به گفتاورد ویل دورانت پارسها نظام الفبایی ۳۶ واژی یا حرفی زبان شان را از ماد ها گرفتند وبجای الواح گلی از کاغذ استفاده می کردند. ودر نظام واژی یا الفبای ۳۶ حرفی فارسها چهار گونه واژ یا حرف «ی» هستی داشتند.
هنگامی که سبویه دانشمند شناخته شده صرف ونحو قواعد زبان تازی یا عربی را به نام «الکتاب» نوشت از دو واژ یا حرف «ی» نام برد.
۱-یای معروف
۲- یای مجهول
نخستین تالیف در باره دستور زبان فارسی را اگر کتاب « منطق الخُرس فی لسان الفرسی» اثر ابوحیان نحوی و یاکتاب «حلیه الانسان فی حلیه اللسان »اثر ابن مهنا به زبان تازی یا عربی بپنداریم ، نیز از شیوه ای نگارش سبویه پی گرفته بودند ودر آنها همین دوگونه واژ «ی» بدیده نگریسته شده است.
هنگامی که نخستین دستور زبان فارسی در اناتولیای ترکیه توسط احمد داعی شاعر سده ای هشتم ونهم خورشیدی نگارش یافت وشامل چهار بخش بود ۱-اسما ۲- افعال ۳- تصرفات ۴- حروف . حرف «ی» به پیروی از سبویه به نامهای یای معروف ویا مجهول بدید ه گرفته شده است. یعنی همان قواعدی را که سبویه برای زبان عربی نگاشته بود، در زبان فارسی نیز همان قواعد وویژه گی را بیان داشته اند.
افزون بر اینها هنگامی که فرهنگ های جهانگیری وبر هان القاطع رشیدی وانجمن آرای ناصری تالیف شدند ودر آنها نیز برگه های چند در باره قواعد زبان فارسی نگاشته شده اند . همین سبک وسیاق وهمین نامهای یای معروف ویای مجهول مد نظر بوده است.
به همینگونه است در هندوستان نیز هنگامی که دستور زبان میزان فارسی در ۱۱۶۵ هجری ، مجمع القوانین زبان فارسی ، کتاب دستور قواعد زبان فارسی ویا جوهر الترکیب توسط منشی سیوارام پدید آمدند در آنها نیز همین ویژه گی های دستوری سبویه به دیده نگریسته شده اند.
به همینگونه در سده های ۱۳ و۱۴ هجری هنگامی که خود فارسی زبانان به نگارش دستور زبان فارسی پرداختند وعباسقلی فرزند میرزا محمد خان بارگوثی قواعد صرف ونحو زبان فارسی را در سال ۱۲۴۷ هجری نوشت ویا معلم الاطفال از اخوند احمد حسین زاده (تالیف ۱۲۹۷ هجری ) ویا نخستین کسی که واژه دستور را برای کتاب قواعد زبان فارسی اختیار کرد میرزا حبیب اصفهانی که دو کتاب دستور سخن ودبستان پارسی را در سالهای ۱۲۸۷ و۱۳۰۸ هجری در استانبول نوشت نیز از همین سبک وسیاق سبویه پیروی کرده اند.
در تمام دستور های زبان فارسی که در بالا بیان شد، تعریف کلی از ساخت زبان فارسی واصول وقواعد آن ارایه نمی کنند. زیرا زبان فارسی از خانواده زبانهای هندو اروپایی است ونباید قواعد وقوانین زبان تازی یا عربی بران تطبیق شود. از همینرو تعریف وبیان نادرست وناکامل از زبان می دهند. کاربرد اصطلاحات نا مناسب در دستور های سنتی وعنعنوی کاربرد اصطلاح های نابجای تازی یا عربی که مناسب دستور زبان فارسی نیست ، چون: اسم ، فعل ، فاعل ،حال ، مفعول ، حروف وغیره ویا حالت های برای اسم ارایه کرده اند ، مانند: حالت فاعلی ، حالت مفعولی ، ، حالت اضافی وغیره ویکی هم کاربرد نام «ی» معروف ویای مجهول است.
