زنده یاد میر غلام محمد غبار در طول عمرش هوای آزادی را تنفس نکرد و در مبارزه علیه رژیم استبدادی آل یحیی قلم از استخوان سر کرد وبا خون دل وقایع ناهنجار ُ ظلم زندانهای مخفوف , را که چشم دیدش بوده و فداکاری مبارزین وطن دوست را بروی کاغذ ریخت ُ تا نسل نوین جامعه از گذشته های سیاه و ظلم رژیم های مستبد که بالای پدران شان چه گذشته است ُبدانند.
مرحوم غبار از جعل کاریهای تاریخ نویسان درباری پرده برداشت و طرز نوین تاریخ نویسی را در وطن رایج ساخت ُ او با اقدام ارزشمندش تاریخ نویسانی را که کتب و اثار شان فرمایش درباریان بود و بنفع خانوادگی و تمایلات تبعیضی می چرخید ُ سرنوشت رادمردانی راکه در راه مبارزه بخاطر آزادی به سلول های زندان ها پوسیده و بعضی شان به چوبه دار آویخته شدند ُ به فراموشی گذاشته میشدُ افشا کرد. چنانچه نویسنده ء ( جناب خالق بقایایی پامیرزاد ) بزبان شعر در مورد شادروان غبار چنین میگوید:
ای غبار ای سرور آزادگان
ای که بودی حامی محنت کشان
درد مردم را تو کردی آشکار
راوی روشندل روشندلان
در جسارت درصف مردان دهر
نام پاکت جاودان باشد عیان
دست پولادین بسازد پیکرت
برفراز قله ئی تا کهکشان
بر نوشتی راه درد ورنج را
بر صریر سوره ئی تاریخ مان
افغانستان درمیسر تاریخ از مبارزات وطن پرستانُ و ظلم رژیم
های مزدور و دست نشانده و تاریخ واقعی سرزمین آریانا ُ خراستان و افغانستان امروز بحث میدارد تا نسلهای آینده وطن بدانند که تغیر نامهای وطن و آب و خاک از دست رفته شان چطور و روی کدام ملحوظات به وقوع پیوسته است و پدران مبارز شان چرا تا اخرین نفس برای آزادی میرزمیدند.
مرحوم غبار تمام ملت افغانستان را چو مردمک چشم عزیز میداشت و اقوام مختلف افغانستان را شریف میخواند اما افراد فروخته شده « جاسوس» و خائین را نمی بخشید ُ چهره آنها راآفتابی میساخت تا ملت و مردم افغانستان فریب شان را نخورند .بطور مثال مرحوم غبار داخل زندان سیاسی ولایت کابل در باره اینگونه اشخاص چنین میسراید :
عـــــوام فـــــریــــبـــان
حقه بازان جلوه در بازار و معبر میکنند
چون بقدرت میرسند از پیش بدتر میکنند
در حضر دارند زره ماننده ئی دستان سام
درخطر هریک عوض مغفر به چادر میکنند
درمیان توده میلافند از حب وطن
در سریر افسری لعنت برکشور میکنند
درمجالس طعنه برارکان دولت میزنند
در محابس مدح اشخاص ستمگر میکنند
در قبیل اقویا آرام همچون گوسفند
بر فقیر وبینوا کار غضنفر میکنند
از دنائت کاسه می لیسند در خوان لئیم
وز تفرعن خنده بر دهقان وکار گر میکنند
از نهیب والیان چون بید میلرزند بخود
قهر بر مزدور ونوکر همچون کچنر میکنند
درمجامع سخت میغرند چون در کوه پلانگ
در صدارت لابه چون کفتار لاغر میکنند
در محافل عشوه ئی دارند با مشک وعبیر
واز تجمل دمبدم بر روی پودر میکنند
در دفاع از حق مظلوم اند یکسر کهنه لنگ
فی المراصع و المراکز پشت چنبر میکنند
در سفارت و هم در وزارت از پی فسق وفجور
خون مردم را خیال شیر مادر میکنند
درعمل صفرند و در زحمت کشی ناکام صرف
لیک در نطق و بیان کار سنکدر میکنند
