آريانا بستر پنجاه هزارساله فرهنگ بشري : دکترشمس الحق آریانفر

   sh-arianfarn;jدکتور آرینفر   آرياناي كهن ويا افغانستان امروز، پهناييست كه نمودهاي مادي و مشخص فرهنگ بشري را از عهد كهن سنگي ديرين واز پنجاه هزارسال قبل تا امروز درسينه خويش حفظ نموده است. آثار ومواضع شناخته شده عهد ما قبل التاريخ و دوره تاريخي مي نمايد كه اين خطة باستاني، موزه، تاريخ بشري وخزينه ارجناكيست كه از نياكان بايستة خويش به ارث گرفته ايم.

با نگرشي كوتاه برين گنج ذخار خرد و آگاهي انساني، د ست كم، سه برهة مشخص فراديد مي آيد: 

فرهنگ دورة ماقبل التاريخ

فرهنگ دورة تاريخي

فرهنگ دورة اسلامي.

فرهنگ دورة ما قبل التاريخ: باستان شناسان و انسان شناسان با حفريات وارزيابي بقاياي انساني در جاوا و پيكن، عمرانسان را تا يك مليون سال قبل پيش برده اند. وآن دورانيست كه انسان آن روز با ساختن افزار خشن سنگي،  از طريق شكارزندگي مي گرد واستعمال آتش را مي دانست .(1)

باشناسايي بقاياي انساني در مغاره هاي هايد لبرك و نئاندرتال، باستان شناسان به اين باور رسيدند كه انسانهاي نئاندتال بين 400 تا 50 هزار سال قبل زيست داشته اند.

و در همين راستا دانشمندان در دامنه هاي هندوكش وكرانه هاي آمو، نمودهاي فراواني زيست انسان نئاندرتال را شناسايي كرده اند.

      شناسايي مواضع باستاني قره كمر وهزارسم درسمنگان، آق كپروك در بلخ، شور توغي وچناركنجشكان در تخار، مغارة هزار گوسفند در بدخشان، به گونة مواضع مرو، قلعة مير، جانباز قلعه در خوارزم، نسا،  خالچيان، تو پراك قلعة خوارزم، و رخشار بخارا، پنجكنت تاجيكستان، شيروانشاهان، وقزقلعه در باكو، مدنيت بهم پيوستة را نشان مي دهد كه از عهد انسان نئاندرتال تا امروز تداوم يافته است. بي مناسبت نيست كه دانشمندان گفته اند:

حفريات دو كرانه آمو و شمال هندوكش نشان داد كه تمدن اين مناطق قديم ترين مدنيتي است كه تا امروزبر چشم تاريخ نگاران هويدا گرديده است.

دريافت اسكليت كودك 8 يا 9 ساله از مغاره تيشك تاش ازبيكستان كه يكصد هزار سال عمر دارد، نمود ديگريست كه قدامت مدنيت اين حوزه را به نمايش مي گذارد.

باستان شناسان با حفريات وارزيابي، مواضع قبل التاريخ افغانستان، مراحل زيست انساني را درعهد حجر تا 50 هزارسال قبل از امروز در افغانستان شناسايي كرده اند كه برخي ازين مواضع را به شناسايي مي گيريم.

1- قره كمر:  مغاره قره كمر در 8 ميلي شهرايبك مركز ولايت  سمنگان در ارتفاع 2300 متر از سطح بحر و450 فت از سطح جلگه قرار دارد. اين مغاره راه براي نخستين بار دكتر كارلتن كون از دانشگاه فيلادلفياي امريكا در 1954 – 1957 – كشف نمود. در قره كمر چهار دورة زيست انساني شناسايي گرديد و با ارزيابي آثار بدست آمده از قره كمر چون ابزار سنگي دست نخورده، چخماق، استخوان حيوانات، خاكستر، زغال، سنگ شيشه، ورقه چخماق براي تراشيدن كه در شيكاگو وفيلادلفيا صورت گرفت دكتر كون نظر داد كه قديم ترين مراحل غار قره كمر بين سال هاي 50 تا 40 هزارسال قبل از امروز ارتباط مي گيرد و اين ابزار با ابزار انسانهاي نئاندرتال ارتباط پيدا مي كند. از قشربالاي غار پارچه هاي سفال بدست آمد. كه كشا ورزان براي محافظت دانه ها وپختن گوشت حيوانات آنرا ايجاد كرده اند(2) ازينكه سفال سازي در 9 هزارسال قبل آغاز گرديده است، نقش مغارة قره كمر با دوران طولاني حيات درمدنيت بشري بيشتر هويدا مي گردد.

