معرفی کتاب «ابن سینا فرزند فرزانه بلخ »٬ طبیب بی همتا نابغه جهان٬ اثر گران بهای دیپلوم انجنیرسید اکرم سینایی: نوشته پروفیسور داکتر عبدالواسع لطیفی

ابن  سینا فرزند  فرزانه بلخ  تالیفی دیپلوم انجنیرسید اکرم سینایی، که تحت عنوان (ابن سینا طبیب بی همتا ونابغۀ جهان و معالجات شگفت انگیز او) دریکصد وپنجاه صفحه بشمول عکسهای تاریخی آنزمان، سال گذشته بچاپ رسانیده است. این معرفی مختصررا تذکری از چند مصراع قصیدۀ شخص مولف گرامی آغاز میکنم :   

                                              ای بوعلی فرشتۀ تابان آدمیای عقل و هوش و دانش کم سان آدمی

فهم توبوده راهگشای جهان علم/ ای آفتاب فیض درخشان آدمی

درطب کجاست همچوتواستادبینظیر/ ازبس که تومعالج شاهان آدمی

آن میت کفن شده گردیده زنده جان/ ازلابلای دانش پنهان آدمی

درحکمت ودرفلسفه هم نیست درجهان/ کی دهریابد همچوتو انسان آدمی

هم شعروهم ادب ز توموزون گشته است/ موراشگافته ای به طلسمان آدمی

دررنج ودرعذاب نمودی سفربه دهر/ازدست زور وجبر حریصان آدمی

بلخافشنه کجاست که آرد ترابه دهر/ای جسم وروح وپیکرفرزان آدمی

حفظ است درجهان مقام وجلال تو/ ای گوهر برفته ز بوستان آدمی

این افتخاررا که نمودی تواکتساب/ تبریک بر کرامت تابان آدمی

ازمن درودباد روانت بودچوشمس/ دایم گداخته به دبستان آدمی

(سینایی) نه که وصف ترامیکندهمیش/ صدهاهزار خلایق دوران آدمی

طوریکه دریکی ازصفحات کتاب تذکریافته، نگارندۀ آن انجنیرسینایی اصول ذیل را رمز زندگی دانسته است:                                                                                                                                       1/داشتن عقیده وایمان راسخ وحفظ معنویات خلل ناپذیر.                                                                      2/مطالعۀ دایمی وارتقای دانش ومهارت وطرز تلقی به خصوص درعرصۀ علم طب وقدرشناسی صحت وتندرستی وتلاش درجهت وقایه وحفظ آن ازطریق تحریم افراط وتفریط درمصرف غذای روزمره، شنیدن موسیقی آرام وتسکین دهنده.                                                                                                      3/ اجرای کارسازنده وسودمندوخدمت صادقانه به نیازمندان دروطن،.                                                    4/ورزش وتامین سلامتی جسمی وروانی بدن، حفظ روابط نیک اجتماعی، کمک ودستگیری   نیازمندان .

مولف وهموطن  گرامی انجنیرسیداکرم سینایی راجع به شخصیت ممتاز ابوعلی سینای بلخی وبخشی از زندگینامۀ موصوف به گفتۀ خودش وبه زبان شاگردش ابوعبید جوزجانی چنین نوشته است: ابن سینا درروستای افشنه نزدیک بخارا (درازبکستان کنونی) درسدۀ پنجم ه ق متولدشد. زبان مادری اش فارسی بود، پدرش که ازماموران حکومت سامانی بود، ویرابه مدرسۀ بخارا فرستاد تادرآنجا بخوبی تحصیل کند. پدر وبرادرابن سینا مجذوب تبلیغات اسماعیلیه شده بودند، اماابن سینا ازآن پیروی نکرد. وی حافظه و هوش خارق العادۀ داشت طوریکه درچهارده سالگی ازاستادخود پیشی گرفت.