از تمدن دست بوسند ظالم خون خواره را
وزتوحــش خاک بر فرق هنرور میکنند
خون مردم می مکند ومال مردم میبرند
نان ملت میخورند وشکر قیصر میکنند
حریت را دوستدار و ارتجاع را پاس دار
در میان حق و باطل اکت جیکر میکنند
سخن غبار سخن ملت بود نه از کدام قوم و قبیله مشخص ُ زیرا قلم او فریاد مظلومان را زمزمه مینمودُ و از طریق حزب و جریده وطن که بر موازین تعمیم اصول دموکراسی در کلیه شئون اجتماعی مملکت استوار بود و خود مبتکر و صاحب امتیاز آن بودُ منتشر میساخت و جناب نورانی مدیر مسوول ماهنامه روزگاران در مورد سخن شادروان غبار چنین سروده است:
بر آه نا قرار زمان در « مسیر» درد
ساطع نگاه وخاطره پیمائی تو ُ غبار
بردره ی عمیق بشر تو گره گشای
چونان فرغ نور چون صخره استوار
اندر کویر یاس شگوفایی تو ُ غبار
سبزی و چون بهار دلارایی تو ُ غبار
هر نکته ات کمان کش تیریست در رها
هر صفحه ات سپهر
چون کهکشان نمای کبیر ستاره ها
غوغای دهر وسانحه خیزائی تو غبار
بین ملتی بر تارک تو تاج مینهد
گم گشتان یافت شده در کتاب تو
از بوسه برجبین تو اماج مینهند
با صد سبد سرود
کیوان تراش وشورشی آوایی تو ُ غبار
بر شعر من نگین
نقش عقیق گنبد فردایی تو ُ غبار
بخاطر همین مبارزه ء قاطع و آشتی ناپذیرمرحوم غبار تمام عمر را در سلول های زندان و تبعید سپری کرد اما از گفتن حق دست بر نداشت . چنانچه رازق طغیان شاعری گرانقدر چنین گفته است :
سخن چون تیر بر قاتل کشیدی – حق را بر رخ باطل کشیدی
زدی صیقل به سنگ سخت تاریخ – غبار از شیشه هر دل کشیدی
تاریخ تکامل بشری متشکل از سرگذشتها ُ شکستها و پیروزی های انسانهایست که علی رغم نا امیدی هاو ممانعت های رژیمهای حاکم برسر اقتدارُ برای بهروزی زندگی مردم قلب شان میتپید.
مرحوم غبار در زندانهای مخفوف بسر برد اما برای میلونها انسان مظلوم قلم چون تیر بروی کاغذ کشید. تاریخ واقعی کشور بیانی از جنگهای دوام دار وبی انتها بین ملت مظلوم و ستمگران حاکم مبنی برحق مسلم شان میباشدُ و غبار آنرا نوشت.
تاریخ نویسان بانام و نشان دربار زیاد بودند و تاریخ را بنفع و فرمایش حکام مینوشتند اما در مورد ستم کشان که تحت شرایط دشوار مستبدین نفس میکشیدندُ قلم شان کوتاهی میکرد.
آنانیکه بنابر منافع خویش و دستگاه حاکم منافع خلق و مردم را زیرپا میگذارند و واقعیتها را کتمان مینمایند نزد ملت مسوول اند.
کشور ما در قرن بیست ویکم زندگی تلخی را تجربه میدارد. بگفته یک شاعر غربی :« طوفانی که امروز مارا می روبد بخاطر حرکات ناشیانه ء گذشته ماست »
بلی همین گفته در سرنوشت فعلی مردم ما صدق مینماید که مسایل زبان و نژاد و حتا نام کشور مورد جرو بحث های قرار دارد . اما بیايید به تاریخ مراجعه نماییم و بدانیم که سرزمین فعلی ما کدام نام هارا داشته است. پیدایش آریانای کبیر که در اثر تحقیقات شادروان علی احمد خان کهزاد دانشمند شهیر کشور با تمام جزئیات با حدود ارضی و زبان و نژاد ها ُ رسم ورواجها کتب و دین و ائیین مردم شرح گردیده است ُ معرفت تاریخ باستان افغانستان برمبنای تحقیقات علمی مستشرقین میباشدُ همین افغانستان امروز است.