2- هزارسم: هزار سمچ يا هزار سم در ولايت سمنگان و ميان دو مركز بودايي- تخت  رستم و با ميان موقعيت دارد، ارتفاع آن 3300 فت است، هزارسم در چهار راه كاروان رو آسيا و در مسيري كه چين و بدخشان را از طريق سمنگان و باميان و هرات و ايران به يونان ورم مي پيوست و همچنان خوا رزم و باختر را از طريق ايبك و باميان و كابل به پشاور و هندوستان مي پويست، در حقيقت مركزي ترين نقطة شاهراه ابريشم بود.

اين مغاره را ايتالوي ها در 1961 شناسايي نموده و  به استناد افزار چخمقي بشكل تيغ هاي دودم و  افزار نوك تيز، اين مغاره را  مربوط به عصر حجر داننسته اند.

هيأت ايتالوي نقش هاي هزار سم را با نقش هاي مغاره هاي اسپانيا، ايتاليا، ايرلند، عراق، تركمنستان و مصر همسان دانسته، با تثبيت قدامت آن از 40 تا 12 هزار سال قبل ،آن نقش ها را سندي از رشد معنوي و تكامل بي نظيري از يك مدنيت درخشان دانستند.

3- آق كپروك:  آق كپروك بين سالهاي 1962-1965 توسط لوي دو پري امريكايي شناسايي گرديد. از ين محل 20 هزار افزار ازدوره هاي كهن سنگي ديرين، كهن سنگي نوين و ميان سنگي، نو سنگي، عهد مفرغ و آهن در 5 هزار سال قبل از ميلاد بدست آمد. كه از آن شمار است آيينة برنجي، انگشتر و دستبند، اسلحه و قيزة اسپ، نگين لاجوردين، انگشتر و همچنان تيغ ، تبر، سرتير و سفال كه دوره هاي بعدي (2-9) هزار سال قبل از ميلاد را در بر مي گيرد. لويي دو پري قديمترين آثار آق كپروك را مربوط به (20) هزار سال پيش از امروز مي داند.

  4   – چنارگنجشكان و  نقاط ديگر:

 در سال 1966 لويي دو پري كار را در چنار گنجشكان آغاز كرد. همچنان مغاره هاي دره كر و هزار گوسفند در بدخشان شناسايي گرديد كه 4 دورة فرهنگي را نشان مي دهد و قديمترين مراحل آن دورة كهن سنگي است .

تپه هايي كه ازكلفلگان شروع و موازي بانهر شهروان در قسمت سراي سنگ، قلعه زوبين بهارك تا خواجه چاشت ادامه دارد كه اين مناطق مركز تجمع انسانهاي ابتدايي و مدنيت هاي كهن تاريخي  مي باشد.

محل ديگر شور توغي در 25 كيلومتري آي خانم در كنار آمو مربوط ولايت تخاراست

ازاين نقطه منابع نخ تابي، دوك سنگي، كوزه گري، مهره هاي لا جوردي، دكمه هاي طلايي، آيينة برونزي  و غيره يافت گرديده است كه مدنيت عصر برونز ومفرغ را نشان مي دهد.

مدنيت هاي عهد كشاورزي:

انسانهاي نخستين كه درمغاره هازيست داشتند واز  طريق شكارزنده گي مي كردند، آرام آرام سيرتكامل را پيموده وبا كشف مس و آهن و مفرغ، از مغاره ها   پايين  و به كشت و زراعت آشنا گرديدند وازين طريق به زنده گي پرداختند.

در افغانستان مواضع و نقاطيكه  مبين زيست عهدكشا ورزي و مالداري است، نيز به

وفرت بر جامانده است كه هركدام قدامت بيش از 5 تا 6 هزار سال پيش از امروز را دارد. چند محل را به شناسايي مي گيريم.

