بنا بر مطالعات و شواهد تاریخی معبد نوبهار بلخ یکی از بزرگترین نیایشگاه های کهن درشمال افغانستان و حتی منطقه بوده و در مورد آن پرسش های زیادی موجود است. عده ای آنرا عبادتگاهی مربوط به آئین زردشتی خوانده اند و گروهی این نیایشگاه بزرگ را بنا بر اسناد دست داشته یک معبد بودایی دانسته اند. نظر به یادداشتهای هوانتسانگ واقعه نگار و زائر چینی در مورد معبد نوا ویهاره Nava Vihara یا نوبهار، دو برادر بلخی بنامهای ته پوسو و بلیهکا از نخستین حواریون بودا بودند که وی هشت هفته بعد از رسیدن به روشنایی ودریافت حقیقت، هشت تار موی خودرا به آنان هدیه داد.
ایندو برادر بلخی که در نیم قارهٔ هند بغرض تجارت رفت وآمد داشتند، پس از حلف وفاداری به بودا هشت تارموی اورا به بلخ آوردند و بلهیکا برادر بزرگتر ستوپه ای را برای بزرگداشت او دربلخ بنا نمود. این واقعه بنا براسناد آئین بودایی (متن کهن سروستی ودا Sarvastivada) باید درحوالی سال ۵۳۷ پیش ازمیلاد رخ داده باشد که با گفتهٔ هوانتسانگ مطابقت دارد و این نیایشگاه همانا معبد نو بهاربلخ است.
با اتکا به یاد داشتهای تاریخی و یافته های باستان شناسان بلخ کهن نخستین گهواره و پرورشگاه سبک هنر بودایی هلنستیک در منطقه بوده است.
چنین گمان میرود که ستوپه نخستین درجریان لشکر کشیهای اسکندر مقدونی درقرن چهارم پیش ازمیلاد صدمات شدیدی دیده ، ولی درعصر کوشانی مرمت دوباره شده. به اساس اسناد زائران چینی ، بخصوص هوانتسانگ که درقرن هفتم میلادی به افغانستان سفر نمود ه بود ، نوبهار بلخ هنوز آباد و معبدی پر از نقش ونگار و اصنام بود و بیش از۳۵۰ اتاق و هجره برای رهایش و آموزش راهبان داشت. برفراز این معبد رفیع پرچم های بلندی افراشته بودند که زائران را از دوردستها بخود معطوف میکرد. این سخن را یاقوت حموی مؤرخ معروف ادوار اسلامی نویسنده «معجم البلدان » نیز تائید نموده و گفته است که بیرقهای سبزرنگ نوبهار بلخ حتی از ترمز نیز مشهود بود .
ناوا ویهارا متشکل از دو کلمه ، «ناوا» به معی نو و «ویهارا» به معنی ورودگاه ، جایگاه و خانه اصنام است. کلمه “ویهار” در زبان سانسکریت و همچنان متون اوستایی ذکر یافته و اصطلاحیست باستانی، ولی درعصر کوشانی بیشتر به معنای عبادتگاه و صومعه استعمال میگردیده است. اصطلاح نو بهار در ادبیات دری نیز تجلی گسترده داشته و شاعران بزرگ متقدم مانند عنصری ، فرخی و ارزق هروی شاعر دوره سلجوقیان در وصف آن ابیاتی دارند ، این معبد درب ورودی بزرگی بنام نوشاد داشت که از شکوهمندی خاصی برخوردار بود. چنانچه فرخی شاعر دربار غزنه در وصف این جایگاه چنین گفته است:
مرحبا ای بلخ بامی همره باد بهار
از در نوشاد رفتی یا زباغ نوبهار
ای خوشا آن نوبهار خرم نوشاد بلخ
خاصه اکنون کز در بلخ اندرون آمد بهار
عده ای از زبانشناسان عقیده دارند از آنجایکه کلمهٔ ویهارا به معنی ورودگاه یا درب ورودی در زبان اوستایی کهن قدامت بیشتر از عصر بودایی دارد و چون فصل بهار باب نخستین یا ورودگاه یک سال خورشیدیست ، این امکان وجود دارد که واژه بهار در زبان فارسی دری از کلمهٔ ویهار در زبان باختری باستان ریشه یافته باشد. زیرا سرودهای گاتها The Gathas یعنی کهنترین بخش اوستا بحوالهٔ زبان شناسان قرابتهای بارزی با سروده های ریگویدا دارد. اکثر تاریخنگاران بدین امر متفق القول اند که عقاید اوستایی نخست از بخدی در حوالی ( ۱۰۰۰ تا ۷۰۰ ق.