آگنده شد ز خونِ عزیزان زمین تو
ای سرزمینِ من ٬ به خدا آفرین تو!
بگذار تا به زخم تنت مرهمی نهم
بنشست دشمنت همه جا در کمینِ تو
بیگانه ها به آیینه ها طعنه میزنند
از انعکاسِ چهره ء اندوهگین تو
هر آنکسی که میشنود٬ منگ میشود
آن ماجرای فاجعه ء آخرین تو
دار و ندار و نام و نشانت به باد رفت
لعنت به دشمنانِ سفاک و لعین تو
شد سالها که محنتِ دونان کشیده ای
میمیرم از حکایتِ تلخ و حزینِ تو
هارون یوسفی