پهلوان امان الله«امانی » بلبل خموش شمالی لاله زار؛ نوشتهء : ماریا دارو

       این مطلب را درماه  می « ۲۰۱۱ » م- نوشته بودم ؛ اما تا حل از صحتمندی امانی اطلاعی بدسترس نیست لازم  دیدم  باز نشر کنم.

تجلجل  از روز پدر برایم فرصت بخشید تا پدری را ازسرزمین حادثه ها وآشوب ها برای  تان معرفی  بدارم؛ با آنکه ضرورت  معرفی ندارد؛این  پهلوان  هنرمند چیره دست؛ خوش صدا و محبوب القلوب همه  هموطنان   گرامی  ما میباشد.

پهلوان امان الله  معروف به « امانی» فرزند  مرحوم  نجيب الله از خانواده هنرمند و هنر پرور از سبزه زار و لاله زار شمال ولایت پروان شهر زیبای  « چاریکار» میباشد. مرحوم  نجيب الله  که  خود مسلک  ساقو سازی داشت؛ اما آن مرد خردمند در هنر پرور هنردوستی درآن ایام عقب ماده  فرهنگی ؛ مرد ممتاز  زمان خود بشمار میرفت.مرحوم  نجيب  الله دارا  شش فريند « سه دختر وسه پسر» بود پسرانش غلام مرتضا؛ نبی الله و امان الله میباشند.

وی  فرزندان  هنرمند تربیت  کرد و یک   برادر مرحوم  نجیب الله بنام  حمید الله چاریکاری نیز  هنر  اواز  خوان و در  دسته  هنری چاریکار تنبور مینواخت. 

از  جمع  فرزندان مرحوم  نجيب الله  دو فرزندش غلام مرتضا تنبور نواز و پهلوان  امان الله  معروف به « امانی»  آواز  خوان بودند. امان الله  در گروپ  هنري  محلي چاریکار در عروس ها و محافل  خوش  مردم  از سن  نوجوانی گاهی  آوازمی خواند و آواز  گرم وگیرایش در  ولایت پروان هنگامه  برپا کرد.

بقول استاد الفت آهنگ ؛ امانی از سن نوجوانی به  هنر  رو آورد؛ در سرودن و نواختن عشق داشت؛ بخاطر عشقش ریاضت زیاد کشید و بعد از ختم  صنف ششم  مكتب ابتداییه   چاریکار ؛ کاملا موسیقی را پیشه ساخت  و در همان  نوجوانی  در رديف هنرمندان  خوب و پرُ آواه  قرار گرفت نظر به  علاقه مفرط که به  هنر  آوازخوانی  داشت؛ دامن هنر را رها نکرد با زحمات زیاد شبا روزی  توانست به کمترین  فرصت در کنار هنرمندان معروف چون  میا شیدایی؛ کاظم شیدایی اخذ  موقعیت  نماید. وی  در غنامندی هنري  بشكل  اساسي ؛ آموزش  راگها سرُ ولی  زحمت زیاد کشید و خداوند نعمت خوش  صدایی را نیز بر وی عطا نمود این  دو وسيله « زحمت زیاد  و صدای  خوب » اورا به  قله های  بلند موسیقی رسانید.

امانی  از جمله  جوانمردان عیار؛ کاکه و سرشار تاکستان ولایت پروان و برادر کوچک خانواده  هنرمندش بود. در نوجانی در  محافل  خوسی  وعروسی  های مردم پایش باز شد و آوازه صدای  گیرایش  شهره شهر گردید  و تا کابل سرایت کرد.

بقول  جناب آقا سعد نیسان که در  آن زمان بحيث مدير تطبيق موسیقی راديو افغانستان ایفای  وظیفه  میکرد؛ یکتن  از  دوستانش یکی  و  دو آهنگ  از صدای  امانی  را در کدام محفل  ثبت کرده  بود؛ به  آقای  نيسان هدیه  کرد.  آقای نيسان  آن دو آهنگ را  در  پروگرام های  راديو نشر  نمود.  بعد ازآن مردم  از سراسر  افغانستان در پروگرام   فرمایشی اهنگ بصدای امانی را فرمایش  میدادند. 

این  هنرمند  مردمی واقعاٌ با صدای سحرآمیزش  و دستان هنر آورینش و استعدادش درهنر خوان و نواختن به شهرت رسید.