همچنان دستور زبان نویس های عنعنوی به این باور بودند ، که دستور های آنها ابدی ودایمی اند واز تحول وتغییر زبان جلوگیری می کردند وبه تحول زبان رویکرد نمی داشتند. در اغلب دستور های زبان قدیم رویکرد به زبان نوشتاری شده است وبه زبان گفتاری توجه ی نکرده اند ، وهر شکلی که به قواعد زبان شان سازگاری نداشته باشد، نادرست می انگاشتند. اغلب آنها تجویز می دهند وقواعدی وضع می کنند، که گویا با به دیده داشتن آنها مردم از خطا ولغزش باز می مانند، یعنی بجای اینکه بگویند ساخت زبان را باید پژوهید وتوانایی های زبان را دریافت ، اساس ونهاد کار را بر امر ونهی می گذارند وبه این باور اند ، که دستور زبان قواعد درست گفتن ودرست نوشتن را می آموزاند. در حالی که کسانی که دستور زبان را هم نمی دانند ، در زنده گی روزمره خود درست سخن می زنند وهم درست می نویسند.نقص دیگر دستور زبانهای عنعنوی مسایل تاریخی وهمزمانی زبان را در هم می آمیختند، برای زبان امروزین از زبان شعر ونثر قدیم مثال می آوردند، غافل از آنکه ، زبان امروز نه زبان شعر است ونه زبان نثر قدیم. دیگر از نارسایی های دستور زبانها بر راه وروش تازی و پیشینه تحمیل قواعد زبانهای دیگر بر زبان فارسی است . مانند: تحمیل تنوین ، جمع های تازی یا عربی بر زبان فارسی ، ویا نحویان بصری فعل را مشتق از مصدر دانستند وباور دارند که در زبان فارسی مصدر وجود دارد. وواژه های که به تن ودن پایان شده باشد ، مصدر اند ، این مساله سزاوار اندیشیدن است ، چه آنچه را که سنتی ها مصدر می نامند ، خود مشتق اند ، نه محل صدور افعال ، یعنی اصل صدور فعل ها واشتقاق سایر کلمه ها نمی باشند اکنون ثابت شده است ، که افعال در زبان فارسی دو ریشه دارند، شماره یک وشماره دوم .
چون دستور زبان مطالعه دانشی ومنظم زبان است ، از همینرو دستورنویسان معاصر به بررسی دستور زبان با ویژه گی های خانواده گی آنها پرداخته اند ، که این گفتمان از این دریچه به دور است ودر آینده به آن پرداخته خواهد شد.
پیش از آنکه به شناسایی واک یا واژ «ی» در زبان فارسی بپردازیم ، نخست بنگریم که آوا شناسی چیست ؟
اوا شناسی یک بخش مهم زبان شناسی تشریحی است ، که به پژوهش وفرو کاوی هر گونه آوازی که از دهن انسانها پدیدار می گردد، می پردازد. از اینرو آوا شناسی شامل اصوات سخن یا فونیم شناسی است ، که به مطالعه وبازشناسی آواز های می پردازد ، که دارای کاربرد ونقشی ویژه در زبان انسانها باشد و با کاربرد آنها معنای مورفیم ها وواژه ها از یکدیگر تمایز یابند. این نشانه ها به وسیله ای دهان ودیگر اندامها تولید می شوند وبا نمایش شکل ها ارایه می گردند. در این دانش از اصطلاح های (Phone و Saund )استفاده می شود. در مطالعه زبانشناسی اواز ها را به نام «فونیم یا Phonemic system » یا «واج ، واژ » ویا دانش صوت سخن می دانند ودانش پژوهش آوا های زبان مشخص را «فونولوژی » یا «فونیم شناسی » ویا « واک شناسی » می نامند.
اگر به شناسایی یا تعریف زبان از دید دانشمندان امروزی رویکرد نماییم ، در می یابیم ، که زبان : عبارت از سیستم اوا ها و نشانه های پذیرفته وپیمانی فراگیری همبودگاهی است ،که گوینده گان یک جامعه زبانی آن را به منظور دانستن وسخن گفتن به کار می برند.
ویا در تعریفی دیگر: زبان بازتاب خرد ادمیست ، که به وسیله گفتار ونوشتار با کاربرد نظام واژی پذیرفته شده بازتاب می یابد.
زبان در واقع دارای نظام آتی می باشد:
برای شناخت زبان به دستور ویا دانش شناخت زبان نیاز است ، که آن را دستور زبان می نامند.
دستور زبان در حقیقت به چهار بخش نهادین ویا اساسی می پردازد.
یکم: نظام ساختار فونولوژیکی یا آوایی یا Phonemic system.