اوعلم منطق را ازاستادش ابوعبدالله ناتلی آموخت، اوکسی رانداشت که ازوی علوم طبیعی یاداروسازی رافرا بگیرد وطبیبان مشهورازدستورکارهای اوپیروی میکردند. البته وی درفراگیری علم متافزیک ارسطو دراوایل دچار مشکلات گردیدکه تنهابه کمک ترجمۀ کتاب مابعدالطبیعۀ فارابی توانست آنرابفهمد. اوامیر خراسان راازیک بیماری سخت نجات داد، امیرخراسان به پاس این کار اجازه دادکه ابن سینا ازکتابخانۀ باشکوه مخصوص شاهزادگان سامانی استفاده کند. که موصوف بااستفادۀ وسیع ازآن کتابهادرسن 18 سالگی بربسیاری ازعلوم که بعدها شناخته شدند تسلط یافت. پیشرفتهای بعدی اش مرهون استدلالهای شخصی وی بود.

بخشی اززندگینامۀ موصوف به گفتۀ خودش وبه زبان شاگردش ابوعبید جوزجانی بدین شرح است: « پدرم عبدالله ازمردم بلخ بود، درروزگار نوح پسرمنصورسامانی به بخاراآمد. بخارا درآن عهدازشهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد ودر روستای خرمثن بکارگماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای افشنه بودکه ازآنجا پدرم، مادرم رابه همسری برگزیده وبه عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود. من درماه صفرسال370 ازمادر زاده شدم که نام مراحسین گذاشتند. چندی بعدپدرم به بخارا نقل مکان کرد، در آنجابودکه مرابه آموزگاران سپرد تاقرآن وادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود رابه پایان میبردم که درقرآنکریم وادب تبحرپیداکردم، آنچنان که آموزگارانم ازدانسته های من درشگفت شدند. درآن هنگام مردی بنام ابو عبدالله ناتلی به بخاراآمد ، اوازدانشهای روزگارخودچیزهاهیی میدانست، پدرم اورابخانه آورد تاشایدبتوانم ازوی دانش بیشتری بیاموزم. زمانیکه ناتلی به خانۀ ماآمد، من نزدآموزگاری بنام اسماعیل زاهد فقه می آموختم وبهترین شاگرد اوبودم ودربحث وجدل که شیوۀ دانشمندان آن زمان بود تخصص داشتم.

ناتلی به من منطق وهندسه آموخت وچون مرا دردانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کردکه مبادا مرا جزبه کسب علم به کاری دیگر وادارسازد وبه من نیز تاکید جزدانش آموزی شغل دیگربرنگزینم. من اندیشۀ خودرا بدانچه ناتلی میگفت میگماشتم ودرذهنم به بررسی آن می پرداختم و آنرا روشنتر وبهترازآنچه استادم بود فرامی گرفتم تااینکه منطق رانزداو به پایان رسانیدم ودراین فن براستادخود برتری یافتم.

چون ناتلی ازبخارا رفت من به پژوهش ومطالعه درعلم الهی وطبیعی پرداختم. اندکی بعد میلی درفراگرفتن علم طب درمن پدیدارگشت، آنچه را که طبیبان پیشین نوشته بودند همه رابدقت خواندم، چون علم طب ازعلوم مشکل بشمارنمی رفت، درکوتاهترین زمان دراین رشته موفقیتهای بزرگ به دست آوردم تاآنجا که دانشمندان بزرگ علم طب بمن روی آوردندودرنزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران رادرمان میکردم ودرهمان حال از علوم دیگرنی غافل نبودم . منطق وفلسفه رادوباره به مطالعه گرفتم وبه فلسفه بیشتر پرداختم ومدت یکسال ونیم دراین کارصرف کردم. دراین زمان کمتر شبی سپری شدکه به بیداری نگذرانده باشم وکمتر روزی گذشت که جزبه مطالعه به کاردیگری دست زده باشم .

