با ابراز سپاس فراوان از نویسنده فرهیخته هموطن وبانوی با درد، خانم ماریا دارو که درمورد من لطف نموده وکارهای هنری و فرهنگی مرا با وجود کم وکاستی های آن ،در کتاب ارزشمند خود (چهره های جاودان ) به دیده قدر دیده اند. همچنان ازجناب پوهاند لطیفی که مهرورزیده اند وبخش های این کتاب ارزشمندرا که درآن مطالبی درمور پدربزرگوارم مرحوم غلام احمد نوید و اینجانب نگاشته شده اقتباس نموده و درجریده پرخواننده امید به نشر رسانده اند ابراز ممنونیت دارم. گرچه من بصورت عمومی دوست ندارم تا درمورد خود و کارهای فرهنگی خودچیزی بگویم و بیشترعلاقمندم تا در مورد
یک پدیده هنری وادبی ویا موضوعاتیکه مربوط به تاریخ هنر و فرهنگ افغانستان و کشورهای همجوار میگردد صحبت نمایم، اما دراین بررسی مهرآمیز مسائلی است که ایجاب صحبت بیشتر را مینماید و خرسند میشوم تا در مورد توضیحاتی ارائه کنم . در مورد اینکه درین نوشته آمده است که اینجانب به خاطر سرودن شعری برای یک شاعر ایرانی که همانا فریدون مشیری شاعر معروف معاصر ایران است، مورد انتقاد برخی از هموطنان قرار گرفتم ، بعد ازچهارده سال سکوت این توضیحات را ارائه میدارم. شاید عدهٔ بپرسند که علت این سکوت طولانی چه بوده وچرا جوابی در مورد ارائه نکردم ؟ من عقیده دارم که یک نقد هنری و ادبی باید برمعیار های قبول شده علمی و اکادمیک استوارباشد که متاسفانه این انتقادات فاقد آن بود ازینروضرورت نمی افتید درتا مورد پاسخی بگویم. در مورد اینکه آشنایی من با فریدون مشیری شاعر شیوا بیان ایران چگونه آغاز شد وچرا درعالم ناشناسی اشعار من مورد توجه اش قرار گرفت باید به عرض برسانم که درسال ۱۹۸۹ هنگامیکه درپشاور بودم وازطریق مرکزنشراتی افغان اخبار افغانستان رابه زبان انگلیسی برای رسانه های خبری جهان ترجمه میکردم، نامهٔ از دخترم راحله که درآن وقت هفت سال داشت و درویرجنیا زندگی میکرد دریافت کردم . او درین نامه با زبان کودکانهٔ نوشته بود: با به امروز روز پدراست، برایم بگو تو کجا استی؟ هرقدر میگردم ترا نمی یابم؟ این چند سطر کوتاه که درآن ژرفترین احساس یک طفل برای داشتن پدر نهفته بود حالتم را دگرگون ساخت و این شعرا برایش سرودم:
تقدیم به دخترم راحله
باغ جهان:
ببخشاي من را تــــــو اي دخترم تو اي نـور شب هاي بي اخترم
تــــــو اي نـــــــو نهال تمناي من تو اي كودك خـوب و تنهاي من
تــــــو اي مايـــــۀ زندگــــــئ پدر تو اي گـلبن پـــــاك و نغز سحر
ببخشــــــــــاي منرا كه دورم زتو تو اي نــــــــــو بهارم گل آرزو
تو در غرب و من در جوار وطن به عشق تــــــو و ميهن خويشتن
تـــــــــو در انتظار و منم در سفر منم از تـو دور و تو خواهي پدر
وليكـــن ندانــــــي تو اي جان من تو اي طفل معصوم و حيران من
تـــلاش من از بهر فرداي تست زبهر تـــــو و حفظ مأواي تست
كه فردا گذاري به اين خطه گام چو آزاده سروي بـــــه فخر تمام
نبينــــــــي زدشمن اثر در وطن نيابي در اين بــــاغ زاغ و زغن
هـــــــزاران چو تو كودكان دگر هزاران چو تــــــو نور چشم پدر
هـــــزارن گل باغ اين سرزمين كه آواره گـــــــرديده از تيغ كين