اول نام آریانا :
همچنان شادروان غبار آثار بزرگتر در معرفی کشور از خود بجاگذاشت او در -ص – سوم افغانستان در میسر تاریخ جلد اول نوشت:
( آریانا : قدیمی ترین نام افغانستان که از عهد اویستا « هزار سال قبل از میلاد» تا قرن پنجم میلادی در طول یکنیم هزار سال براین مملکت اطلاق میشدُ آریانا بود که مهفوم (مسکن آریا) را داشت. اویستا کتابیست بسیار قدیم بواسطه (زردشت ویا زرآشترا) ای بلخ بوجود آمد گرچه تعین قدامت آن مشکل استُ با آنهم تخمین شده است که اقلا حدود یکهزار سال قبل از میلاد بوجود آمده است .
در کتاب اویستا این نام بشکل ( ایریانا) ذکر گردیده است که درمقابل نام توریانا قرار داشت. یعنی آریایی های توریانی ماورای جیحون که در حالت بدوی زندگی داشتند. همین نام ایریانا و آریانا « افغانستان» بود که بعد ها در مملکت فارس « پارسه» با تغیر اندکی « ایران» قبول شد.
دوم – نام خراسان بر کشور ما چطور اطلاق شد از قلم شادروان غبار بخوانید ُ او در رساله بنام خراسان تمام ولایات کشور را بمعرفی گرفت تا ملت از گذشته بی خبر نباشند.
نویســنده : میر غلام محمد غبار
کابل، دلو 1323 خورشیدی
طوريکه معلوم است در ايام پيشين مملکت افغانستان به آريانا موسوم بود، و براي اولين بار اين نام در کتاب آراتسفن در قرن سوم قبل از ميلاد به شکل يوناني آن يعني آريانا ديده مي شود سرحد آن قرارذيل است.
در شرق، هندوستان، در شمال هندو کوه و جبالي که در غرب آن واقعست، درجنوب اقيانوس هند.ا سرحد غربي از دروازه خزر-يعني از معبر کوهستاني در خطي که پارت را از مديا و کارمانيا را از فارس (پرسيد) جدا مي کند.
ولايات عمدهً آريانا عبارت بودند از:- باختر ( بلخ، تخار، مرو)
آريا (هرات)
خوارزميش (خوارزم)
اپارتيا (ولايات طوس و نيشاپور)
اراکوسيا (قندهار)
کارامانيا (کرمان )
سکاستين يا در انگانيا (سيستان)
گدروسيا (بلوچستان)
پاکتيا (ولايات خوست، سند)
گندهارا (ولايات پشاور تا کابل)
پروپاميس (غور و هزاره جات)
هنگاميکه آريانا زير تسلط اجانب شکل تجزيه به خود گرفت، البته نظر بمصالح سياسي آنها بيشتر بنامهاي متعدد و ولايات خود ناميده شد.
چنين تصور مي شود که نام خراسان معاصر دوره ساسانيان بوده و قبل از آن وجود نداشت.
يکي از نوسيندگان تورک اين عقيده را تاييد مي نمايد. و يک نفر مورخ ارمني (موسي خورني قرن 4-5 ميلادي) ميگويد:
آريان( يعني آريانا) از سوي باختر مادا و پارس است و تا هندوستان گسترده است….. اين ايالت يازده ناحيه دارد…. کتاب مقدس تمام آريان را بنام ( پارتيا) داده است، گمانم بسبب قلمروي است که بدست پارتها بود.ا اين ناحيه را ايرانيان يعني فارسي ها خراسان مي نامند يعني شرقي.
يکي از نويسندگان پارس مي گويد نوشيروان بعد از تسخير (قسما) مملکت سياسي خود را باينقرار تقسيم نمود:
اول قسمت شمال مغربي باختريان( صحيح آن شمال مشرق است)
دوم جنوب غربي نيمروز( صحيح جنوب مشرق است)
سوم قسمت مشرق خراسان
چهارم قسمت مغرب يا ايران شهر( يعني کشور فارس)
فردوسي خراساني زیر عنوان بخش کردن نو شيروان جهان را به چهار قسمت ارباع ذيل را حساب مي کند.
بخش نخستين خراسان،
قسمت دوم قم، اصفحان آزر آبادگان و از ارمينيه تا در اردبيل ،
قسمت سوم فارس، اهواز، مرزخزر، از خاور تا باختر،
قسمت چهارم عراق و بوم روم.