پس ازآن به الهیات روآوردم وبه مطالعۀ کتاب مابعدالطبیعۀ ارسطو اشتغال ورزیدم ولی چیزی ازآن نفهمیدم ومفاهیم نویسنده راازآن سخنان درک نمیکردم، ازاین رودوباره ازسرخواندم وچهل بار تکرارخواندم چنانکه مطلب آنراحفظ کرده بودم امابه حقیقت آن پی نبردم، چهرۀ مقصود در حجاب ابهام بود، ومن ازخویشتن ناامید میشدم ومیگفتم مرادراین دانش راهی نیست. یک روزعصر ازبازار کتابفروشان میگذشتم، کتابفروش دوره گردی که کتاب دردست داشت وبدنبال خریدارمیگشت، ازمن درخواست کردکه آنرا بخرم، من آنراخریدم، هنگامیکه به خانه رسیدم بیدرنگ به خواندن آن پرداختم، کتاب ترجمۀ همان کتاب مابعدالطبیعه از ابونصرفارابی بود، به حقیقت مابعدالطلبیعه که همۀ آنرا از بر داشتم پی بردم ودشواریهای آن برمن آسان گشت، ازتوفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیارشادمان شدم. فردای آن روزبرای سپاس خداوندکه درحل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقۀ فراوان به درماندگان دادم. دراین هنگام سال 387 بود وتازه هفده سالگی راپشت سر نهاده بودم .

زمانی که من واردسال18 زندگی خودمیشدم، نوح پسرمنصورسخت بیمار شد، اطبا ازدرمان وی عاجزماندند وچون من درپزشکی آوازه ونام یافته بودم، مرابه درگاه بردند وازنوح خواستندتامرا به بالین خود فراخواند. من نوح را درمان کردم واجازه یافتم تادرکتابخانۀ اوبه مطالعه بپردازم، کتابهای بسیاری درآنجادیدم که بیشترمردم حتی نام آنهارانمی دانستند ومن هم تاآن روزندیده بودم . ازآن مطالعه ها بسیار سودجستم.

چندی پس ازآن روزها پدرم درگذشت، وروزگار احوال مرادگرگون ساخت،من ازبخارا به گرگانج (خوارزم) رفتم، چندی درآن دیار به عزت روزگار گذرانیدم، نزدفرمانروای آنجا نزدیکی پیداکردم وبه تالیف چندجلد کتاب درآن شهرتوفیق یافتم، پیش ازآن دربخارا نیزکتابهایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود ناچارمن ازگرگانج بیرون آمدم، مدتی همچون آوارۀ درشهرها میگشتم تابه جرجان(گرگان) رسیدم وازآنجا به دهستان رفتم ودوباره به جرجان بازگشتم ومدتی درآن شهرماندم وکتابهایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی درجرجان به نزدم آمد. »

ابوعبید جوزجانی گوید: این بودآنچه استادم ازسرگذشت خودبرایم حکایت کرد. چون من به خدمت اوپیوستم تاپایان زندگی بااو بودم. بسیار چیزها ازاو فراگرفتم وبسیاری ازکتابهای او راتحریرکردم . استادم پس از مدت به ری(تهران امروزی) رفت وبه خدمت مجدالدوله ازفرمانروایان دیلمی درآمد و ویراکه به بیماری روانی رفت ومدت درازدراین شهر ماند ودرهمین شهربودکه استادم به وزارت شمس الدولۀ دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین زمانها استادم کتاب قانون رانوشت وتالیف کتاب بزرگ شفا را به خواهش من آغازکرد.

