دل در برم به دیدن تو شاد میشود
بی تو شبم به ناله و فریاد میشود
با قامتی چو سرو اگر از باغ بگذری
خم پیش سرو قد تو شمشاد میشود
با عشق، با محبت و با مهر و مردمی
هرجا بود خرابی آباد میشود
هر تیر غمزه را که به سویم رها کنی
بر جان من چو خنجر و پولاد میشود
زین خوی و خلق تند که در سرنوشت توست
هر عاشقی ز جور تو برباد میشود
بگذر ز دشمنی و رهی دوستی گزین
چون دل به دوستی ز غم آزاد میشود
محمد اسحاق ثنا
ونکوور کانادا