امانی  آن قدر کاله و سرشار بود که  هیچگاه  با رادیو  افغانستان قرارداد نکرد. تمام پارچه  های  امانی بیرون  از رادیو  توسط  دوستانش به رادیو میرسید و نشر میشد. دقیق  زمانیکه  جناب آغاسی  در کشور همسایه  ما ایران  بنام  هنرمند  محلی به شهرت رسید؛ امانی  نیز در افغانستان همان شهرت را کسب  کرد. اما تفاوت از کجا تا کجاست ؛ اغاسي از هنرنمائی اش شهرت و ثروت فراوان کمایی کرد اما امانی گرامی  در سرزمین آشوبها غریبانه زیست. با تاسف امانی گرامی  در  سرزمین آشوبها به شهرت رسید و به  ثروت  نرسید  و غریب باقی  ماند.

{ توسفر کردی به سلامت ؛ تو مرا کشتی به خجالت —دگر حرف آشتی نباشد ؛ باتو قهرم تا به قیامت} این  اهنگ  آغاسی را به شهرت و ثروت رسانید ؛ همین آهنگ با صدای  گیرای   امانی باز خوانی گردید؛ از خواننده  اصلی آن بهتر سروده شد. بعداز آن آهنگ های « توره جان توره چی؛ شمالی ؛ لیلی  لاله صحرا؛ دوچشم سیاه؛ آهسته آهسته  وغیره اورا به   شهرت رسانید. دوستان  ومردمش  اورا تشویق کردند تا بالاخره برای  ماندگار شدن صدایش  رادیو  افغالنستان که یگانه  رسانه حکومتی  بود؛ مراجعه نماید.اما  امانی  شیر مرد کاکه و عیار  مبرا از آستان بوسی اجاره داران  موسیقی  در رادیو؛ بود. سركم نکرد و برای   دوستانش گفته بود: « اگر  موضوع  هنرنمایی  ؛ استعداد  و آواز  خوانی باشد مردمم  مرا پزیرفته  اند و اگر  شرط پهلوانی  باشد نیز  حاظرم به قوت خود اعتماد دارم اما  آستان بوسی  در شان  من نیست.» امانی  از همان  جوان با همت زندگی  کرد.

او طبق فرهنگ مروج  ازدواج ؛ با دختر  زیبای  بنام « تحفه»  با یکی از همان  دخت های  ممتاز شمالی عروسی کرد و اما نا گفته نماند که { بلبل خوش خوان همیشه در دام صیا می افتد} صدای  گیرا و سحر آمیزش  او را در دام آندخت و با دختر دیگر بنام « رونا »نیز  ازدواج  کرد. اکنون  سيزده فرزند  دارد.

در زمان جنگهای داخلی مانند سایر هموطنان مجبور به ترک  وطن گردید. مدتی در پاکستان با همه مشکلات  ساخت مگر  دست  نیاز به کس  دراز نکرد. جهت کنسرت به  کشورهای مانندماسکو؛ تاجکستان؛ اکثرکشور های اروپایی ؛ هندوستان و امریکا  رفت  و سی  دی  هم با  آواز  گیراش تهیه  کرد . بدبختانه از  مدت  چند سال  بدون طرف هنرمند خوش  صدا دار  دچار فلج زبان گردیده  است. در باره خاموشی  وی  دو قول  وجوددارد بعض  ها  را عقده برانست که  گویا  امانی  در کشتی  گیری  ؛ گردنش  صدمه  دیده  است؛ و     

قول  دیگر  از ناحيه بلند بودن فشار خون  بوده  که باعث  فلج بانش گردیده  است. عیبی نیست در چه حادثه يی صدایش  خاموش  شده بلکه  عیب  درانست که هنرمندی   چون  امانی  بلبل  شمالی  لاله زار پیش چشم  قدرتمندان  زور  و زر   فرهنگ ستیز ؛ معصومانه برای  تداوی  سر به  در های  حکومتی  می زند ؛ اما نیازش  براورده  نمیشود. باید از طرف اتحاديه  هنرمندان و یا از  طرف  انجمن  سپورت بر تداوی   وی   اقدام میشد. که نشد.