1 – شهر سوخته:

حفريات باستانشناسي در شهر سوخته سيستان توسط باستانشناس ايتالوي پروفيسور توزي صورت گرفت، سيستان همان شهر تاريخي و  باستانيست كه رستم افسانوي از آنجاست وزماني لارد كرزن نايب السلطنة هند برتانوي با مشاهده بقاياي آثارتاريخي آن گفته بود:

هيچ نقطه در افغانستان مانند سيستان از هوا و هوس انساني صدمه نديده است. زيرا درهيچ جاي ديگر نمي توان در يك همچو محوطة كوچك اينهمه خرابه هاي شهر وقريه را يافت . (3)

      حفريات درشهر سوخته نشان دادكه اين شهر در اثر آتش سوزي ازميان رفته و يك لايه در حدود 20 سانتي خاكستر در روي شهر بيان اين واقعيت است. از شهر سوخته سفال هاي شكسته در داخل اتاقها، پارچه هاي حصير و شيشه ها كه در زير پوشش نمك سالم مانده بود آنقدر فراوان بدست آمد كه مدتها متخصيصن ايتاليايي  و جاپاني روي آن كار نمودند. (4)

به استناد آثار بدست آمده ونتيجه آزمايشات كاربن 14 مشخص گرديدكه اين شهر (5) هزارسال قبل منطقة مسكوني  و از فرهنگ و مدنيت بالايي برخوردار بوده است.

پژوهشگران به اين نظررسيدندكه باشند گان  مسكون اين شهر درسالهاي 2900 – 1900   با تركمنستان، پنجاب و مدنيت بين النهرين ارتباط داشته اند.

لاجورد ازاين شهر به قاره هاي  ديگر انتقال مي گرديد و به اين اساس شهر سوخته يكي از مراكز مهم شاهراه ابريشم بوده است.

 گفته مي شود، اين شهر دو انقلاب: گذار از مرحلة شكار به كشاورزي واز كشاروزي به صنعت را پشت سر گذاشته است.

2-    مند يگك وديموراسي:

 مند يگك و ديموراسي دو محل باستاني است در قند هار كه توسط باستانشناسان امريكايي. دو پري از اكادمي علوم ايالت پنسلوانيا و ماري كاسل در (1951-1958 ) مورد حفريات قرار گرفت. و در آن نقاط مراحل و نمود هاي زيست زراعتي و مالداري و حركت بسوي زنده گي شهري را بازيابي كردند. 

باستانشناسان شوروي به اين با وراند كه مدنيت هاي كهن در كناره هاي رودهاي آسيا ميانه، به شمول مند يگك، پنجوايي و سيستان نشان مي د هد كه باشنده گان آن هزاران سال پيش زندگي غارنشيني را ترك داده وبه گله داري و كشاورزي مشغول گرديده اند.

باور چنين است كه كشت و زراعت گندم از 6 تا 4 هزار سال ق. م در شمال افغانستان و كناره هاي آمو دريا رايج گرديده و از اينجا به منديگك رفته است.

بهر حال منديگك تپه ايست به ارتفاع 31 متر ميان حوزة دو رودخانة ارغنداب و هلمند در كنار كوه شاه مقصود و در 50 كيلومتري غرب قندهار.  منديگك از مدنيت سه هزار سال قبل خبرمي دهد ودر حقيقت تپة 31 متري تراكمي  از آبادي هاييست كه طي پانزده مرحله روي هم اعمار گرديده است. واز دو هزار سال بدينسو متروك مانده است.

مدنيت و يدايي:

دكتر سيد محمد رضا جلال نائيني مترجم سرود هاي ريگويدا مي نويسد: ريگويدا  براي ما ايرانيان از س نظر در خو راهميت است. يكي بستگي آن به تاريخ جهان و دو ديگر تعلقش به تاريخ هندوستان و سه ديگر ارتباطش به تاريخ وفرهنگ وتمدن ايران باستان.(5) و همينگونه داكتر تاراچند مورخ بزرگ هند مي نويسد: دو تيرة آريايي هند و ايراني پيش از آنكه از موطن اصلي از هم جداشوند. مدت طويلي در كنار هم مي زيستند و واجد يك فرهنگ و مذهب هند و ايراني بودند و اگر بتوان به تمام جزئيات آن پي برد، قسمتي  از آنرا ميتوان از طريق مقايسه “ويدا ” ها با “اوستا” مشخص ساخت(6). 