دوم : نطام ساختار مورفولوژیکی ، یا صرفی زبان یا Morphemic System
سوم: نظام ساختار سنتکس یا نحوی یا علم نحو Syntactic System
چهارم : نظام ساختمان معنایی یا سمانتیک یا دانش زیبا شناسی فراز ها یا جملات یاSemantic System
بر بنیاد زبانشناسی امروزین ، در دنیا هیچ زبانی بهتر ویا بد تر وجود ندارد ، از ابتدایی ترین زبان همبودگاهی افریقایان تا زبان امروزی انگلیسی همه از ساختار ومناسبات ویژه وخاصی برخوردارند ، که با آنها می توان افهام وتفهیم کرد.
دستور زبان مطالعه ای علمی ، شعوری ومنظم زبان بطور آگاهانه است.
ایدون می پردازیم به نقش واژ یا واک ویا حرف «ی» در زبان فارسی با به دیده داشتن دانش جدید آوا شناسی:
اگر با کمی ژرف به حرف یا واگ «ی» در زبان فارسی بنگریم . در می یابیم ، که این واک هنگام ادا از جایگاه های گوناگون پیدایش آواز می گذرد. ودر واژه ها یا لغت ها بازتاب می گردد.
واژ «ی» حرف یا نشانه واژ سی ودوم یا آخرین حرف الفبای زبان فارسی وحرف بیست وهشتم از الفبای تازی یا عربی وواژ دهم از حروف ابجدی است ، در حساب «جمل» آن را ده گیرند. نام آن «ی» است ودر خط به صورتهای زیر نوشته می شود: «ی» در نخست واژه ها به گونه ای «یار» «یوغ» «یقین» در میانه مانند:« امین» «سیر» نوعی از ترکاری «شیر» حیوان درنده ، «سیار» « تیار » ودر پایان واژه ها به گونه ای جدا گانه مانند: «خدای » به گونه ای پیوسته مانند: خالی ، سیالی مسلمانی وغیره.
این نشانه ها در تازی یا عربی وفارسی علاوه بر اینکه واژ صامت «ی» است نماینده مصوت «ی» هم است با انکه این دو «ی» از نظر زبانشناسی دو واژ جداگانه اند در تازی وفارسی به پیروی از دستور زبانهای ناقص پیشین یک حرف بشمار می ایند.
شکل اوستایی واژ «ی» yat در فارسی باستان hya hyä در پازند حرف موصول ya است (فرهنگ ریشه شناسی فارسی پاول هورن وهاینریش هوبشمان برگردان دکتر جلال خالقی مطلق ناشر مهر افروز رویه ۴۳۷)
یای معروف : چی معنی ؟ معروف ، اسم مفعول (عرف) است که در زبان فارسی یعنی شناخته شده معنی می دهد (نویسنده). خلاف منکر ( منتهی الارب) (انندراج )( ناظم الاطبا) شناخته شده وشهرت یافته ونامور ، مشهور (اقرب الموارد) سرشناس نامبردار ، بلند آوازه چنانی که عنصری گوید:
چگونه گیرد پنجاه قلعه ی معروف + یکی سفر کند در نواحی لوهر ویا از تاریخ بیهقی ( چاپ ادیب رویه ۱۸۱ ): «اما حدیث قرمطی به از این باید که وی را بازداشتند بدین تهمت نه مرا واین معروف است .» ویا از ناصر خسرو: پیمانه این چرخ را همه نام است + معروف به امروزی ودی وفردا . ویا در یک بیت دیگری از همین شاعر : گر زی تو قول ترسا مجهول است + معروف نیست قول تو زی ترسا .
آیا این واژ «ی» شناخته شده است ؟ ودیگر «ی» ها ویا واژ ها ناشناخته ؟
یا« یای »مجهول : به چی معنی ؟ مجهول در زبان تازی به معنی یا چم جهل است یعنی یای که جهل شده وناشناخته است(نویسنده) مجهول در لغت هر شی نامعلوم را گویند( کشاف اصطلاحات فنون ) نادانسته (غیاث اللغات وانندراج) نت معلوم ونادانسته شده (ناظم الاطبآ ) ونمونه های از آن : از کلیله دمنه بهرامشاهی ): «چه هرچه بر عمیا در راه مجهول رود … هر چند بیشتر رود به گمراهی نزدیکتر باشد»، ویا سعدی سروده است : اگر بواب وسرهنگام زدرگه هم برانندت + از آن بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت . واز آن ترکیب های آتی ساخته شده اند: مجهول الحال ، مجهول المکان ، مجهول المولف ، مجهول مطلق ، مگر می شود ، یا را نشناخت؟ چه بی معنی وبی مفهوم !