كنـــــد آشيان در گلستان خويش به خرم زمين و به بستان خويش
منم در تـــــــلاشيكه ديگر وطن نسوزد در انــــــدوه و درد محن
نبارد دگـــــــــــر آذر از آسمان نجويد طلب كـــــس ز بيگانگان
نريزد د گر خون كس برزمين نگــــــــردد دگـــــر سينۀ آتشين
فــــــــــــرو بشكند چوبۀ دارها گل خنـــده رو ید به رخسار ها
پــــــرستو پرد باز سوي سپهر بتابد به هر دره خورشيد مهر
در آنــدم من و تو به باغ جهان ببينيم بــــــر نیلئ آسمان
كــــــه ايــــن زندگـــــي موج دريا بود
گهـــــــي خامش و گه به غوغا بود
زمانـــــــي فـــــراز است و تابنده گي
گهـــــــي برنشيب است اين زندگي
و ليــــكن نــــــوا هــــــــاي آزادگان
بماند بـــجا جــــــــاودان در جهان
شـــــــرف مرگ دارد بدان زندگي
كه شرطش بود هر زمان بند گي
پشاور سال ,1989
چندی قبل از خروج قواي سرخ از افغانستان
چندی گذشت و دوباره به امریکا آمدم ودرمجلس ادبی ایکه ایرانیان مریلند برگزار نموده بودند این شعر را قرائت کردم. ازقرار معلوم خانم بدری بهبهانی جریان محفل را ویدیوگرافی کرده وبا خود به تهران برده بود.
خانم بدری بهبهانی که ،خانم ادیب و از دوستان مشیری بود درهنگام بازگشت به امیرکا برایم گفت: فریدون مشیری شعری را که برای دخترت نوشته ئی بسیار پسندیده و ازینروشعرخود را که سالها قبل برای دخترش بهار سروده بود همراه با چند گزیده اشعارش برایت فرستاده است.
از خانم بدری بهبهانی اضهار سپاس کردم واینک شعر مشیری را به توجه میرسانم.
من مشیری را از نزدیک نمیشناختم و فقط با اشعار زیبایش که ازطریق برنامه های ادبی رادیو افغانستان درپروگرام زمزمه های شبهنگام پخش میشد آشنا بودم.
چند سال بعد هنگامیکه فریدون مشیری برای دیدارباایرانیان مقیم امریکا ودوستاران شعرش به ایالات متحده آمد ه بود لطف نمود و از طریق تلفن بامن تماس گرفت، و بامهربانی ایکه شایسته یک شاعربزرگوارست گفت: من درشهر دیگری هستم بزودی به شهر شما خواهم آمد وهمدگر را از نزدیک خواهیم دید. درجواب گفتم مهمان درنزد ما افغانها بسیار عزیز است و به مهمان خود مگوییم: که خوش می آیی و بردیده احباب می آیی.
خندید و گفت: به به این کلام خودش شعر بود و میدانم که شعر نزد افغانی ها گرامیست.
گفتم: تشکر از اینکه شعری را که برای دخترم سروده بودم پسندیدید.
درجواب گفت: درین شعر دو احساس انسانی ، یعنی صمیمت وآزادگی موج میزد،ازینرو آنرا بسیار پسندیدم.
ازآنجاییکه عواطف انسانی مرزی را نمیشناسد و رسم ادب حکم میکند تا جواب مهربانی را با مهربانی داد و قدرشناسی را با قدر شناسی، این شعر را برای فریدون مشیری، شاعر بزرگی که دیگربه کهولت رسیده بود وآخرین ایام زندگانی پربارش را سپری مینمود، سرودم وبه دوستش خانم بهبهانی دادم تا وقتی به واشنگتن آمد از جانب من برایش تقدیم کند.
در محفل باشکوهیکه ایرانیان مقیم واشنگتن برای فریدون مشیری در امریکن یونیورستی برگزار کرده بودند ، مشیری شخصا از من خواهش نمود تا این غزل را برای هموطنانش قرائت کنم ومنهم به پاس احترام به مقام ادبی یک شاعر که اکثر ما از شعر معروف کوچه اش بارها لذت برده ایم غزلی را که برایش سروده بودم به خضار ارائه کردم .