تا آنجا كه تاريخ نشان مي دهد، سرود هاي ويدي توسط آريايي ها و مهاجراني كه از بلخ به سوي هند، حركت نمودند، ايجاد گرديده است. آنگونه كه متون سرود هاي ويدي نشان مي دهد قديمترين  بخش اين سرودها “ريگويدا” در بلخ سروده شده است كه به هزاره دوم قبل از ميلاد پيوند مي يابد.

مدنيت اوستايي:

 زاد گاه و پرورشگاه مدنيت اوستايي بلخ است. زردشت در بلخ ظهور كرد وكتاب اوستا را آورد كه تا هنوز بخش هاي از آن بعنوان نمود پارينگي فرهنگ و مدنيت خطه ما بر جاست در رابطه با قدامت زردشت استاد ابراهيم پور داود مينويسد: قديمترين مؤرخي كه از زردشت ياد كرد خسانتوش 450-500 ق.م است كه زردشت را شش هزار سال قبل از خويش ميداند.

افلاطون (429 – 347) زردشت را مؤسس آيين مغ ميداند. و شاگردان او از جمله ارسطو و ادكوس زردشت را پنج هزار سال پيش از جنگ يونان و ترباس ميداند.(7)به هر حال از عهد اوستايي امروز در افغانستان آتشكده هاي بلخ و پلخمري (سرخ كوتل) شناسايي گرديده و برجاست.دانشمند تاجیک یوسف شاه یعقوب شاه که درسال 2004 ازشمال افغانستان دیدار علمی داشت درصحبتی به نگارنده اظهار داشت : تخت رستم درسمنگان در اصل آتشکده زردشتی است .زردشت درهمین جا زندگی داشته است.یاد آور شد که من نتیجه تحقیقاتم درمقاله ارائه نموده ام. قرار شد انرا ترجمه نمایم . در رابطه به آتشكدة بلخ و ارجمندي آن در شاهنامه آمده است: 

ببلخ گزين شد بدان نوبهار

كه يزدان برستان آن روزگار 

مرآن خانه را داشتندي چنان

كه مركعبه را تازيان اين زمان

و اما از معابد مشهور بر جا مانده از مدنيت اوستايي و از روزگار هخامنشيان معبديست كه در زابل شناسايي گرديده است.

و آن معبد دهانة غلامان  است  كه در 44 كيلومتري شهر زابل و4 كيلومتري قلعه نو موقعيت دارد. حفريات روي اين معبد در سال 1345 توسط ايتالوي ها آغاز گرديد ودر نتيجه آن تاريخ و پيوند اين معبد به مدنيت اوستايي عهد هخامنشيان هويدا گرديد. 

مدنيت گريك و باختري: 

 اين مدنيت از امتزاج هنر يونان با فرهنگ باختر شكل گرفت. و تا سدة اول ميلادي ادامه داشت در اين روزگار جايش را به مدنيت يونان و بودايي و يا گريك و بوديك داد. نمود هاي آن در آثار بدست آمده از معابد ومواضع باختر و شهر آي خانم بخوبي هويداست .

قره بايي و مدنيت گريك و بوديك: قره بايي همجوار شهر تالقان است. حفريات در آنجا را فرانسوي  ها و افغانها آغاز كردند. تيكر هايي بدست آمد و خم هاي به اتفاع 1.30 متر، نشان داد كه اين مدنيت مربوط دوره گريك وكوشاني است. نمودهاي اين فرهنگ در بخش هاي ديگر افغانستان نيز فراوان ديده مي شود. اكثر مجسمه هاي يافت شده از افغانستان به ويژه كله هاي بودا با هنر يوناني تزيين و اعمار گرديده  است.