اگر با کمی ژرف به حرف یا واگ «ی» در زبان فارسی بپردازیم . در می یابیم ، که این واک هنگام ادا از جایگاه های گوناگون پیدایش آواز می گذرد. ودر واژه ها یا لغت ها به کار می رود.
از اینرو بهتر است تا واژ «ی» را در زبان فارسی بازنگری کنیم وبر بنیاد پیدایش آواز آن نامگذاری کنیم ، از دید این قلم حرف «ی» در زبان فارسی با درنظرداشت ساختار «ي» در زبانهای اوستایی وپهلوی چنین تصنیف ونامگذاری شوند بهتر می شود، واگر هم طرف پسند استادان بزرگ زبان فارسی قرار نگیرد، بهتر است تا این نامگذاری ها وتقسیم بندی ها گسترش داده شوند وبا نامهای که ویژه گی این واژ یا واک را بیان بدارد، نامگذاری شوند. از دید این قلم می توان واژ «ی» زبان فارسی را با در نظرداشت این واژ در زبانهای اروپایی واندامهای پیدایش آواز چنین نامگذاری وتقسیمبندی کرد:
یکم: « ی» پایه(ya) : در واژه های « یار»، «دیار» ، گیاه ، یما، یک ، سایه وغیره که در حقیقت «ی» پایه شمرده می شود وجایگاه پیدایش آواز آن صدا از میانه زبان می گذرد وبه گونه ای سایشی بیرون می شود در این حالت نوک زبان در زیر دندانهای پیشروی سفت می شود آواز یا صدا بیرون می شود. از نگاه آوا شناسی «ی» پایه یا اصلی ترکیبی از دو آواز است که در فونولوژی آن را واکه ای مرکب یا دفتنگ می گویند که شکل فونولوژیکی آن «Yä» است .
دوم : «ی» کشیده (ie) : در واژه های شیر ( نوشیدنی) ، سیر ، وزیر وغیره شکل فونولوژیکی آن «ie» است ، جایگاه پیداش آن در دهن ، سایشی است آواز از چاک نای می گذرد ودر میانه زبان در حالی که زبان ، در زیر دندانهای پیشروی چسپیده است ولب ها مانند خندیدن به دو سوی کشیده می شوند. پدیدار می گردد.
سوم: «ی» یای کوتاه (ee) یا (e): در واژه های ستیغ ، دریغ ، شیر( حیوان درنده پادشاه جنگل) . گریز ، وغیره وشکل فونولوژیکی آن «e» وگاهی «ee» می باشد. جایگاه پیدایش آن آواز بدون بندش از چاکنای بیرون ، زبان در حالت عادی قرار می گیرد واز دندانهای پیشروی به دور گذاشته می شود.ودهن ولبان مانند نیمه تبسم قرار می گیرند.
چهارم «ی» بلند یا )ay): در واژه های می ( باده یا همان شراب عربی ). کی ( چه وقت) ( در برابر پرسش مانند کی می آیید وکی می روید.)، رای ( به معنی دادن رای در انتخابات ) طی ( طی طریق ) سیل ( به معنی دیدن در زبان گفتاری مردم افغانستان ) فیر ( انداخت کردن وامواژه انگلیسی از طریق هندوستان در زبان گفتاری مردم افغانستان ) ، پیدا ، کیهان وغیره و شکل نوشتاری فونولوژیکی آن نیز از به گونه واکه مرکب یا دفتنگ بوده وچنین است «ai» جایگاه پیدایش آن در دهن آواز از چاک نای می گذرد وبدون بندش در دهن بیرون می شود. وضع لبان باز ومانند خندیدن است در حقیقت این واک یا واژ با صدا است .
پنجم: «ی» (aiy)دراز . در واژه های پای ، خدای ، گدای ، این واژ یا حرف نیز به گونه مرکب بوده ودر حقیقت از دو آواز ساخته شده است وشکل نوشتاری فونولوژیکی آن چنین است :«ay» گونه ای پبدایش آن آواز با کمی بندش از بیخ زبان گذشته ولبان مانند حرف (O) بازتر ساخته می شود .