تقدیم به شاعر شیوا بیان ، مشیری
توای آنکه زشهرشعر های ناب می آیی فروغ مهری و از کوچه مهتاب می آیی
زاوج آبشار دور سوی ساحل دلها چو شعر مست خود بر موجهای آب می آیی
چورویای دل انگیزیکه بربال صبا آید مگر درچشم من از سرزمین خواب می آیی
بهاران تهنیت گویند بزم انس یاران را که خوش می آیی و بردیده احبا ب می آیی
سرودت سوزدل گویت نوایت نغمه هستی گراز میخانه یا از خلوت مهراب می آیی
فریدون زمانی درشکن افسانه ضحاک که با رنگین کمان شعر چون سهراب می آیی
به بزم شعرهای ناب من با شاخه آیم ولی تو با هزاران گلبن شاداب می آیی
حامد نوید
این شعر مورد استقبال زیاد ایرانیان قرار گرفت و درجریده ایرانیان واشنگتن به چاپ رسید، ولی چند تن از هموطنان را برآشفته ساخت، که علت این برآشفتگی را خود میدانند ، نه من.
به هرحال مراد از ذکر این مطلب جز روشن ساختن ذهن خوانندگانی که از سابقه موضوع اطلاعی ندارند چیز دیگری نیست ، ورنه ازین مسأله سالها گذشته و جای یاد آوری نداشت. درگذشته نیز شعرای بزرگ ایران چون خانم ترانه ، خانم سیمین بهبهانی ، دکترغوغا خلعتبری ، وادیب بزرگ ایران مهتدی بدیع و دیگران با من مراودات ادبی داشته اند، اما این این مراودات ادبی هیچگاه مانع آن نگردیده تا با ادعا های غیرواقع بینانه و اغراق آمیز ایرانیان مبنی براینکه افغانستان ازخود تاریخی نداشته وثقافت وزبان آن بخشی از فرهنگ ایران وفارس باستان است موافقت کنم.
از آنجاییکه دفاع از هویت تاریخی، حیثیت وشرف ملی افغانستان برای من بالاتر از هرگونه رابطه فرد یست ، درمحافل علمی و کنفرانسهای که اشتراک داشته ام اینگونه ادعا های نادرست را با ارئه اسناد تاریخی باقاطعیت رد کرده ام . مبرهن است که این نوع موضعگیری عدهٔ زیادی از نویسندگان ایرانی ، برعلاوه اینکه از نگاه واقیعت های تاریخی صحت ندارد برخوردیست تفوق جو یانه وغیرعلمی که برمبنای فخرفروشی های غیر واقع بینانه استواراست.
بطور مثال از دیدگاه ایرانیان اکثر بزرگان علم وادب که از افغانستان امروز یا (خراسان قدیم ) ، آسیای مرکزی یا (ما وراء النهر) و حتی حوزه سند برخاسته اند ، مانند رودکی سمرقندی، بوشکور بلخی ، رابعه بلخی، عنصری، فرخی، سنایی غزنوی ، خواجه عبدالله انصاری، مولانا جلالدین بلخی، عبدالرحمن جامی ، سید جمال الدین افغان، اقبال لاهوری وخلاصه هرکسی که قلمی برداشته و به زبان دری ویا به تعبیری (فارسی) اثری آفریده بنام متفکرو شاعر ایرانی ویا پارسی Persian ثبت گردیده است. این نکته ایست که باید به آن توجه خاصی مبذول داشت. دراکثر سیمنار های علمی ایکه برای مطالعات فرهنگ وزبانهای کشور های مشرق زمین درایالات متحده وکشورهای غربی بصورت عموم برگزار میگردد ، دانشمندان ایرانی وپژوهشگران غربی طرفدارشان تلاش میروزند تا فارس قدیم را به حیث خاستگاه شعر و ادبیات کشور های غیر عرب معرفی نمایند ومدنیت این کشور ها را جزء امپراتوری فارس اعلام کنند،. ازینرو کوشش فراوان به عمل می آید که اصطلاح دری را یا بکلی حذف نموده و یا آنرا منحیث یکی از لحجه های زبان فارسی مروج در ایران معرفی دارند. حتی عده از پیروان این طرز فکرکه ره اغراق میپیمایند، اصطلاح ادبیات دری را که پیشنه تاریخی بیش ازهزارسال دارد، ساخته و پرداخته دانشمندان عصر ظاهر شاهی افغانستان قلمداد میکنند که قضاوتیست نادرست و برخلاف واقعیتهای تاریخی.
