بازی زمانه: استاد محمد اسحاق ثنا

رسیده ز آتش دل جان سوخته به لبم

نه خرمى ست به روزم نه راحتى به شبم 

طبيب عشق تواند تداوى دردم

چرا دوا ز اطباى ديگرى طلبم

به حيرتم كه چه بازى زمانه كرده شروع

مرا كشيده به هر سوى و كرده مضطربم 

بس است اين همه جور اى فلك رهايم كن 

مكن تو تلخ شب و روز مجلس طربم 

مشو تو غره به جاه و جلال چند روزه

مكن تو فخر فروشى كه از فلان نسبم 

مدار چشم ثنا دوستى ز اهل ريا

اگر فريب دهندت مگو كه در عجبم 

محمد اسحاق ” ثنا “

ونكوور كانادا ٧ جولاى ٢٠٢٥