واژه خراسان
چنان که ديده مي شود کلمه خراسان مرکب از (خور) يعني آفتاب بوده و بلاشک مفهوم شرق را افاده مي کند و لوسترانج يک نفرمستشرق انگليسي مي گويد: خراسان در فارسي قديم به معني سرزمين مشرق آمده. ابوالفضل مورخ قرن هشت هجري مي نويسد : خُر(خور) معني آفتاب و آسان معني مکان شي ميدهد.
يعني مطلع الشمس ويا مشرق. سایر مورخين عربي زبان در ترجمه اين واژه اصل فارسي آن را مراعات کرده و غالبآ از کشور خراسان و يا افغانستان بنام مشرق ياد کرده ، و بعضآ سلاطين افغاني را هم پادشاه مشرق عنوان داده اند مثلآ ابن خرداد جغرافيا نویس مشهور قرن سه هجري زیر عنوان ( خبرالمشرق) از مملکت خراسان بحث مي کند و نويسندۀ گمنام جغرافياي حدود العالم من المشرق الي المغرب در قرن چهارم هجري راجع به سلاطين ساماني افغانستان مي نويسد که: ايشان را مملکت مشرق خوانده اند.
عنصري شاعر مشهور و قصيده سراي غزني نيز در مدح سلطان محمود غزنوي مي گويد.
ايا شنيده هنر هاي خسروان به خبر
بيا زخسرو مشرق عيان ببين تو خبر
عروضي سمرقندي شاعر و نويسنده قرن شش هجري سلطان علاالدين حسين جهانسوز پادشاه غوري افغانستان را سلطان مشرق عنوان مي دهد در جايکه ميگويد: نعمت بزگتر آن که منعم بر کمال و مکرم بيزوال او را ( ابوالحسن علي بن محمود شهزاده غوري باميان و ممدوح عروضي) عمي بارزاني داشته است چون خداوند عالم سلطان مشرق علاالدین يا و الدين ابوعلي حسين بن الحسين….در هر حال واژه خراسان هرچه بوده و هر وقتي که استعمال شده باشد، فقط چيزيکه دران شک نيست اينست که اسم خراسان از چهارده قرن ا ست اولا در مورد قسمتي از خاک افغانستان ، و بعدآ در مورد کل مملکت افغانستان اطلاق و قرنها دوام نموده است. و هنوز هم در يک قسمت کوچک شمال مغربي او در ولايت طوس و نيشاپور باقيست.
حالا مي بينيم از چه وقت اين اسم درکتب تاريخ و جغرافيا موقع گرفته و بچه ترتيب جزاً يا کلآ در مورد خاک افغانستان اعلام گرديده است. همينکه عسکر عرب در قرن اول هجري بعد از انهدام دولت ساساني فارس از شرق به غرب سرازير و براي بار اول در اراضي ماورا کوير لوت رسيد اسم خراسان را شنيده و متعاقبآ در کتب و آثار خود تذکر دادند. اولين نويسنده عرب که از خراسان در تاريخ نام برده است امام احمد بن يحيي بن جابر بغدادي مشهور به بلاذري است که در اواخر قرن دوم هجري تولد، و در 255 هجري کتاب معروف خودش فتوح البلدان و ماخذ عمده و معتبري براي مورخين قديم اسلامي گذاشته است.
حـــــدود خــــــراســــــان
قبلا بايستي دانست خراسان داراي دو نوع حدود جغرافيایي بوده يکي خراسان خاص و ديگري خراسان عام.
اولي در مورد يک و يا چند ولايت شمالي و شمال مغربي افغانستان استعمال، و دومي بتدريج وسيع و بالاخره در مورد کل مملکت افغانستان اطلاق شده است. و البته اين هر دو نيز نظر بحث وقايع سياسي گاهي کوچک و گاهي وسيعتر گرديده اند اما در مفهوم اصلي آنها تغييري بعمل نيامده است.)
رساله خراسان از قلم شادروان غبار که بروی کاغذ ریخته شد ُ مقامات ایرانی را برآشیفته ساخت و بنابر شکایت سفیر ایران در این مورد ُ سردار محمد نعیم خان برادر سردار محمد داوود خان بدون توجه به عمیق مسله و بدون رعایت قوانین مطبوعاتی امر توقیف آنرا به ریئس مطبوعات وقت مرحوم صلاح الدین سلجوقی صادر نمود و از توزیع آن رساله تاریخی جلوگیری جلوگری کرد.