درسال ۱۹۵۷ کتیبه معروف سرخ کوتل که معتبر ترین سند تاریخی درساحه زبانشناسی به شمار میرود توسط تیم باستانشناسی فرانسه از ولایت بغلان کشف شد. پروفسور دانیل شلوم برژ ه ، محقق مشهور فرانسوی وپروفسور هنینگ این کتیبه را از نگاه زبانشناسی مورد مطالعه قرار دادند و ثا بت گردید که زبان آری دوره کوشانی ها وشاهان یفتلی که زبان باختری کهن نیز یاد مگردد مادر زبان دری کنونی افغانستان است. بهمین ترتیب مرحوم پوهاند حبیبی شرح مفصلی در مورد زبان دوهزار ساله افغانستان نوشت که قدامت آنرا بر پهلوی ساسانی و پارسی میانه مروج در فارس نشان میدهد. ازینرو عده از ایرانیان با برخوردی غیر واقعبینانه آنرا ساخته وپرداخته دانشمندان دوره پادشاهی ظاهر شاه خواندند که ادعایست نادرست و غیر علمی. بعد ها کشف کتیبه رباطک درسال ۱۹۹۵ از ولایت بغلان ، مربوط دوره کوشانی که وضاحت بیشتری دارد بر تقویت این حقیقت افزود. همچنان در یاداشتهای زائرین چینی (قرن سوم وچهارم میلادی) زبان ساحه باختر بنام زبان دهاری (تخاری) یاد شده که همانا زبان دری با تلفظ قدیمی تر است. (برای مطالعه بیشتر در مورد کتیبه سرخ کوتل وزبان آری یا دری باختری به مؤاخذ یکه در پاورقی نگاشته شده مراجعه نمایید. )
آنانیکه با شعر و ادب سروکار میدانند که قرنها پیش ازعصر حاضرسخنورانیکه از قرن چهارم تا قرن نهم هجری میزیسته اند در اشعار خود بارها از زبان دری یاد کرده اند،
مانند این ابیات :
صفات روی وی و آسمان مرا گفتن گهی به لفظ دری و گهی به شعردری
(حکیم سوزنی سمرقندی)
کجا بیور[1] از پهلوانی شمار بود درزبان دری ده هزار
(فردوسی )
دل بدان یافتی از من که نکو خواهی خواند مدحت خواجهٔ آزاده به الفاظ دری
(فرخی )
من آنم که در پای خوکان نریزم مر این پر گهر در لفظ دری را
(ناصرخسرو قبادیانی بلخی)
زلفظ دلکش حافظ کسی بود آگه که لطف طبع وسخن گفتن دری داند
( ( حافظ شیرازی)
نظا می که نظم دری کار اوست دری نظم کردن سزاوار اوست
(نظامی گنجوی)
زبان دری ، دهاری یا آری باختری از نگاه سیر تکامل تاریخی از زمان کوشان شاهان تا کابل شاهان به شیوای بیشتری رسید ودر ادوار اسلامی، درآغاز صده چهارم هجری درعهد پادشاهی یعقوب لیث صفاری در زرنج به حیث زبان رسمی دربار اعلام گردید . در عهد سلطنت سامانی ها وشاهان غزنوی زبان دری به حیث زبان دبیری وسخنسرایی در بلخ وغزنه وبخارا شناخته میشد ، که سبک ادبی خراسانی براساس این زابان شیوا استوار بود.