چون شمس الدوله ازجهان رفت وپسرش جانشین وی گردید، استاد وزارت اورا نپذیرفت وچندی بعدبه اواتهام بستندکه بافرمانروای اصفهان مکاتبه دارد وبهمین دلیل به زندان گرفتارآمد. چهارماه درزندان بسربرد ودر زندان سه کتاب برشتۀ تحریردرآورد. پس اززندان مدتی درهمدان بود وبا جامۀ درویشان پنهانی ازهمدان بیرون رفت وبسوی اصفهان رهسپارگردید. من وبرادرش ودوتن دیگرباوی همراه بودیم. پس ازآنکه سختیهای بسیار کشیدیم به اصفهان درآمدیم . علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم رابه گرمی پذیرفت ومقدم اورا بسیارگرامی داشت و در سفر وحضروبه هنگام جنگ وصلح استاد را همراه وهمنشین خودساخت. استاد دراین شهرکتاب شفاء را تکمیل کردوبه سال 428 ه ق درسفری که بهمراهی علاءالدوله به همدان میرفت، بیمارشد ودرآن شهر درگذشت وبخاک سپرده شد. او با روش های اندیشمندانۀ بیماران را درمان می کرد

مولف متجسس انجنیر سینایی دریک قسمت کتاب داستان احیای مجدد مریضی رانگاشته که به اشتباه مرگ قطعی او فامیلش میخواستند ویرابخاک بسپارند، ولی وقتی ابن سینا به چهرۀ ظاهراٌ مردۀ شخص مذکور نگاه عمیق و تحلیلی نموده به مرگ اوباور نکرد وازاعضای فامیلش اجازۀ احیای مجدد و معالجۀ او راطلب نمود، بالاخیر با بکاربردن اجراات فزیکی وتطبیق بعضی ادویه، به میسرکردن دوام زندگی او موفق گردید.

معرفی مختصرکتاب پرمحتوای انجنیر سینایی راکه خود در بسی رشته های اجتماعی وعلمی، خاصتا طبابت صاحب دانش گسترده وروشن بوده و اسناد وستایشنامه های تحصیلی دربارۀ خدمات مردمی وپرثمرش بدست آورده است، به آرزوی صحت وسعادتش وباذکر دوقطعه از اشعارفارسی ابو علی سینای بلخی، درج صفحات اخیرکتابش خاتمه می دهم 

خوی دل

اگر دل ازغم دنیا جدا توانی کرد            نشاط عیش به دارالبقا توانی کرد

وگربه آب ریاضت برآوری نفسی     همه کدورت دلها صفاتوانی کرد

زمنزلات هوس گربرون نهی گامی     نزول در حرم کبریا توانی کرد

وگرزهستی خودبگذری یقین میدار    که عرش وفرش فلک زیرپاتوانی کرد

ولیک این عمل رهروان چالاک است   تونازنین جهانی کجاتوانی کرد

چوبوعلی بروازخلق وگوشه یی بگریز   مگرکه خوی دل ازخلق واتوانی کرد

آبروی تو

باهرخسی ز روی هوادوستی مدار     باهرکسی ز ساده دلی رازخودمگوی

بامردم مزور بداصل وبدگهر    درکوی مردمی زپی دوستی مپوی

گربایدت که کم نشودآبروی تو    فرمان واختلاط فرومایگان مجوی

در آبروی کوش زیرا که آبروی    چون کم شود بدونپذیرند آب روی

******

درعین زمانیکه میخواستم کتاب تحریری به زبان فارسی تالیف تازۀ پژوهشگر دیپلوم انجنیر سیداکرم سینایی را زیرعنوان(ابن سینا طبیب بی همتا ونابغۀ جهان) که دوست عزیزم افغانیار ازکابل باخودآورده، مورد بررسی قراردهم، چشمم به همین کتاب مصور وتاریخی تالیف فاطمه شرف الدین، درکتابخانۀ کینگزتاون افتاد، که باعنوان (ابن سینا، کاشف حیرت آور) باقطع بزرگ مقبول چهارسال قبل بچاپ رسیده و میتواندیک مقدمۀ روشنگر درسیرحیات طبیب وعالم بی نظیر شیخ الرئیس ابوعلی سینای بلخی باشد، البته درهمین راستا اثرپژوهشی محترم سیداکرم سینایی راکه یکسال قبل بچاپ رسیده، معرفی خواهم کرد.