همچنین در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه هنگامیکه شاه ایران لقب آریا مهر را اختیار کرد مقامات سلطنت و صدرارت افغانستان هیچ گونه اعتراض نکردند واز نام تاریخی آریانا حمایت نه نمودند که امروز نتایج عدم حمایت از نام و خاک وطن را از بیکفایتی رژیم وقت مشاهده میداریم.
سوم نام « افغانستان» :
در قرن نزدهم خراسان جایش را به اسم تازه ای « افغانستان » گذاشت.
در قرن دهم کلمه افغان که معرب اوغان بود در مورد قسمتی از قبایل پشتون کشور در آثار نویسندگان اسلامی پدیدار شد و بتدریج مهفوم آن وسیعتر شده میرفت تا در قرن هژدهم حاوی کلیه پشتون های کشور گردید و اما نام افغانسنتان برای بار اول در قرن سیزدهم در مورد قسمتی از ولایات شرقی کشور اطلاق گردید. در قرن چهاردهم این اسم مخصوص علاقه تخت سیلمان و ما حول آن در مشرق کشور بود.
در قرن شانزدهم علاقه های جنوب کابل عنوان ملک « افغان» گرفت .
در قرن هژدهم از دریای سند تا کابلستان واز نزدیک کشمیر و نورستان تا قندهار وملتان ُ مسکن افغانها خوانده شد.
بالاخره در قرن نزدهم نام افغانستان بصفت نام رسمی کشور قرار گرفت.
نامهای سرزمین فعلی ما درکتاب افغانستان در مسیر تاریخ جلد اول بنام های
آریانای کبیر و خراسان بزرگ وافغانستان فعلی با جزئیات تذکر رفته است.
افغانستان قبل از ظهور اسلام فرهنگ بخصوص خودرا داشت که با فرهنگ یونان ُ هند وایران نیز تاثیر متقابل داشته و زردشتی ُ بودایی ُ برهمنیُ مانوی ومیترایی همه در فرهنگ کشور از خود نقشی بجاگذاشته است.
اما بعداز ظهور اسلام و انکشاف فرهنگ اسلامی ُ فرهنگ افغانستان شکل دیگری بخود گرفت و مانند سایر ممالک اسلامی در شرق و غرب تاثیرات متقابل فرهنگی بجاگذاشت.
تاریخ و وقایع گذشته سرنوشت زندگی امروز ملت ها را تعین مینماید.
هرگاه بتاریخ سایر کشور ها نظر افگنده شودُ بسیار آنها به مرور زمان و شرایط همان وقت تغیر نام داده اند اما کوشیده اند که افتخارات تاریخی و فرهنگی و حدود ارضی شان خفظ شود.
در کشور ما نیز وقایع گذشته در سرنوشت زندگی امروز ی ملت ما تاثیرات قاطع داشته است . یک ملت باید برای حفظ وحدت خویش تاریخ گذشته اش را ورق بزند و با کشف واقعیتها مستند روند زندگی خویش را تعین نماید ُ اما متاسفانه که ریشه نفاق از طرف استمعار گران خارجی , مستبدین داخلی ُ نوکران و دست نشانده های شان آب یاری گردیده است که امروز به زخم ناسور و یا سرطان مبدل شده است .
قراریکه دیده میشود بعضی ها تاریخ واقعی کشور را نادیده گرفته ُ قلم فرسایی مینمایند و بااحساسات ُ مسایل قومی و قبلوی و نژادی و زبانی را دامن میزنند که این یک گناه بزرگ است. ما نباید تاریخ پرافتخار گذشته خویش را که مبارزین واقعی و فرزندان اصیل کشور جان های شیرین شان رااز دست دادند و بعضی شان تا آخر عمر در سلول های زندان پوسیدندُ فراموش نماییم .
با تاسف دیده میشود که تبعضات نژاد ُ زبان و قوم در بین جامعه ما سایه افگنده و آب در آسیاب دشمن میریزد .