فرهنگ بودايي 

گر چند آيين  بوديزم  از نپال و هندوستان آمد، اما در افغانستان چنان پا گرفت و گسترش يافت كه مركز اساسي آيين بوديزم افغانستان گرديد. كنشكا شاه بزرگ كوشاني 120-160 ميلادي پايتخت را از شمال به جنوب هندوكش انتقال داد و بگرام و كاپيسا را مركز تابستاني خود ساخت(9). سالانه هزاران زاير به زيارت معابد بگرام و كاپيسا و پيكره هاي باميان و ستوپة تخت رستم مي آمدند. و به قول با ستانشناسان جاپاني، برفراز ستويه تخت رستم بتي نگهداري مي شد كه هر سال در ايام زيارت بودايي شستشو مي شد وآب آن را زايران به سراسر عالم بودايي با خود به عنوان تبرك مي بردند. حوزة بزرگ گندهارا، تپة سردار غزني، معبد هده، ستوپة گلدره لوگر و معبد نو بهار بلخ از نمود هاي ديگر مدنيت بوديزم در افغانستان است.

فرهنگ ساساني:

 از مظاهر فرهنگ ساساني قصر دختر نوشيراوان را داريم . درشهرستان « رويي دوآب» ولايت سمنگان قلعه ايست در كنارة كوه و در جوار دريا به گونه يي كه از داخل قلعه به دريا راه است. در كنار ديوارة عظيم سنگي آن نقاشي هايي ديده مي شود كه دانشمندان پيوند آن را به عهد ساسانيان مشخص ساخته اند. اسم قلعه كه بنام نوشيروان مشخص گرديده است نيز، بيانگر پيوند آن هنر به عهد ساسانيان است.

فرهنگ عهد اسلامي:

 با ترويج اسلام در افغانستان و بخصوص بعد از ايجاد سلسله هاي حكمروايان خراساني- طاهريان 205، صفاريان 253 و سامانيان 279 ايجاد  آثار و  آبدات اسلامي در افغانستان گسترش يافت. به گونه نمونه مي شود برخي آثار پارينه و برجا مانده عهد اسلامي را به شناسايي آريم .

مسجد حاجي پياده: اين مسجد كه ميان مردم به مسجد نه گند بلخ ومسجد حج پياده نيز شهرت دارد نموديست از فرهنگ و هنر عهد سامانيان كه تا هنوز برجا مانده است. اين مسجد درسه كيلومتري جنوب بلخ واقع و قديمترين مسجدي است كه تا حال در افغانستان شناخته شده است. تاريخ اعمار آن را نيمه دوم قرن سوم هجري (9ميلادي) دانسته اند. 

مساحت اين مسجد ده متر مربع است. و ستونها و كمانهاي آن با طرحهاي هندسي و گلدار تزيين گرديده كه ظرافت و شكوه بي نظيري را به نمايش مي گزارد.

مقبره سلطان محمود غزنوي: از بنا هاي ديگر عهد اسلامي، مقبره سلطان محمود غزنوي است. كه از388 تا 421 پادشاهي نمود و مقبره اش اكنون بعنوان يك بناي تاريخي درشهر عزنی افغانستان نگهداري مي گردد.

مينارهاي غزني: مينارهاي غزني دو آبده ايست كه در نيمة اول قرن 12 ميلادي در عهد مسعود سوم و بهرامشاه آخرين پادشاه غزنوي ساخته شده است. آرايش پيچ در پيچ روي خشت، در امتزاج كتيبه هايي به خطوط  كوفي و نسخ، شيوه نويني بود كه منبع الهامي شد به معماران بعدي و دوره هاي پسين تاريخ. 

قلعه بست: مي گويند غزنويان در ايام زمستان به بست هلمند مي رفتند. همين اكنون تپه عظيمي درين منطقه از محل قلعه يي حكايت مي كند كه در اطراف آن برجها وجود داشته است. در دامنه تپه خرابه هاي كاروانسرا ها، حمام ها و بازاري كه توسط چنگيز و تيمور در قرن 14 ميلادي آتش زده شده، ديده مي شود .

طاق بست به پهناي 25 متر هنوز درين منطقه وجود دارد كه از قرن يازدهم برجا مانده است.