م.) نشأت نموده و سپس به سرزمینهای دیگر پخش گردیده است. رابرت بیکس Robert Beekes پروفیسور زبانشناسی یونیورستی لایدن هالند که تحقیقات گسترده ای در مورد سرودهای گاتها نموده خاستگاه زبان اوستایی را بلخ کهن میداند. همچنین پروفیسورهیولمت هیومباخ Helmut Humbach استاد زبانشناسی در یونیورستی گوتمبرگ آلمان زبان هندوآریایی باختری را زبان نخستین اوستا خوانده که در طی سده ها بسوی غرب رفته است. ازینرو در تیسفون تفسیری بر سرودهای گاتها نوشته شد که آنرا زند و پازند خوانند. از آنجایکه درک معانی سرودهای گاتها بزبان باختری باستان پس از گذشت سده ها به آسانی میسر نبود زند اوستا بگونهٔ تفسیری برسرودهای گاتها نگاشته شد. برخی از زبانشناسان اصطلاح پازند را تفسیری بر زند میخوانند چنانچه ناصر خسرو قبادیانی بلخی گوید:
ای خوانده کتاب زند و پازند زین خواندن زند تا کی و چند؟
دل پر ز فضول و زند برلب زردشت چنین نبشت در زند؟
به اساس تحقیق باستانشناسان سرودهای گاتها بزبان باختری کهن درهنگام زندگی «زراتشترا سپیتما» در زریاسپه یعنی بلخ نگارش یافته واین سروده ها ازبخدی (بلخ) و سغدیانه تا اراکوزیا (کندهار) و درنگیانه (زرنج) مروج، و از آریا (هرات) تا به خوارزم در ترکمنستان امروزی و سپس به فارس گسترش یافت. . نظربه مندرجات یشت اوستا زیری ویری Zairi-Vairi برادر گشتاسپ که درشاهنامه بنام زریر آمده و پشتوانو (Pəšōtanū,) بردار اسپاندا تان Spanda-datan (اسفندیار) در گسترش آئین اوستایی درسرزمین های جنوب باختر کوشا شدند. عده از تاریخنگاران به این باورند که افکار وعنعات مشابهی از کوه هره برزه تی بخدی تا دامنه های کوه سپین غر از دوره اوستایی موجود بوده که باعث جمع آوری گنجینه های زرین آکسوس و میرزکه گردیده است . بنا بر مندرجات کتاب اوستا (یشت فروردین) ، در آریانا ویجه یا سززمین مقدس اوستا که آهورا آنرا از گزند اهریمن ایمن گردانیده سه اصل هومنه (پندارنیک)، هوخته (گفتارنیک) و هو ورشنه (کردارنیک) معیارهای پذیرفته شده اجتماعی بود و باید برای بزرگداشت آن با افروختن آتش مقدس نیایشگاه های برا افراشته میشد. بنا بر این تفسیر، ممکن است نیاشگاه نوبهار در نخست یک معبد زردشتی بوده وسپس به گمان اغلب در عهد کوشانی ها به معبد بودایی مبدل گردیده است. زیرا در هنگام فرمانروایی گشتاسب شاه بلخ و بازماندگانش معابد و آتشکده های زیادی بنا یافت. پیروان زردشت برای رسیدن به اهورا مزدا بنا های را بنام آتشکده ها ایجاد میکردند و بنا بر رسوم آنعصر افروختن آتش با مراسم خاصی برپا میشد که هرکدام نامی داشت. مانند آتش وراهام یا بهرام برای جنگجویان وآتش بررزین مهر (برای کشاورزان) که گشتاسپ آنرا برافروخت و از قفقاز به آتشکده روشن به کابلستان آورد. آتشکده نوشاک بامیک بلخ بامی( به گمان اغلب آتشکدهٔ نوبهار) را اسپانداتان تهم یا (اسفندیار تهمتن) پسر جاماسپ و نواده دختری زردشت بنا کرد .برادر ویشتاسپ زیر ویری درپخش کیش اوستایی کوشید، پسرش Bastai-wiri باستای ویری با اعمار شهر بست این آئین را در وادی هیلمند و سیستان گسترش داد که هنوز این جایگاه تاریخی بنام قلعهٔ بست یاد میگردد. بهمینگونه هومن سپنداتان پسرسپنداتان اول با همسرش همای که مادر داراب کابلی بود ازجمله فرمانروایانی اند که نظر به مندرجات اوستایی درپخش این آئین کوشیده اند.