این بود دیدگاه این قلم در مورد واژ یا حرف «ی» که پیشکش شد، ارزومند است تا مورد تآیید استادان دستور زبان وآوا شناسی قرار بگیرد.
ایدون می پردازم به نقش واج یا حرف ((ی)) در زبان فارسی -دری :
زبان شناسان به این باور اند که واک یا حرف ((ی)) در زبان فارسی کاربرد زیاد دارد و با نگارش آن در واژه ها معنی یا چم واژه ها را دگر گون می سازد.
به این گونه :
یکم: واک یا ( یای کشیده ie) در فرجام فعل مخاطب یا ضمیر فاعلی می آید و فعل را مشخص می سازد، مانند: رفتی ، گفتی ، خوردی و غیره :
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
دوم: با افزودی (ی) ( یای کشیده ie)در فرجام اسم یا نام وصفت یا زاب اسم فاعل فعل و یا حاصل مصدر می سازد مانند:
از جانباز که صفت فاعلی است جانبازی که حاصل مصدر است ساخته می شود .
از نازک ، نازکی
از مرد ، مردی
از بزرگ ، بزرگی
از مردار ، مرداری
واز دربار ، درباری می سازد.
سوم: واج یا واک (ی) ( یای کشیده ie) در فرجام نام ها می آید و وابستگی آن را به گونه ای صفت ، نسبیت و یا اضافت نشان می دهد . مانند: ، از کابل ، کابلی ، از کوه ، کوهی ، از مسلمان مسلمانی ، از بیدین ، بیدنی و از زیبا زیبایی می سازد.
در زبان پهلوی یا فارسی میانه بسیاری از صفت ها و اسمای فاعل به پسوند ((گ)) پایان می پذیرفت مانند:
دوشیزگ ، اشیانگ ، رسیدگ ، تازک و غیره .
در زبان فارسی -دری امروزی یا فارسی جدید این پسواج (گ)جای خود را به پسواج (ه) داده است ، مگر هنگامی که می خواهیم تا این نام ها یا اسما را به گونه نسبتی ، اضافی و یا ملکیتی در بیاوریم ، به ناچار واج (گ) فراموش شده دوباره پدیدار می شود و در فرجام واژه بجای (ه) می نشیند ، در این هنگام نباید (ه) تازه وارد در میان واج( گ) وواج ( ی) نگاشته شود ، زیرا در این حالت ما به خطای نگارشی دست می زنیم ، بنگرید:
در زبان اوستایی و پهلوی صورت واژه در زبان فارسی امروزی هنگام نسبتی یا صفتی
بردگ برده بردگی
مُردگ مرده مُردگی
تازگ تازه تازگی
رسیدگ رسیده رسیدگی
در بستن جمع این واژه ها نیز واژه صورت نخست خود را می گیرد وواک یا واج (گ) دو باره بجای واج ( ه) می نشیند ، از اینرو لازم نیست تا هم واج(ه) و هم واج(گ) هردو نگاشته شوند ، مانند:
مرده می شود مردگان ، زنده می شود زندگان ، رسیده می شود رسیدگان ، برنده می شود برندگان ، پرنده می شود ، پرندگان ، تاکید می کنم که نباید زنده گان ، مرده گان و بنده گان نگاشته شود ، که اشتباه و نادرست نویسی است.
چهارم: واک (ی) یا (یای کوتاه ee)در فرجام نام می نشیند و نام یا اسم را نکره یا تنها می سازد مانند: افسری یعنی یک افسر ، دانش آموزی را دیدی که لباس سیاه پوشیده بود و کتابی در دست داشت .
دوش با من گفت پنهان ( کاردانی ) تیز هوش
کز شما پنهان نباید کرد ، سر می فروش.
پنجم: : واک (ی) (یای کشیده ie) در فرجام یا پایان مصدر یا کارواژه می نشیند و فعل را ویژگی می بخشد. مانند: از کردن ، کردنی ، از شنیدن ، شنیدنی ( یعنی قابل شنیدن یا شایسته شنیدن ) . از خوردن ، خوردنی یعنی شایسته خوردن وغیره .
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست (کردنی). حافظ.
ششم: واک (ی) ( یای کشیده) (ie) در فرجام اسم یا نام می نشیند و معنی آن را دارنده و یا انجام دهنده می سازد.
مانند: از بزرگ ، بزرگی ، از هنر ، هنری ، از نام ، نامی و از مرد ، مردی وغیره می سازد .