زيارت بابا حاتم: بابا حاتم زيارتي است د رولايت جوزجان كه به شكل مربع ساخته شده است . تزئين آن به سبك غزنويان است. قسمت داخلي گج بري شده و شبه به طرحهاي خشتي بيرون زيارت است. ساختمان اين مرقد به قرن 12 ميلادي ارتباط مي گيرد. 

منار جام در غور: منار يا مناره جام در ولايت غور و در يك دره دورافتاده واقع است. منار جام به ارتفاع 66 متر است كه قطر اين از پايين به طرف بالا كاسته ميشود. منار از سه طبقه تشكيل شده كه در هر طبقه يك بالكن در بالاي آن قرار دارد كه داراي شش اطاق است. تهداب هشت ضلعي منار چهارده متر قطر دارد. در زير اولين برنده، كتيبة عاليي قرار دارد كه در آن اسم كسي كه مسووليت ايجاد مناره را داشته، ثبت گرديده است .“غياث الدين محمد سام سلطان باشكوه، شاه شاهان” غياث الدين بزرگترين فرد سلسلة غوريان است كه  تا  اوايل قرن سيزدهم زيست داشت، متن كامل سوره نزدهم قران مجيد در گرداگرد اين مناره تراشيده شده است .

مسجيد جامع هرات: مسجد جامع هرات طرح امروزي خود را از  عهد سلطان غياث الدين غوري دارد . جسد اين سلطان متوفا (1202ميلادي) در زير گنبد در عقب ايوان شمالي مدفون است و كتيبة عهد غوريان در دروازة جنوبي به مشاهده ميرسد. بعدها تيموريان تمام مسجد را به ذوق و سليقة خود تزيين كردند. تيموريان در قرن شانزده با جلب هنرمندان، معماران فيلسوفان و شعرا در پايتخت حكومت خويش يك نهضت  بزرگ فرهنگي را در هرات بوجود  آوردند كه مسجد جامع هرات نمودي از آن شگوفايي هنريست. مسجد جامع هرات در سال 1943 – 1322 ترميم گرديد كه در آن كوشش شده تا هنر قديم آن حفظ گردد. 

مصلاي هرات: مجتمع مصلاي هرات توسط ملكه گوهرشاد طرح ريزي گرديد و او خود از اعمار آن نظارت ميكرد. در 1885 اين مصلي را ويران كردند تا نيروي توپچي فضاي ديد خوب داشته باشد. اكنون فقط پنج مناره برجا مانده كه دو تاي آن در اثر اصابت راكت صدمه ديده است . كاشيكاري مصلاي هرات و مقبره گوهرشاد در حال از بين رفتن است .

گازرگاه شريف: گازرگاه مقبرة صوفي و عارف بزرگوار خواجه عبدالله انصاري (تولد 1006) در هرات است. عمارات و بناهاي اين محوطه توسط شاهرخ ميرزا ساخته شده است. در گازرگاه كه

 كه  آرامگاه شخصيت هاي بزرگوار و شاهان نيز است، لوحها و يا سنگ هاي مزار زيبايي از دوره هاي مختلف وجود دارد كه در كنار اهميت تاريخي، از ارجمندي هنري نيز برخوردار است.

آبدات ديگر هرات: تيموريان در كنار اعمار مساجد، مدارس و زيارت ها، بناها، ساختمان هاي زيبا و پرشكوهي در هرات ساخته اند. از آن جمله است: پل مالان، بازارهاي سر پوشيده، حوض چهار سوق و غيره كه از اهميت ويژة هنري برخوردار هستند.

قلعه اختيارالدين: قلعه اختيارالدين تاريخ و سرگذشت درازي دارد. چنگيز خان و امير تيمور در كنار اين قلعه جنگها داشته اند و همين گونه در عهد تيموريان مدت يكصد سال شكوه امپراطوري تيموريان را تمثيل مي كرد.

ساختمان امروزي قلعه، از سال 1305برجامانده است. قلعه اختيارالدين رو به ويراني مي رفت كه توجه يونسكو در دهه هفتاد حفظ و بازسازي آنرا سبب گرديد و تا هنوز برجا مانده است.