مثلا بعضیها میخواهند که تاریخ چند هزار ساله و فرهنگ غنی اریانا را فراموش کرده و کشور را خراسان بنامند و بعضی دیگر
میخواهند که تاریخ درخشان آریا و خراسان را به باد فراموشی گذاشته و صرف اطلاق نام افغانستان را بر کشور دوام بدهند.
این جفا برای نسل های آینده مرض غیر قابل مداوا خواهد بود .
هموطنان گرانقدر :
بیاید از تاریخ نیاکان خویش درس عبرت گیریم و تمام اقوام و قبایل کشور را محترم و عزیز شمرده برای تحکیم یک ملت واحد دست اتحاد به یک دیگر دراز نماییمُ زیرا که جنگ اصلی بین استعمار گران و مستبدین ظالم از یک طرف ومردم مظلوم از طرف دیگر میباشد در این راستا بجا خواهد بود که شعر از زنده یاد غبار راه آزادی را پایان بخش این مقاله انتخاب نماییم .
سروده یی از : زنده یاد میر غلام محمد غباربر گرفته از جلد دوم افغانستان در میسر تاریخ
دســــت اتــــحـــــاد
ز ظلم جــان بلــب آمد ، چـــه انتظـــار کشیــد
بیـــاد سوختـــگان ، شمع سان ، شرار کشــید
کنـــید معرکـــه بــر پـــا ، بضدِ ظلم و ستــــم
ز خـــاکِ مرتجعان ، بـــر هوا ، غبـــار کشید
در ایـــن زمانــه ، بگیتی کسی نــدید و شنیــد
حـــکومتـــی کــــه وطن را به چاله زار کشید
ستمــــگری کــــه بسودِ کلیــک و فـــامیـــلش
بــصد شکنجــه ، زما و شمــا ، دمــــار کشیـد
جنـــایتی کــه بملک ، این وطن فروشان کـرد
خمیــد چرخ ، چو آن بارِ ننـــگ و عار کشیـد
مظــــالمی کـــه ازوشان کشیــــد ، نسلِ جوان
گمـــان مبـــر کــه توان دوشِ روزگـــار کشید
چنـــان بخلق « مســاوات و عدل » برپا کرد
کـــه کل زیان ، به جز اشراف و پولدار کشید
نـــه یـــکه مـــا و تـــو از ایـــــن فساد مینالیم
فــــغـــان و نـــالــه ز هر تیره و تبــــار کشید
ازاینـــگروهِ کـــفن کش ، کـــه تـــا زپـــا نفتد
گمــــان مبـــر ز فجـــایع ، کنون کنـــار کشید
نشستــــه دست به پـــهلو ، امیدِ خیر و صلاح
چســان تــوان ، ز چنیــن بانــدِ نابـــکار کشید
نجـاتِ هموطنــــان ، بستـــه بر جهادِ شماست
کـــمـک ز غیــر نشـــاید کــــه انتظار کشیـــد
بـــپـا شـــویـــد و بـــهم دستِ اتــــحاد دهیــــد
کـه داد از ایــن حکومتِ بــی بند و بــار کشید
گــذشت دورِ شــکیــب و رسیـــد فرصــتِ آن
چــه خوش ز حرف ، عمل را بـکارزار کشید
شویـد در پـــی تشکیـــلی ، ای ستـــم زدگـــان
کــه جانِ سلامت ، از ایــن وضعِ بیقرار کشید
بـایـــن و آن نــــشود رفع قـــهرِ خلـــق ، مگر
کــه انـــتــقام بـــه شمشیــــرِ آبــــدار کــشیـــد
زنیـد دست به یـــک انــــقــــلابِ ظلم شـــکن
کـــه یــک بیـک سرِ این خاینـــان به دار کشید
ز مـــن مپــــرس ز بیـــدادِ ایــن رژیمِ خبیــث
چــــه دیـــد دیـــده و ایـــن قلبِ داغدار کشیـــد
چها گذشت بما ، زین « سه گانه » دشمنِ نوع
گداخـــت صبـــر و فـــغان از دلِ فـــگار کشید
کنیـــــد روی وطن پـــاک ، ازایـــن پلیــدان تا
بـــروی از خـــود و بیـــگانه ، افتـــخار کشیـد
« این شعر در زندان سرای موتی کابل سروده شده است»