جای اسمم در کتــــاب زنــدگی انسان نویس
هویتم را بی کس و بی میهن و نالان نویس
زادگاهم را که جــــان بگرفتــــه اعضایم از آن
مهد جنگ و آتش و باروت و آتشدان نویس
شهری را که زندگی دارم اگر نشناختی
کابل دوزخ نشان و جنت ویران نویس
قریه ام را دشت خشک و جاده ام را سنگلاخ
حوزه ای بی سر پناهم را تو گورستان نویس
تا بداند مردم دنیا ز عرف و نــــام من
چون ندارم هویت، آوارهٔ دوران نویس
هیچ میدانم که می پرسی به دل از شغل من
از سر شب تا سحر پیش خـــدا گریـــان نویس
گر سوالت از تجارب یا حصول دانش است
قاتل نفس و عــذاب دارنــــدهٔ وجدان نویس
بخش آخر را که از سرگرمی ها خواهی نوشت
از برای پــــــاره نــــان خشک ســـــرگردان نویس
باغ ما را گلشن خونین دمن نامیده اند
گلبن این باغ را لخت دل مامان نویس
«واهبا» این قلب ما کز خوردن خون باز ایست
طفل آهو را بـــــه دام شیر نــــــافرمـــــان نویس
شعر و تصوير از بانو صالحه واهب واصل