ابن مقفع، (۱۰۶ء ۱۴۲ ق) مترجم کلیله و دمنه به عربی که خود فارسی تبار بود و دربصره میزیست از زبان دری مروج در بلخ و برتری آن از نگاه سلاست و گویایی بر زبان فارسی معمول در مداین پایتخت ساسانیان یاد آورشده است.
درازمنه پیش از اسلام زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی مشتق از آن در سرزمین فارس معمول بود. درقرن سوم هجری شمسی اعراب زبان پهلوی ساسانی را بنام سرزمین فارس ، زبان فارسی خواندند که به قول دانشمندان ایرانی همانا فارسی میانه است. برخی ازاین دانشمندان زبان پهلوی ساسانی را مرتبط به پارس کهن میدانند ، اما زبان پهلوی که در اثر مهاجرت پارتها از با ختر به پارس و ارمنستان در قرن سوم ق.م در نواحی شمالی ایران کنونی مروج شد با پارس کهن ارتباطی ندارد. چنانچه محقق ایرانی ، دکتر ژاله آموزگار نیزعقیده دارد که زبان پهلوی از نگاه لغات ودستور زبان متفاوت از زبان سرزمین پارسه است. او مینگارد: “از نگاه اشتقاق، پهلوی به معنی زبان پارتی است و نه فارسی . زبان پارسی منسوب به “پارسه” از ایالت پارس و پارتی منسوب به “پرثوه” از ایالت پارت میباشد. “[2]
باید یاد آور شد که درین بررسی مختصر، موضوع از نگاه سیر تاریخی زبان های کهن آری مورد مطالعه قرار گرفته ، نه از نگاه کاربرد کلمات، دستور زبان ، ونگارش که در دری و فارسی یکیست وباوجود تفاوتهای تلفظی و اصطلاحی، بعد از قرن پنجم هجری یکجا انکشاف نموده اند.
خلاصه اینکه زبان دری درطول زمانه ها، از عصر سامانی ها و سلاطین غزنوی تا عهد تیموریان هرات ودور بابر و اخلافش، زبان نگارش وشعرو ادب بوده است.
درست است که سخنوران ، نویسندگان و دانشمندان معا صر ایران ، از دوره ایرج میرزا، پروین اعتصامی و ملک الشعر بهارتا کنون درساحه علم و ادب آنقدر کار کرده اند که نمیتوان آنرا نادیده گرفت، اما این حقیقت را نیز نمیتوان انکار کرد که بسی بزرگان ادب به شمول دانشمندان و ادبای معاصر ایران مانند دکتر ذبیح الله صفا ، دری افغانستان را ناب ، سچه و برخورداراز شیوایی کلام و گویایی سخن خوانده اند. پس نباید آنرا با پیروی کورکورانه از دیگران آلوده ساخت و از اصالت آن کاست.
با ابراز سپاس از جناب قوی کوشان ، مدیر مسئول جریده امید که لطف نمودند وفرصت این ابراز نظر را مساعد ساختند.
حامد نوید
[1] بیور در زبان پهلوی به معنی ده هزار است- لغت نامه دهخدا
- “زبان پهلوی و دستور آن” دکتر ژاله آموزگار[2] چاپ اول، ۱۳۷۲
- Henning: “Notes and Communications. ‘Surkh Kotal’.” Bulletin of the School of Oriental and African Studies, University of London, Vol. 18, No. 2 (1956), pp. 366–367. (1956)
- Vogelsang, Willem. The Afghans, pp. 148–150. Blackwell Publishers. Oxford, 2002
- “Languages and literature of the Kushan Empire” János Harmatta. (1994)
- History of civilizations of Central Asia, Volume II, pp. 427-432. UNESCO Publishing. Paris
- M. Le Berre, and G. Fussman, Surkh Kotal en Bactriane I. Les temples, MDAFA 25, Paris, (1983)
- Sims-Williams, Nicholas (2008). “The Bactrian Inscription of Rabatak: A New Reading.” Bulletin of the Asia Institute 18, 2008, pp. 53-6
- Sims-Williams, Nicholas and Cribb, Joe 1996, “A New Bactrian Inscription of Kanishka the Great”, Silk Road Art and Archaeology, volume 4, 1995-6, Kamakura, pp. 75–142