لبخندی که من دارم ؛ شعر از : احمد محمود امپراطور

نباشد غیــر اشک و ناله، لبخندی که من دارم

بدردِ دل نمی ماند همیــــن دردی که من دارم

در آتش سوختــم در آب غرق موج ها گشتم

ندانم غیری غفلت چیست ترفندی من دارم

هـــــــــــوا دارد سرِ سودا پرستِ تن پریشانم

غم مستقبل و ماضیست پیوندی که من دارم

جــــگر از گرمی شوق وصالش گاز میگیرم

بجـز زهر هلاهل نیست این قندی که من دارم

دو تا شد قامتم از هجر و دست من نمی گیرد

پری رو صورتی، سروی برومندی که من دارم

تمـــــام هستی باشـــــد کارگاهی خلقتِ نازش

کمی بی پرده میگویـم خداوندی که من دارم

سرشـــــکم آب زمزم، قلب من دارالمکان او 

چه بهتـــــر زین حیاتِ آبرومندی که من دارم

زبانم جاری شد از شعر های شکرین بارش

خُمــــارم نشـــکند محمود، آوندی که من دارم

احمد محمود امپراطور