حال فشردۀ ازکتاب فاطمه شرف الدین رابه شماترجمه میدارم: نخست دربارۀ مولف بخاطربسپارید که وی دربیروت تولدیافته ومدت پانزده سال تازمان جنگهای داخلی لبنان زندگی کرده وبعد ازاخذدرجۀ BA به ایالات متحدۀ امریکاسفرنمود وبه اخذدیپلوم ماستری دررشتۀ تعلیم و تربیه وادبیات زبان عربی موفق شد، بعد درایالت تکساس به تدریس دروس مقدماتی وزبان عربی وموضوعات فرهنگی دریونیورستی (رایس) مصروف گردید وجایزۀ فرهنگی (اتصالات) راصاحب شد

مؤلف چندین کتاب دیگرنیزکه درهمین راستانگاشته، درتبصرۀ خود درج کتاب حاضرچنین نوشته است: ابن سینایک نابغۀ عصرطلایی جهان اسلام بوده ودررشته های مهم باکشفیات علمی خاصتافلسفه وعلوم طبی تالیفات زیادی ازخود بجامانده است. کتاب معروف (قانون طبابت) اوشهرتش را جهانی ساخت، کاپی آثار اودرکتابخانۀ معروف سلیمانیه دراستانبول طرف استفاده پژوهشگران قرار دارد.

بهرحال اینک ترجمۀ فشردۀ زندگینامه یا اتوبیوگرافی ابن سینا را از زبان خودش، مثل اینکه روح وروانش بیان کرده باشد، به شماترجمه میکنم: « آنهامرابنام ابن سینا وبعضا اوی سیناAVICENNA  یادمیکنند، امانام کامل من ابوعلی حسین ابن عبدالله ابن علی ابن سینا میباشدمن درسال980 م حدود یکهزارسال قبل درقریۀ افشانه ازمربوطات فارسی(خراسان) درعهد نوح این منصورسامانی بدنیاآمده ام، درکودکی باوالدین خود به بخارا سفرکردم، پدرم برای پیشبرد تحصیلاتم بهترین فیلسوفان وعلما رادعوت نمود. درسن ده سالگی قرآن راخواندم وبه حافظه ام سپردم، همچنان اشعار پرانتباه شعرای فارسی زبان رامطالعه کرده وحفظ نمودم. خواندن وآموختن رادوست داشتم و خاصتا دررشته های فلسفه وادبیات وعلوم متداوله، اما بزرگترین میلان من به آموزش طبابت بود ودرسن شانزده سالگی امراض را دروجودانسان تشخیص و تداوی میکردم که اکثرطبیبان وقت ازعهدۀ آن برنمی آمدند.

دانشمندوقت عبدالله ناتلی درتدریس وآموزش فلسفه استادمن بود، وقتی دیدم  فیلسوف عبدالله دسترس کافی به همه موضوعات فلسفی نداشت، خودم به خواندن کتب معتبر دررشتۀ فلسفه ومنطق پرداختم. درهمین راستامطالعۀ کتاب (میتافزیک) یاماورای طبیعت اثرفیلسوف یونانی ارسطو برایم مشکلاتی بارمی آوردولهذا چنین مرتبه به خواندن وتعمق به معانی آن اقدام نمودم. هر روزتاپاسی ازشب کتب موردنظرم را درروشنی شمع مطالعه کرده و موضوعات عمدۀ آنهارا روی کاغذیادداشت می کردم. زمانیکه سلطان نوح بن منصور سامانی مریض شدو بزرگترین اطبای وقت به معالجۀ او شتافتند ولی موفق نشدند، ومن در سن هژده سالگی مرض اصلی او راتشخیص وتداوی کردم، دربرابراین موفقیتم سلطان مرا درقصر خود جاداد و دعوت کردتا ازکتابخانۀ مجهز اواستفاده نمایم . بدین وسیله تعداد زیادکتب عصر رادررشتۀ قوانین اسلامی، حقوق، ادبیات، فلسفه، موسیقی، هوا شناسی ومهندسی بادقت خاص مطالعه کردم. همچنان درفهم وآموزش لسان مساعی زیادی بخرج دادم ولغاتی رادرنوشته هایم بکارمیبردم که دانستن آن برای مطالعین ایجاب دقت وتجسس لازمه رامیکرد.