نظر به  خبر  های رسانه  های «بی بی سی و رادیوی  آزادی» در  سالهای  قبل  چندین بار عریضه  مبنی  بر تداوی  وی  از  طرف  وزارت  اطلاعات وکلتور نسبت  عدم  بودجه رد گردیده  است…در حالیکه  میلونها  دالر به کشور  ما از طریق  دول  خارج سرازیر میگردد  و حیف  ومیل  میشود.اما برای  تداوی یک هنرمند کسر  بودجه دارند. همان طوریکه  مادر وطن بالا  امانی  حق شربها  داشت  وی  نیز  دوره  مکلیفت  و دوره  احتياط  را برای   مادر   وطنش  انجام  داده  است.آیا فرزندان  کشور  بالای  وطن  حق  ندارند؟

هنرمند زمانیکه از طرف مردم پزیرفته شد  دیگر مربوط  خانواده خویش نیست؛ سرمایه فرهنگی  بشمار میرود و آنچه به مردم و فرهنگ  کشور تعلق  دارد نباید تلف  شود.

نظر به قول  ميرزا  محمد  نور ی یک تن از  کارمندان سابقه دار  راديو  تلویزیون ملی   میباشد  و یک زمانی  مدیر  سینمای  شهر چاریکار بود و با جناب  امانی  شاخت  نزدیک دارد چنین  گفت.« امانی  در کلپ سپورت  شهر  چاریکار  پهلونی  میکرد. و شاگردان زیاد تربیت  کرده  است  وی  در زمان جمهوریت  سردار داوود خان دوره  مکلیفت  خودرا در  آنجا انجام داد و در سال  «۱۳۶۱ -ش»دوره  احتياط  را در  اردوی ملی  سپری  کرده است.و نظر  به  سرودن آهنگهای  رزمی  و حماسی از طرف  آمرين  وقت مورد تشويق  و به دریافت مدال ؛ تقدر نامه و مكافات نقدر  نامل  شد.

وآغاز تداوی  بلبل خوشخوان  افغان « امانی » از قلم  جناب « نذير ظفر » شاعر نستوه وطن در سایت مشعل منتشر  گردید ؛ باعث  خوش تمام  هنرمندان  و هنر دوستان شد. از  قلم  بنده  « ماریا دارو» نیز  مطالب  در باره  هنرمند خوش صدا  « امانی» طی چند سال  قبل  در سایت  خودم وسایر سایت  های  افغانی منتشر گردید؛ با تاسف  گوش   مسوولین  هنر و فرهنگ شنوایی  نداشت. اما از طرف  هنر دوستان که   همیشه  مشوش وی بودند؛ در آغاز  سال  « ۱۳۹۰ -ش» جناب  امانی  از طرف  مردم تحت تداوی قرار گرفت  اما تا حال  مطلب  تازه  در باره  چگونگی  صحت  و سلامتی اش بدستم  نرسیده  است.

در  تلاش  هستم  که  مژده  صحت وسلامتی  او را بنویسم ؛ امانی   در  هنرش  همتا   نداشت او نه تنها در  محلی خوانی ظفرمند بود؛ بلکه در غزل   خوانی  نیز  موفق   میباشد. برای  همه  هویداست  که غزلیات  حضرت بدل از حنجرة  « استاد  سراهنگ  » سرتاج   موسیقی  افغانستان  و سایر  هنرمندان  چیره  دست بگوش  دوستداران هنر رسیده  بود. اما جناب  امانی  با آب و تاب  دیگر  همان غزليات را باز  خوانی کرده است. نا گفته  نماند   که  در خواني  غزل  از کمک های استاد  سراهنگ بهره برده  است.

او در  غزل  خوان  نیز  امتحانش را داده  است. وی  در باز خوان« کاپی خوانی» نیز استعداداش را امتحان  کرده  و اهنگهای  مرحوم احمد ظاهر خوانده و سوز سینه احمد ظاهر را به  مردم  رسانیده  است. امانی در  همه  امور  موسیقی  دسترسی  دارد. در  نعت خوان ؛ قوالی  خوانی سر آمد  وقت خود بود و نعت « مرحبا مرحبان » مثال  خوبیست که  میتوان  از آن  نام برد. مردم  عزيز ما  در  محافل شخص  و عروس ها از  وی  خاطره   ها دارند. اما بدبختانه  او  نسبت  مریضی  از  دائره  هنر  دور  مانده  است . صدا  در  گلویش  گیره  خورده است  کجاست چشم  بینایی  که حالت  اورا ببند وبا او  دلسوزی  نماید؛ گویی  که  دلها از سنگ  ساخته شده ناله  در دل سنگ دلان  اثر  ندارد و ترحم  مرده  است.