روضة حضرت علي (رض) درمزارشريف: روي پيكر حضرت علي در بلخ باستاني نخستين بار توسط سلطان سنجر سلجوقي بنايي از خشت خام ساخته شد كه در عهد چنگيز كاملاً نابود شد. بناي امروزين آرامگاه آن حضرت در عهد تيموريان و به فرمان سلطان حسين بابقرا ساخته شده است. در دوره هاي بعدي كار ترميم و ساختمان در آن ادامه داشته و هميشه تلاش گرديده تا سبك كاشي كاري و هنر عهد تيموريان در آن حفظ گردد.

مقبره خواجه ابونصر پارسا در بلخ: ابونصر پارسا عارف و دانشمند اسلامي در 1360 ميلادي در بلخ وفات نمود. مزار اين بزرگوار، نمود هنر تيموريان را بخوبي به نمايش مي گزارد. بخصوص گنبد دندانه دار تابنده آن كه به گنبد مزار گوهرشاد در مصلاي هرات همساني كامل دارد. ويژه گي ناب اين مقبره را در ستونهاي پيچاپيچي دانسته اند كه در اطراف مدخل آرامگاه ساخته شده وبه گونه مارپيچي بلند گرديده است.

چهل زينه كندار: در كنار شهر قديم قندهار بر فراز و بلنداي كوه اتاقي از سنگ كنده شده است اين اتاق سنگي در سال 928 زير نظر شهزاده فيروز بخت به امر بابر ميرزا اعمار گرديد و در937 هجري به پايان رسيد. كتيبه يي كه شرح فتوحات امپراطوري بابر و تصرف دهلي توسط وي و همچنان تاريخ ساختمان اين اتاق را نشان ميدهد، موجود است. از زمين توسط چهل پتة زينه كه درسنگ كنده شده است، انسان به اين اتاق مي رسد و از آنرو به چهل زينه معروف گرديده است. 

زيارت احمدشاه در كندهار: در ولايت كندهار زيارت احمد شاه بابا آبدة قديمي است. عمارت اين زيارت كه ظاهر ساده دارد، بنايي است هشت ضلعي با رواق هاي متعدد با تزئينات و رنگ آميزي با گلهاي طلاكاري شده كه بسيار زيباست.

زيارت ميروس دركندهار: مقبره ميرويس در 8 كيلومتري غرب كندهار در نزديكي درياي ارغنداب واقع است. آبدة قبر ميرويس خان در عصر نادر خان 1933-1929  اعمار گرديده است.

مقبره تيمورشاه: تيمور شاه در سال 1776 پايتخت را از كندهار به كابل منتقل ساخت. مقبرة تيمور شاه در سال 1816 اعمار گرديده است كه در شهر كابل قرار دارد

 از ساختمان هاي ارزشمند ديگر قصر باغ بالا است كه در عهد امير عبد الرحمان خان اعمار گرديد و قصر دار الامان كه در عصر امان الله خان ساخته شده و مسجد شاه دو شمشيره كه آنرا مادر امان الله خان به سبك تركي اعمار نموده است.(10) 

پانويس ها:

1-    افغانستان ما قبل آريايي ها، نورالله تالقاني، كابل، 1361، مطبعة دولتي، ص 86

2-    افغانستان در پرتو تاريخ، علي احمد كهزاد، (قره كمر)

3-    مجله آريانا، محمد اعظم سيستاني، شماره 266 ص 293

4-     افغانستان ما قبل آريايي ها، همان اثر، ص 16 

5-   گزيده سرودهاي ريگويدا، ترجمة سيد محمد رضا جلالي ناييني، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي چاپ سوم 1372، ص 141

6-     گزيدة سرود هاي ريگويدا، همان اثر، ص 21

7-     گاتها، گزارش ابراهيم پور داود، تهران، چاپ اول 1378، ص 26، 27

8-    شاهنامه فردوسي، روزگار ظهور زردشت و پادشاهي گشتاسپ

9-    افغانستان در مسير تاريخ، غلام محمد غبار، تهران، مركز نشر انقلاب، 1366، ص 49

  10- بناهاي تاريخي افغانستان، ميرمن ناييني، هيچ دوپري، پشاور 1377، نانشر كتابخانه دانش بازار قصه خواني پشاور.

 

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.