیتونه در تونس، جامع قرَویین فارس و جامع‌ الخصیب اصفهان.[۲]  می توان یاد آور شد که هر کدام دارای کتابخانه های بزرگی بودند و هریک محل آموزش های علوم متداولۀ زمان خود بودند و سالانه صدها دانش آموز از آنها فارغ می گردیدند. درکنار مسجد ها دهها مرکز ارتقای علمی به نام  بیت‌ الحکمه ها ، دارالعلم ها، نظامیه ها، بیمارستان ها و رصد خانه ها نیز در جهان اسلام موجود بودند که محل اجتماع دانشمندان و پژوهشگران و به ‌ویژه مترجمان شایسته‌ اى بود که کتاب هاى علمى و فلسفى یونانى را به عربى ترجمه مى‌کردند. اساس بیت‌ الحکمه را که نخستین کتابخانه مسلمانان در بغداد بود، هارون‌ الرشید پایه‌ ریزى کرد. پیش از آن منصور عباسى که از زمان وى کار ترجمه آغاز شده بود، دستور داد کتاب هایى از زبان هاى دیگر به عربى ترجمه شود و همین کتاب ها پایه بیت‌ الحکمه گردید. در زمان مأمون بیت ‌الحکمه توسعه یافت. در پهلوی بیت الحکمه ها دهها دارالعلم ها فعال بودند که کتابخانه ‌هاى عمومى به حساب مى‌آمدند. از جمله این مراکز، از دارالعلم فاطمیون در مصر و دارالعلم موصل و دارالعلم طرابلس در لبنان میتوان نام برد که دالعلم فاطمیون در ۳۹۵ ق و به دستور الحاکم بامراللَّه، خلیفه فاطمى مصر در قاهره تأسیس شد، تقریباً یک میلیون جلد کتاب وجود داشت. دارالعلم موصل را نیز جعفر بن محمد حمدان موصلى برپا ساخت. این مرکز نخستین مرکزى بود که در آن کتاب هایى از همه رشته‌ هاى علمى گردآورى شده بود. در طرابلس از شهرهاى لبنان کنونى نیز در اواخر سده پنجم هجرى، دارالعلمى با ۱.۶ میلیون جلد کتاب وجود داشت.[۳] در کنار مراکز علمی و آموزشی یادشده نظامیه ها نیز در جهان اسلام فعال بودند. نخستین نظامیه توسط خواجه نظام الملک طوسی -وزیر مشهور سلاجق- در نیمه دوم سده پنجم هجرى، تاسیس شد که پایه مدارس زنجیره‌ای در جهان اسلام نهاده شد. سبکی که امروزه نیز در مدارس علمیه شیعه و سنی هنوز پا برجاست. مشهور ترین نظامیه ها عبارت اند از  نظامیه بغداد، بلخ، نیشابور، اصفهان، بصره، مرو، آمل، موصل، طوس و …نظامیه بغداد در دوران سیصد ساله فعالیت خود، صدها دانشمند را پروراند. در این نظامیه که در ۴۵۹ ق تأسیس شد، ابواسحاق شیرازى تدریس مى‌کرد. پس از آن بزرگ‌ترین مقام تدریس در این مدرسه به امام محمد غزالى رسید. در نظامیه نیشابور افراد مشهورى چون امام موفق نیشابورى، حکیم عمر خیام، حسن صباح، امام محمد غزالى و برادرش امام احمد و امام محمد نیشابورى تربیت شدنداز دیگر نظامیه ها، نظامیه اصفهان و بلخ بود که آنها نیز استادان نامورى داشتند. در این میان رصد خانه هایی نیز موجود بودند که پیشرفته‌ ترین پژوهش هاى ریاضى و نجومى در آنها صورت مى‌ گرفت. بسیارى از یافته ‌هاى دانشمندان اسلامى در این رصدخانه‌ ها تا سده‌ ها بعد در اروپا بررسى و تحلیل مى‌ شد، از جمله این رصدخانه‌ ها؛ رصدخانه مراغه و سمرقند را مى‌ توان نام برد. از مراکز آموزشی دیگری چون؛ رَبْع رشیدى و شَنب غازانى در دورۀ ایلخانیان می توان یاد کرد که هر دو محل آمد و شد علما و دانشمندان متعدد فراوانى بود که به کار علمى اشتغال داشتند  و در آنها دانسته‌ هاى علمى بسیارى بین افراد مبادله مى‌شد. از: مارستان فسطاط، مارستان الکبیر منصورى قاهره، مارستان نورى بغداد و بیمارستان رى نیز می توان یاد آور شد که هرکدام در ضمن درمان بیماران دارای مراکز تحقیق و مطالعۀ پزشکان و کتابخانه های تخصصی بودند. مراکز یادشده برای نخستین بار قربانی تهاجم چنگیز شدند و فرصت های اندکی که بعد از آنهم بوجود آمد و اندکی فرصت رشد و پیشرفت را برای مراکز آموزشی سنتی  میسر و علوم جدید را وارد نصاب آموزشی این مرکز ها نمود. هنوز هم در افغانستان مسجد ها و مدرسه های وجود دارند که سالانه از آنان دهها دانش آموز زن و مرد فارغ می شوند.  