بنا برآن برخی از تاریخنگاران معتقد اند که معبد بودایی نوبهار درجایگاهی بنا یافت که درعهد کی شاهان بلخ نیایشگاه زردشتیان بوده واین بنا ی کهن بعدها به معبد بودایی نوبهار مبدل گشته است ، چنا نچه دقیقی گوید:
چوگشتاسپ را داد لهــــــراسپ تخـت
فــــرود آمد از تخت و بر بست رخت
بــبــــلخ گــز يـن شـد بـران نـوبـهـا ر
که يــزدان پـرســــتـان بـدان روزگـار
مــر آن جــای را داشـتــنـــدی چـنـان
که مــر مـکه را تــازيان ايــن زمـان
در تاریخ لشکر کشی های امویان در شمال افغانستان ذکر یافته که معبد نوبهار توسط قیس بن هیثم سلمی سرلشکر قوای اموی در تخارستان و بلخ ویران گردید، اما از قراین چنین بر می آید که این ویرانی قسمی بوده واین جایگاه باستانی بطور کامل از بین نرفته بوده، ورنه شاعران دوره سامانی و غزنوی در وصف آن شعری نمی سرودند. از جانب دیگر درتاریخ طبری اثرمحمدبن جریر طبری آمده که المنصور خلیفه عباسی فضل برمکی پسر یحی برمکی را والی خراسان ساخت وفضل درقسمتی از باغ بزرگ نوبهارمسجدی اعمار کرد. این واقعه باید در حوالی ۷۹۴ میلادی اتفاق افتاده باشد.
برمکیان ازدودمانهای قدیمی بلخ ، اولاده برمک و از متولیان و اولیای معبد بودایی نوبهار بودند. خالد بن برمک دراوخر قرن دوم هجری به دین اسلام رو آورد و بخاطر دانش و فضلیتی که داشت خود والاده اش به مقامهای ارشدی در دربارخلفای عباسی رسیدند. یحیی فرزند خالد برمکی وپسران او جعفر بن یحیی، فضل بن یحیی، موسی بن یحیی و محمد بن یحیی نسبت کارادنی و درایتی که در پیشبرد امور فرهنگی وادارای داشتند به مقام های بزرگی در زمان خلافت هارون الرشید رسیدند. در اثر کوشش این خانوادهٔ ادب پرور کتاب های علمی زیادی از سراسر خلافت وسیع عباسیان و همچنان از منابع هندی و یونانی بزبان عربی ترجمه شد که بر ثقافت و رشد فرهنگی جهان اسلام افزود و شهر بغداد را رونق بیشترعلمی بخشید. لیکن هارون الرشید از محبوبیت و اقتدار روز افزون برمکیان بلخ در هراس بود و دنبال بهانه ای میگشت تا این خانوادهٔ مقتدر غیر عرب یا عجمی را از سر راه خود بردارد. هر چند عباسه خواهر هارون الرشید که سخت دلباختهٔ جعفر برمکی بود در عقد نکاح جعفر در آمد، اما از نگاه خلیفه باید این ازدواج تنها یک ازدواج شکلی میبود. ازینرو وقتی دانست الفتی میان عباسه و جعفر برخلاف شرط این ازدواج پیدا شده امر به گردن زدن جعفر داد وسپس تمام اعضای خانوادهٔ برمکیان را از دم تیغ کشید و دار و ندار شانرا به آتش زد. داستان عروج برمکیان وقتل عام آنها به امر هارونالرشید یکی از تراژیدی های تاریخ است که شرح بیشترآن مربوط این بحث نمیگردد.
با آنکه برای تعین موقعیت دقیق معبد نوبهار درمیان دشتهای پر از ویرانه های باستانی بلخ هنوز تحقیقاتی بصورت دقیق انجام نیافته ، اما چندین جا بگونهٔ احتمالی از طرف باستان شناسان ولایت بلخ شناسایی گردیده است. در رابطه با تعین موقعیت معبد نوبهار ، اهالی بلخ و برخی از مردمان صاحب نظر این ولایت باستانی معتقد اند که ویرانهٔ کنار شاهراه عمومی از بقایای معبد نوبهاراست.
