خاموشی پیش از توفان یا “کشتی نرم” میان ایران و امریکا !!!! چند روز پیش قاسم سلیمانی فرماندهء سپاهء قدس همراه با فرماندهء کتایب حزب الله عراق بوسیلهء طیارهء بدون پیلوت امریکایی در میدان هوایی بغداد کشته شدند. هرچند نحوه هدف قرار گرفتن موتر حامل سلیمانی و همراهانش، مبدا سفر او و چگونگی افشا شدن سفر و اطلاعات دقیق زمان رسیدن او به فرودگاه بغداد و مسیر حرکت کاروان هیئت ایرانی و استقبالکنندگان آنها از مسائلی است که درباره آنها خبرهای ضد و نقیضی منتشر شده است. اما دیدگاه ها در مورد سلیمانی گوناگون است و از نظر حکومت ایران یک قهرمان است و قربانی منافع ملی و اهداف راهبردی ایران در بیرون از مرز هایش شده است. زیرا او فرماندۀ پرقدرت جنگ های نیابتی ایران در بیرون از این کشوربود و در برابر حریف بزرگ ایران یعنی امریکا قامت آرایی هایی نظامی و سیاسی حساب شده داشت. از سویی هم مبارزۀ او در برابر داعش برای تمامی جهان ستودنی است و این را هیچ کس نمی تواند، نادیده بگیرد. این وجهۀ مبارزاتی او عمل تروریستی امریکا در برابر او را پرسش برانگیز و جانبدارانه و سیاسی مطرح کرده است. از این رو بیجا نیست که رهبران حکومتی ایران به او بحیث یک قهرمان ملی نگاه کنند. اما هستند کسانی که نگاۀ متفاوت نسبت به سلیمانی دارند و او را فرماندۀ جنگ های نیابتی ایران در بیرون از سرحدات این کشور از سوریه تا یمن، عراق، افغانستان و سایر کشور ها تلقی می کنند و از این رو او را مسؤول بسیاری از حوادث ناگوار در کشور های یاد شده تلقی می کنند.
حال هرچه باشد، کشته شدن قاسم سلیمانی اوضاع منطقه را پیچیده تر کرده است . هرچند اوضاع در منطقه پیش از این هم در زیر چکمه های تروریزم و سناریوی مبارزه با تروریزم پیچیده بود و هر روز در انبان فولادین بازیگران سناریوی تروریزم چالش آفرین تر می شد. با تاسف کشته شدن قاسم سلیمانی پیش از آن که از پیچیدگی اوضاع منطقه اندکی بکاهد و برعکس این حادثه آفرینی اوضاع را پیچیده تر نموده است. اوضاع منطقه شکننده تر از گذشته کرده که پیش از آن هم هر روز در زیر چکمه های حادثه آفرینان پیچیده تر می شد و حادثه آفرینان با حادثه آفرینی های جدید اوضاع کشور های منطقه را دچار بحران های جدید می کردند. این بازی های خطرناک اوضاع در کشور های منطقه از لیبیا تا سوریه، عراق، یمن، افغانستان، ایران و پاکستان را طوری بهم گره زده است که دست بازی گران منطقه یی و جهانی به نحوی حوادث کشور های یادشده را بصورت مشترک یدک می کشند. در این کشور ها رخداد ها چنان بهم بسته و گره خورده اند که حادثه یی در یک کشور اثرات جدی بر کشور های دیگر نیز بر جا می گذارد. بدون تردید کشته شدن قاسم سلیمانی بر اوضاع کشور های یادشده تاثیر همسانی دارد. همین اکنون خامنه یی اخطار داده که انتقام سلیمانی را می گیرد. این سخن خامنه یی معنای آن را دارد که نیرو ها و منافع امریکا را هدف قرار می دهد. بدون تردید حمله به مراکز نیرو های امریکایی در کشور های منطقه به شمول افغانستان از اهداف ایران به شمار می رود که افغانستان شکننده ترین حلقه به شمار می رود. از تهدید های نیابتی در منطقه پیدا است که منطقه را آشوب بزرگی تهدید می کند. با کم ترین اشتباه آتش بزرگی در منطقه مشتعل خواهد شد و مهم نیست که این آتش که در نخست شعله ور بسازد. چه امریکا از خاک افغانستان ایران را مورد حمله قرار بدهد و چه ایران همچو اشتباه را نماید. در هر دو حالت حرکت های احتمالی یاد شده تحریک کننده است و نه تنها اوضاع در افغانستان را بحرانی تر می کند که به عمق و گسترده گی پیچیده گی اوضاع منتهی می شود. امریکا در حالی اوضاع منطقه را به چالش کشیده و بی