حکومت  که  در  لسانه  فریاد  از  هنر میزند  اما از مصارف  تداوی  هنرمندش  عاجز  است. مگر  رسم  آئیین  هنر  پروری  را فراموش  کرده  ایم؟

در  هر  حال  هنر مندان را هنردوستان فراموش نخواهد کرد زیرا  امانی  جز تاریخ برُ شکوه  فرهنگی  و هنری  کشورماست.

نوشتار  نویسندگان و تبليغات رسانه  های  مردمی بدون  وفقه تقاضاه  تداوی  ایشان را به گوش اولیای  امور  رسانیده  اند ؛ بالاخره  در  پنجمین   جشنواره  تلویزیون شخصی  آریانا تحت  ریاست « بیات» امانی را مستحق  جایزه دانسته؛ او نیاز به  جایزه   ندارد؛  تشویق   مردمش  برای  او  جایزه  قمیتی  است  و نیاز به  سمبول تلویزیون   آریانا  ندارد؛  چه   میشد که به  حالش  ترحم وجود مید اشت  و مصارف  تداوی  اورا می پرداختند.

بیاد دارم در سال  (۱۳۵۷ ش) که  نشرات  تلویزیون  ملی  آغاز  شد اولین بار  در تالار رادیوتلویزیون  آهنگ  « چنگ چنگ زلفانه» ثبت  و به  هم وطنان پیشکش  نمود با تماشای  آن  پارچه  تلویزیونی در  قلب مردم  بیش از  پیش  جاگرفت.

همان طوریکه  در  بالا متذكر شدم: محترم  امانی یک  هنرمند عیار از  حق تلفت  بعض   مسوولین موسیقی  رادیوتلویزیون که ساحه رشد هنري جوانان را محدود میساختند؛ نا راضي  بود و نمی خواست سری  به هر در بزند و استان بوسی  اجاره داران را بنماید ؛ روی  همين دليل  در راديو افغانستان صرفاٌ حدود سی  پارچه  و در  تلویزیون هژده پارچه دارد وبس 

  برای جناب  امانی صحت  و سلامتی  دوباره  از خداوند  استدعا میدارم و از هنرمندان  و هنردوستان و تمام کسانیکه در باره صحت یابی امانی تلاش کرده اند؛ اظهار سپاس میدارم. همچنان  ازجناب  ميلاد شريف  هموطن  گرامی  ما سپاسمندم  که  آهنگهای   امانی را در یوتوپ  گذاشته  اند.

از  جناب  عرفان الله بشارت  تشکر مینمایم  که  درموقع  نوشتن  این  متن؛ یک  قطعه  فوتوی محترم امانی را از  کابل  برایم  فرستاد از شاعر  معروف  جناب  محمد اسحاق  ثنا سپامندم  که یک  قطعه  شعر زیبا  در مورد  محترم  امانی سوده و برای   نشر   در سایت  بنده  ارسال  کرده  اند. 

به  امید روزی  که شاهد  دوباره   آواز  خواني  بلبل شمال  لاله زار وطن  باشيم.

این هم شعر از استاد  محمد اسحاق  ثنا

درد و غمم شد فزون  چاره  و درمان  کجاست

بیش  از  این  طاقتی در  تن  لرزان  کجاست

نخل  امید  وطن  سوخت ز لب  تشنگی 

تا که  لبی  تر کنم نم نم باران  کجاست

از وطن آوارگی سوخت  تن  جان من

شهر  چو زندان  مرا  راه  بیابان کجاست

تا که ز راه  وفا بزم طرب سر کند

امانی  خوش سرود ؛ بلبل  خوش  خوان کجاست

خفته صدا در گلو  سوز و نو در  گره

بلبل  پروان  زمین  مست وغزل خوان  کجاست

صبح  هنر  تیره شد؛ شام ضلالت رسید

باز بتابد سحر  کوکب رخشان کجاست

 زاهد  درد آشنا ؛ عابد راه  خدا 

نیست  در این  شهر ما؛ هست بگو آن کجاست.

 ارسال شده در سایت ماریا دارو داد کام