هرچند کاوشهای باستان شناسی درین تپهٔ خاکی بصورت علمی آغاز نیافته ، اما از خشتکاری دهانهٔ رواقها پیداست که این ساختمان ویران شده باید بنای کهنی باشد.
درسال ۱۸۸۶ جوهان مارتین هونیگبرگر Honigberger محقق برتانیوی به همراهی چارلس ییت Charles Yateافسر انگلیس از ویرانه های بلخ ، چشمهٔ صفا در دامنه های کوه البرز درجنوب بلخ و تخت رستم درولایت سمنگان سکیچ های برای تعیین موقعیت معبد نوبهار برداشتند ، ولی به نتیجهٔ نهایی نرسیدیدند. دلیلیکه هونیگبرگر ، محقق برتانیوی از چندین محل برای تعیین موقعیت «ناوا ویهارا» نقشه های برداشت بنا بر یادداشتهای هونتسانگ واقعه نگار چینی بود. زیرا وی از چند « ناوا ویهارا » در سفر نامهٔ خود یاد آورشده، یکی درشمال غرب بلخ برفراز ستوپهٔ ای با ارتفاع ۲۰۰ متر وصومعه ای با باغ زیبا که در آنجا مردمان شیفتهٔ دانش و راهبان برای فراگیری تعالیم آئین بودایی شعبه مهایانا وعلوم عقلی ازجمله طبابت، ریاضیات و علم نجوم مصروف تحصیل بودند. درین نیایشگاه پیکره بزرگ بودا قرار داشت که با جواهرات واحجار قیمیتی تزئین یافته بود و در کنارش مجسمهٔ محافظ معبد قرار داشت. هوانتسانگ همچنان از ویهارای دیگری درنواحی جنوبغرب بلخ یاد آورشده که در آنجا تنها راهبان بسیار دانشمند در تفسیر قوانین آيین بودایی وعلوم عقلی آموزش می یافته اند. در تخت رستم بنا بر اسناد کیش بودایی، قوانین تراویدا ( قوانین سنتی) به اساس مذهب هینایانا تدریس میگردید که مقررات سختگیرانه داشت و ازینرو پیکره های بودا و مقدسین درآن دیده نمشود. هوانتسانگ همچنان از معبد بسیار باستانی دیگری در داخل محوطهٔ شهر بلخ صحبت میکند که توسط شاهی درازمنهٔ باستان اعمار گردیده است. شاید این نیایشگاه بودایی همان ناوا ویهار یا نوبهاری باشد که بر فراز آتشکدهٔ کهن عصر اوستایی درعهد اقتدار کوشانی بنا یافته است. به اساس یادداشت واقعه نگار دیگر چینایی یژینگYijing که درسال ۶۸۰ میلادی از بلخ دیدن نمود هنوز معبد نوبهار پا برجا بود و خاندان برمکی بلخ متصدیان با نفوذ معبد نوبهار بودند. چنانچه شاهان چین و فرمانرویان هند وقتی به نیایشگاه «ناوا ویهارا» می آمدند به دودمان متنفذ برمکی حرمت زیادی بجا می آوردند.
درعهد خلافت حضرت عثمان (رض) ومتعاقب آن حضرت علی (رض) پیروان مذاهب دیگر که دربرابر دین اسلام به مبارزه بر نمی خاستند مجاز بودند تامراسم مذهبی خودرا ادا نمایند و معابد شان به اساس قوانین شرع بجا بماند. اما با رویکار آمدن خلفای اموی قوانین سختگیرانه تری در برابر پیروان مذاهب دیگر وضع شد و همان بود که معبد نوبهار قسماً ویران گردید. این عمل نیزک ترخان Naizak Tarkhan یکی از شهزادگان دودمان کابل شاهان را بخشم آورد و درطی حمله ای بلخ را از اقتدار امویان بدر آورد. لیکن قطیبه درجنگ مهلکی بلخ را دوباره تسخیر کرد و اینبار خسارات بیشتری به ابنیهٔ باستانی بلخ از جمله نوبهار وارد شد. عده ای از راهبان بودایی به ختن فرار کردند وعده از راه کوهستانها خودرا به کابل رساندند و سپس به کشمیر پناهنده شدند، ولی بزرگان خاندان برمکی با درایتی که داشتند با قطیبه کنار آمدند و موجودیت خودرا تا دورهٔ عباسیان در بلخ حفظ کردند تا اینکه خالد برمکی به اسلام رو آورد و تداوم آئین بودایی در بلخ به پایان رسید.