هفتم: واک یا واج یا ( یای کوتاه e یا ee) در فرجام ریشه گذشته یا ماضی متکلم فعل می آید و معنای همیشگی و پیوستگی به آن می بخشد و در زبان فارسی دوره های میان سده های شش و دهم کاربرد داشت ، مانند: کفتمی ، خوردمی :
گر آنها که ((می کفتمی)) ((کردمی))
نیکو سیرت و پارسا بودمی
هشتم: یای کشیده (ie) به گونه ضمیر متصل یا پیوسته در فرجام ریشه مصدر برای مخاطب ( یا شخص دوم) می آید، البته گاهی با ضمیر مخاطب و اغلب بدون ضمیر مخاطب . مانند:
تو رفتی ، تو گفتی ، که هم به گونه : رفتی ، گفتی ، خوردی نیز می آید.
ای که گفتی مرو در پی خوبان زمانه
ما کجایم در این بحر تفکر توکجایی (سعدی)
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ ( شهریار آهنگی به آواز ظاهر هویدا) .
نهم: یای کوتاه (ee) در فرجام فعل امر می اید و مخاطب را فرمان می دهد. مانند: ای بانوی که به خاطر حقوق بانوان به پا برخاسته ای باید نترسی .( در انیجا از بانو بانوی ساخته شده است.
دهم: واک یا یای کشیده (ie) در زبان گفتاری مردم کابل در فرجام واژه می آید و به واژه ویژگی سازندگی و کاری می دهد . مانند: از شیشه فروش ، شیشه فروشی ، از آموزگار ، آموزگاری . از کباب ، کبابی ، از شراب ، شرابی وغیره می سازد.
یازدهم: واک یا یای ( کوتاه) یعنی (ee) در فرجام یا پایان فعل می نشیند و فعل جالبی به دیدگاه پیشینیان می سازد. مانند:
کاش آنان که عیب من کردند
رویت ای دلستان(( بدیدنی))! (سعدی).
دوازدهم : یای یا ( ی) کشیده (ie) در فرجام نام فاعل می آید و معنی جای یا افزار را می دهد، مانند: از چای خور . چایخوری ، ترشی خوری آبخوری و غیره .
سیزدهم:یای (ی) کشیده ie در فرجام برخی پسوند های مفعولی می نشیندو آن را نسبتی می سازد مانند: از زندان می شود زندانی یعنی کسی که در زندان است .
از پنهان می شود پنهانی یعنی سخنی که پنهان است . از نهان می شود نهانی ، یعنی سخنی که نهان است.
چهاردهم : واک یا واج یا کوتاه (e ,ee) )). هنگام شرط بستن می نشیند و فعل را مشروط می سازد ، مانند:
درخت اگر متحرک ((شدی)) زجایی به جاب
نه جور اره ((کشیدی)) و نه جفای تبر .
پانزدهم: واک یا واج ( یای کشیده (ie) در فرجام واژه های که به پرسش ارایه می شوند می آید و فعل را برای مخاطب آماده می سازد مانند:
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادن
باید اول به تو گفتن که چنین خوب ((چرایی))؟
خداوند بالا و پستی(( تویی)).
ندانم (( که یی))هرچه هستی ((تویی)).
شانزدهم: در زبان نگارشی امروزی هر گاه واژه ای به (ه) کوتاه ( یا ه غیر ملفوظ؟) پایان پذیرفته باشد ، بخواهیم از آن نسبیت یا اضافت یا ملکیت بسازیم ، پس از (ه ) بجای (واک ء) که گویا سر (ی) است ، خود واک یا یا یای (بلند یا ay) را می گذارند. مانند: خانه ی احمد ، چهره ی زیبا ، نوازنده ی چیره دست و غیره .
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا هم آغوش که می باشد و ((همخانه ی )) کیست
هفدهم: هرگاه واژه به (واک الف) پایان پذیرفته باشد و در حالت مضاف یا مضاف الیه قرار گیرد ، در فرجام آن ( یای بلند ay) می آوریم مانند: نوا می شود نوای مظلوم ، صدا می شود صدای گوارا . خدا می شود خدای بینا ، گدا می شود گدای مشهور . پای لنگ وغیره
این بود نقش و جایگاه واک یا واج (ی) در زبان فارسی که پیشکش شد، با درود ومهر
نوشته : دکتر حمیدالله مفید