قۉشیق ( دو بیتی )
باید گفت که، قؤشیق«سرود، دوبیتی، چار بیتی، غزل ، یار- یار، نای – نای،
سوزوان ( داستان منظوم یازی وزیبا )، اله ( سرودیکه به خاطر خواب
دادن اطفال توسط مادران سروده می شود) رمضانی، اوراقچی (سرود
دروگر)، سرود اطفال، کیلین سالم ( مراسم سالمنامه ی عروس)، ماتمنامه ،
اولنگ یا اولن«آهسته برو)»که از طرف عوام سروده شده، وگوینده ی
آن معلوم نباشد،اطلاق می گردد. قؤشیق بعضاً با موسیقی و گاهی هم بدون
موسیقی خوانده میشود.
این دوبیتی ها از طرف مردان توام با دنبوره و دوتار خوانده می شود. و گاهی
هم دهقان بچه یی با سواری مرکب خود، نان و آب را به سوی کشتزار می
برد و این دوبیتی ها را با آواز بلند می خواند.
البته دهقان بچه ، تنها با کوبیدن خیله چوب ( چوبیسیت که مرکب توسط آن
هی میشود ) که با خود دارد با زدن زین مرکب اکتفا کرده و صدای که با
کوبیدن خیله چوب بر میخیزد، حکم دنبوره را داشته، دوبیتی های دلربا از
دل این دهقان بچه بدر میشود و شنونده را به تحیر می اندازد و بدین ترتیب
راه های دور ودراز را کوتاه و شب ها را روز میگرداند.
لطفا به این دوبیتی ها توجه نمایید :
قیزیل کادینی نقشی
تامده، سَیره یدی بخشی
دؤست ناقابیلینگدن
د شمن زیره ک یخشی
کدوی نصوار– نقش و نگار خاصی دارد . در خانه، بخشی ( خواننده) ترنم
دارد و می گوید که از دوست ناقابل، دشمن دانا و زیرک بهتر است.
خواننده، در مصراع اول، صدای بخشی را به نقش ونگار کدوی نصوار
تشبهه می کند. از این معلوم می شود که دهقان بچه، عادت کشیدن نصوار را
داشته، ونصوار خود را در بین کدوی نقش ونگار شده گذاشته است .
آتنگنی اوچ قیزی بار
عجب – عجب نازی بار
بیرته سینی مین کؤردیم
ایپک سراندازی بار
پدرت سه دختر دارد و هر کدامی از آنان ناز و نزاکت مختص به خود را
دارا می باشند . یکی از اینان که چادر ابریشمی دارد، دلم را برد.
آت گه بیردیم دوریشته
اؤلتیریب من، بوریجده
ییگیرمه تؤرت ساعتده
مدام کؤره من، توشده
عزیزم ! زمانیکه به اسپ خود رشقه می دادم، تونیز بیادم بودی. به سخنانم
باورکن که در بیست و چهار ساعت ( شب و روز ) به یاد تومی باشم و ترا
همواره به خواب می بینم .
آت هیده دیم یؤلیدن
تیکان چاپدیم، کؤلیدن
بؤغزیمدن، نان اؤتمه یدی
پریجان نینگ قؤلیدن
از راهیکه محبوبم رفته، من هم با اسپ خود از آنجا گذشتم و خار راهش
را جمع کردم تا به پاهایش نخلد. اگر راست بگویم از غم پری جان، نان از
گلویم نمیگذرد.
آسمانده گی یولدوزنی
آ تیب آلیب بؤلمه یدی
ینگی چیققن قیز لرنی
ساتیب آلیب بؤلمه یدی
همانطوریکه ستاره گان آسمانرا با فیر نمودن تفنگ نمی توان بدست
آورد، دختران امروز را هم در بدل پول به دست آورده نمیتوانیم.
آیگه اؤخشر یوزلری
شیرین شکر سؤزلری
ارزیدی بیر عالمگه
قاره قاش و کؤزلری
رخسار یارم به ماه می ماند، سخنان عزیزم ، چون عسل شیرین است
چشمان و ابروان سیاه یارم یک جهان ارزش دارد.
ارپه – بوغدای اؤره من
تیکانینی تیره من
یار جان یوزینگنی کؤرست
ساغینیپ من کؤره من
جو و گندم را درو کرده، خارش را جدا میسازم .
یار عزیزم !
امید وارم رویت را برایم نشان بده، چرا که در عقب تو بیش از حد غمگسار شده ام من .
اریغده گی چیمینگدن
مین اؤله من، غمینگدن
خلقینگه خذمت قیلسنگ
اریغ چیقر، دمینگدن
در این دوبیتی مفهوم ضرب المثل:
(تونیکی وکن و در دجله انداز- که ایزد در بیابانت دهد باز)
مندمج است .
آله اؤغلاق تؤل باشی
کوریندی بویی – باشی
اؤزیم صنمگه خوشدار
ایشیتسین ، قرینداشی
محبوب من مانند قوچی که از بین رمه ٔ گوسفندان، نمودار گردد ، قد بلندش
نمودار شد. من با صدای بلند میگویم :
من عاشق صنم جان هستم .
باید صدای مرا قوم و خویش صنم جان بشنوند!
اؤشه کیچه، تؤی بؤلدینگ
عشقیم بر طرف قیلدینگ
سینگه ایتسم : نرگس جان
مینی پیچاقسیز، سؤیدینگ
ای نرگس عزیز من ! همان شبی که مراسم عروسی تو برگزار شد، محبت
خود را از من بُریدی. اگر راست بگویم مرا بدون کارد حلال کردی .
اَیته ی دیسم : بؤلمه یدی
ایتمه سیمگه، قؤیمه یدی
قوری سین، گرفتار لیک
کؤرگن مینن، تؤیمه یدی
میخواهم عشق خود را بگویم، مگر نمی توانم . اگر عشق اورا پنهان کنم ،
نیز از قدرت و توانم بالاست .اگر راست بگویم
با دیدن معشوقه ، دل آدمی تسلی نمیگردد .
دریا باردیم ، کیچ گنی
اؤلتیردیم ، سوو ایچگه نی
یار سیسی نی ایشیتیب
قناتیم نی یؤق اوچگه نی
خواستم از دریا عبور نموده، به دیدار یار برسم. در این وقت از دریا جرعه
ی آب نوشیدم .در وقت نوشیدن آب صدای محبوبم به گوشم رسید. دراین
وقت بالی نداشتم تا پرواز کنان به نزد یار برسم .
***