ابن فقیه مؤلف البُلدان بزبان عربی در شرح ساختمان معبد نوبهار نگاشته که این نیاشگاه بنا ی بزرگیست بشکل مکعب که روی آنرا با روپوشی از پارچه های گرانبها پوشانیده اند. چناچه از مطالعهٔ آثار تاریخی ادوار اسلامی مانند یادداشتهای البیرونی بر می آید نیایشگاه نوبهار بلخ تا عصر سلطنت غزنویان و غوریان ، یعنی سده های یازدهم و دوازدهم میلادی ، با وصف ویرانی های قسمی دورهٔ خلافت امویان هنوز پا برجا بوده است ، و لی در آغاز قرن سیزدهم هنگامکیه چنگیز درسال ۱۲۲۲ میلادی به تعقیب جلال الدین خوارزمشاه وارد بلخ گردید معبد نوبهار مانند صداها ابنیهٔ تاریخی دیگر بلخ با خاک یکسان شد. گویند چنگیز به دنبال گنیجینه های گمشده اش که جلال الدین خوارزمشاه و دخترش حنا خاتون با خود از خوارزم به خراسان آورده بودند، دیوانه وار معبد نوبهار را منهدم نمود تا در زیر زمینی های آن گنجینهٔ گمشده اش را بیابد. تموچین چنگیز از صحرای گوبی واقع در مغلستان بسوی بلاد اسلامی لشکر گشود، اما قبل از لشکر کشی هیأتی را با هدایای فراوان به شهر اورگنج به دربار محمد خوارزمشاه فرستاد، و از او خواستدار دوستی و بر قراری روابط تجارتی با کشور های اسلامی گردید. لیکن محمد خوارزمشاه که مردم بادیه نشین صحرای گوبی را به دیدهٔ تحقیر میدید این خواستهٔ چنگیز را با شدت رد کرد. سفیر چنگیز اهانت او را نپذیرفت و از سلطان خوارزم طالب پوزش گردید. محمد خوارزمشاه به غیض آمد و امر نمود تا تمام اعضای هیأت اعزامی چنگیز را نخست درحمامی شکنجه دهند و سپس سر بزنند. بقول ننسی دوپری تاریخنگار مشهور امریکایی که تا دم مرگ در راه حفظ میراث های فرهنگی افغانستان سعی ورزید ، تنها پسر ۱۲ ساله ای از حادثه جان سالم بدر برد وخبر آن واقعهٔ تکان دهنده و خونین را به چنگیز رساند. همان بود که چنگیز سوگند یاد کرد که انتقام سختی از محمد خوارزمشاه خواهد گرفت؛ و در نتیجه بلاد اسلامی را از کاشغر وختن تا بغداد گشود. جزئیات حملهٔ چنگیز بر ماوراء النهر ، خراسان ، عراق عجم و فارس خارج از حوصلهٔ این بحث است، اما آنچه مطالعهٔ آبدات تاریخی افغانستان را دلچسپ میسازد ، شرح حوادثی میباشد که در مورد هر بنای تاریخی مانند معبد نوبهار وجود دارد ، و این امر بیانگر غنای فرهنگی این سرزمین باستانیست. زیرا درین رابطه هر سرگذشتی از قرنها بدینسو چون افسانهٔ خاطره انگیزی در ذهن جامعه بجا مانده است.
مختصری از منابع این بررسی:
تاریخ مختصر افغانستان پوهاند عبدالحی حبیبی سال نشر ۱۹۸۴ ،
تاریخ افغانستان ، استاد احمد علی کهزاد ، تاریخ افغانستان جلد دوم ،
تاریخ آریانا از آغاز سلطنت مستقل یونان باختری تاظهور اسلام سال ۱۳۲۵ خورشیدی
Nancy H. Dupree An Historical Guide to Afghanistan, printed in Kabul 1977
Historical Sketch of Buddhism and Islam in Afghanistan by Alexander Berzin, November 2001, revised December 2006
Dr. Helmut Humbach , The Heritage of Zarathustra, A new translation of his Gathas
Published January 10th 1994 by Universidad Sverlag Winter
Beekes Robert, A Grammar of Gatha-Avestan, Leiden: Brill, (1988)
Civilization of the Eastern Irānians in Ancient Times: With an Introduction on the Avesta Religion, Volume 1 (Google eBook), Wilhelm Geiger 1885, translated from German to English by Darab Dastur Peshotan Sanjana (pg. Iv.-Ivi.)