پس ازمرگ پدرم دربخارا وخاتمۀ سلطنت نوح ابن منصور به شهرهای مختلف قلمرو خراسان، به مسافرت پرداختم، بطورمثال درجورجیا، نزدیک بحیرۀ کاسپین بادوستی آشناشدم که مکتبی رافتتاح کرد وتوانستم به شاگردان علم منطق ونجوم راتدریس کنم. همچنان بحیث طبیب حاکم وقت (البواید) مقرر وتارتبۀ وزیر ارتقا نمودم . وقتی بین همدان واصفهان جنگ و خصومت وزدوخورد آغازیافت، دوباره به مسلک طبابتم وانکشاف آن رجوع نموده مریضان زیادی رامعالجه نمودم وبه تدریس محصلان پرداختم.

من درسایۀ ثمرات مطالعات گسترده ام وتحقیقات علمی ام زیادتر از صد کتاب نوشتم که اکثرآنها به زبان دیگر، غیراز فارسی وعربی ترجمه شد ومهمترین آنها «قانون» میباشدکه شهرت جهانی یافت وتاهنوزمورداستفادۀ اطبا وپژوهشگران قرار دارد. این اثرم یک گنجینۀ علمی وجمع آوری موضوعات عمده ازچندین کتاب میباشدکه تشریح امراض مختلفۀ جسمی و روانی را دربر می گیرد…»

درعین زمانیکه میخواستم کتاب تحریری به زبان فارسی تالیف تازۀ پژوهشگر دیپلوم انجنیر سیداکرم سینایی را زیرعنوان(ابن سینا طبیب بی همتا ونابغۀ جهان) که دوست عزیزم افغانیار ازکابل باخودآورده، مورد بررسی قراردهم، چشمم به همین کتاب مصور وتاریخی تالیف فاطمه شرف الدین، درکتابخانۀ کینگزتاون افتاد، که باعنوان (ابن سینا، کاشف حیرت آور) باقطع بزرگ مقبول چهارسال قبل بچاپ رسیده و میتواندیک مقدمۀ روشنگر درسیرحیات طبیب وعالم بی نظیر شیخ الرئیس ابوعلی سینای بلخی باشد، البته درهمین راستا اثرپژوهشی محترم سیداکرم سینایی راکه یکسال قبل بچاپ رسیده، معرفی خواهم کرد.

حال فشردۀ ازکتاب فاطمه شرف الدین رابه شماترجمه میدارم: نخست دربارۀ مولف بخاطربسپارید که وی دربیروت تولدیافته ومدت پانزده سال تازمان جنگهای داخلی لبنان زندگی کرده وبعد ازاخذدرجۀ BA به ایالات متحدۀ امریکاسفرنمود وبه اخذدیپلوم ماستری دررشتۀ تعلیم و تربیه وادبیات زبان عربی موفق شد، بعد درایالت تکساس به تدریس دروس مقدماتی وزبان عربی وموضوعات فرهنگی دریونیورستی (رایس) مصروف گردید وجایزۀ فرهنگی (اتصالات) راصاحب شد

مؤلف چندین کتاب دیگرنیزکه درهمین راستانگاشته، درتبصرۀ خود درج کتاب حاضرچنین نوشته است: ابن سینایک نابغۀ عصرطلایی جهان اسلام بوده ودررشته های مهم باکشفیات علمی خاصتافلسفه وعلوم طبی تالیفات زیادی ازخود بجامانده است. کتاب معروف (قانون طبابت) اوشهرتش را جهانی ساخت، کاپی آثار اودرکتابخانۀ معروف سلیمانیه دراستانبول طرف استفاده پژوهشگران قرار دارد.