طالبان در حالی دروازه های مکتب ها را بر روی دختران بسته اند که در مدرسه ها  و مسجد ها دختران و پسران د رکنار هم درس می خواندند و از آموزش های اسلامی برخوردار می شدند. دراین مراکز آموزشی دهها دختر به مقام های بلند ادبی و هنری و حتا سیاسی رسیده اند.  از کسانی چون؛ رکسانه یا رخشانه اولین زن نامور اریانای باستان همسفر زندگی اسکندر مقدونی؛ زاچی پالوی شاعر عصر ویدی اریانای باستان(2000-1000 ق.م)؛ سوریا یکی از شاعران و سخنوران بزرگ عصر ویدی؛ رودابه کابلی خانم زال بانوی سخی و یکی از زیباترین زنان جهان (به گفته فردوسی)؛ بانو گشسپ دختر رستم پهلوان و زن قهرمان؛ تهمینه سمنگانی دختر پادشاه سمنگان  و خانم رستم. برخی از زنان نامور افغان در دوره بعد از ظهور اسلام مانند، رابعه بلخی سخنور توانا ومعروف؛ سلطان رضیه زن ادیب و نامور درسده هفتم هجری؛ زرغونه کاکر(784 هجری قمری) یک شخصیت عالم وعارف وشاعر؛ گوهر شاد بیگم ( 780 تا 785 ه.ق) زنی با تدبیر و هوشیار وعاشق علم وادب؛  بی بی الایی زنی مبارز و شجاع و با دانش؛ نازوانا ( 1061 ه.ق (1643 م) دارای دیوان 2000 بیت؛ حلیمه ختک ( 1065 ه.ق) ازمشهورترین شاعران دوره خود؛ زرغونه انا از زنان معروف ومادر احمد شاه بابا ؛ میرمن زینب؛ داری وعلوم دینی وشاعرو ادیب؛ عایشه درانی از زنان شاعر و دارای دیوان شعر؛ غازی ادی از زنان پرچمدار در جنگ با انگلیس ها ( 1257 ه.ش یا 1878 م)؛ ملالی فاتح مبوند؛ مخفی بدخشی از عالمان وشاعران دوره خود؛ امنه فدوی (سال  تولد 1276 ه.ق) به گونۀ نمونه می توان یادآور شد. 

با تاسف که با ظهور و سیطرۀ گروه های افراطی و سلفی در سراسر جهان اسلام و بویژه افغانستان، امروز این مکانهای مقدس را نه تنها بیش از هر زمانی خطر سیاسی شدن تهدید می کند و مسجدها به سکوی فعالیت های سیاسی گروه های افراطی بویژه در افغانستان و ایران و عراق و کشور های دیگر بدل شده اند؛ بلکه خطرناکتر این که بی اعتنایی و بی پروایی گروه های افراطی و سلفی به این شعایرو مکان ها اوضاع سیاسی افغانستان را شکننده تر از هر وقتی نموده است. چنانکه ما دیروز شاهد حمله ها و بمب گذاریهای خونین دراماکن مقدس بوسیلۀ طالبان درافغانستان بودیم و امروز این حمله ها دراین کشور زیر نام داعش در اماکن یادشده صورت میگیرد. با تفاوت این که دیروز بیشتر اماکن مقدس شیعیان مورد حمله قرار می گرفت و اما امروز این حمله ها زیر نام داعش در اماکن مقدس شیعی وسنی صورت می گیرد. این گونه حمله ها از روی گروههای افراطی مانند طالبان و القاعده و داعش و گروههای همکار آنان در افغانستان و سایر کشور ها پرده بر میدارد و و بیانگر این حقیقت است که گروههای تکفیری و تروریستی در اصل به هیچ دین و فرقه و اصولی پای بند نیستند و آنها برای رسیدن به اهداف شوم و ضد انسانی خود از هر خط سرخی عبور می کنند. این بی پروایی گروههای افراطی و تکفیری به شعایر اسلامی و مکان های مقدس و استفادۀ ابزاری از آنها و تبدیل شدن آنها به عرصۀ جولانگاۀ سیاسی طالبان نه تنها قدسیت این مکان ها و اعتماد مردم را نسبت به آنها جریحه دار گردانیده است؛ بلکه ؛ بلکه بدتر از آن طالبان با صدورفرمان های اجباری و وادار کردن مردم به زور به ادای نماز نه تنها ازشور و ذوق و حلاوت دینی این مکان های مقدس کاسته اند؛ بلکه برعکس این مکان ها را به مرکز های نفرت و انزجار نسبت به اسلام بدل کرده اند. از این نفرت پراگنی طالبان فقط آن ادم های خوش باور و ساده  و احساساتی لذت می برند و این رویکرد آنان را می ستایند که هنوز هم در بهشت در کنارآدم تشریف دارند. 

این فاجعه اکنون نه تنها افغانستان و ایران؛ بلکه تمام جهان اسلام را تهدید می کند و کشررهایی مثل افغانستان در برابر این هیولا بیشتر دست و پنجه نرم می کند که حتا کم ترین فرصت های بازخوانی این گونه قرائت از اسلام هم در این کشور میستر نیست؛ چه رسد به این که روی بازنگری و بازخوانی اسلام سیاسی و شیوههای استفاده از مکان های مقدس تمرکز کرد. این در حالی است که برای پیشگیری از فاجعه های انسانی و خطر تروریسم و گروههای تروریستی بازخوانی گفتمان اسلام سیاسی و اسلام افراطی طالبانی یک امری حیاتی در جهان اسلام به حساب می رود. بدون شک تا زمانی که این قرائت دوباره بازخوانی نشود؛ امروز افغانستان درتبانی با پاکستان و امریکا و شبکۀ حقانی در کام تروریسم فرو رفته و فردا نوبت پاکستان و کشور های دیگر خواهد بود. افراطیت و تروریسم اکنون به شتری بدل شده است که امروز یا فردا در پشت هر دروازه ای زانو خواهد زد و حتا به حامیان فدایی خود هم رحم نخواهد کرد. کشور ها و شبکه هایی که می خواهند از تروریسم استفادۀ ابزاری نمایند تا با نگاه داشتن آنان در آستین دیگران را  بوسیلۀ آن نیش بزنند؛ به هوش باشند که از نیش زهرآلود آن درامان نخواهند بود. یاهو