ثبات کرده که گفتگو های امریگا و طالبان وارد مرحله حساسی شده و این حوادث بر آن اثرات ناگوار دارد و این پرسش مطرح می شود که چگونه شده تا امریکا دست به این حمله زده و این چقدر دقیق است که امریکا گفته حمله پیش گیرانه انجام داده و گویا ایران قصد حمله برنیرو های امریکایی را داشته است. این سخن امریکایی ها نمی تواند، حملۀ آنان بر سلیمانی را توجیه و این ترور را توجیه کند ؛ اما امریکا پیش از این گفته بود که نیرو هایش را از افغانستان به جنگ ایران می برد. آیا با کشته شدن سلیمانی جنگ بزرگی در منطقه در راه است؟ و یا تنش ها در حد تهدید ها باقی می ماند و هرچه باشد در صورت ناخویش تنداری یک طرف جنگ بزرگی در راه است که کشاندن قدرت های جهانی و منطقه به شمول روسیه و چین و امریکا در آن دخیل خواهند بود. چین امریکا را به خویشتن داری فراخوانده و اما گفته است که امریکا باید دست از سؤ استفاده از قدرت بردارد. این اظهارات مقام های چینایی معنای به صدادرآمدن زنگ خطر از سوی چین می شود، تلقی شود. این در حالی است که نیرو های قدس از لبنان تا سوریه و عراق و یمن به شمول فاطمیون افغانستان حضور فعال دارند و قدرت ضربه زدن به منافع امریکا را دارا اند. ایران در هر نقطه یی از کشور های یادشده قادر است تا ضرب شست خود را به امریکا نشان بدهد.
ایران با توجه به دشواری هایی که دارد، هیچ گاهی خواهان جنگ تمام عیار با امریکا نیست و شاید از طریق نیرو های نیابتی خود برضد امریکا عمل کند، به امریکا ضربه وارد کند و این گونه جمله ها برای ایران در برابر قلدری های امریکا کم هزینه و کم خطر است. این که سلیمانی کی بود و چه وظایف راهبردی کشورش را در سطح چهان به شمول افغانستان زیر چتر حمایت طالبان و سایر گروه های فاطمیون و حسینیون و زینبیون و غیره به پیش می برد. این هرچند حق نیست و اما این جدیت امریکا زمانی حسابی بود که در برابر سایر رهبران تروریستی برخورد بالمثل می کرد. نه تنها سلیمانی کسان دیگری هم این گونه جنگ های نیابتی و راهبردر را جدا از این که ناحق است انجام می دهند و اما ترور او بوسیله امریکا یک عمل ترورریستی و ضد انسانی و خلاف قوانین جهانی و میثاق های بین المللی است . هرگاه امریکا خود را ملزم به مبارزه با تروریزم می داند. چرا رهبران طالبان را در پاکستان نابود نمی کند و لانه های شان را بمباران نمی کند. حال آنچه برای مردم افغاستان مهم است مخالفت جدی آنان به بدل شدن افغانستان به میدان جنگ نیابتی جدید است و این برای مردم ما سخت قابل نگرانی است. و امریکا این نگرانی مردم ما را باید جدی بگیرد.
گفتنی است که امریکا در سال 2013 گروهء قدس را درشمار گروه های تروریستی اعلام و بر آن تعریرات وضع کرد، اما پس از آن سلیمانی بار ها در تیررس امریکایی ها قرار گرقت و اما او را نکشتند. حالا هم احتمال می رود، که هدف امریکا فرماندهء کتایب بوده، نه سلیمانی، اما زمانی که حمله به فرمان ترامپ انجام شده و هدف اصلی حمله به جان سلیمانی بود و چنان که امریکایی ها گفته اند که او قصد حمله به سفارت امریکا در عراق را داشت. این ادعای امریکا هیچ گاهی ترور او را توجیه کرده نمی تواند. امریکا می دانست که سلیمانی فرماندهء با صلاحیت قدس و مرد شماره دوم ایران بود و هر نوع حمله به جان او تبعات خطرناکی را در پی دارد. این که او جنگ های نیابتی ایران را در عراق، سوریه، لبنان و کشور های دیگر به پیش می برد. شماری او را مسوءول کشتاز بشیاری بی گناهان و کودکان می دانند. این ادعا ها هر گز عمل امریکا را توجیه کرده نمی تواند. هرچه باشد، از نظر زمامداران ایران او یک قهرمان است و مدافع منافع ملی ایران و اهداف استراتیژیک آن به حساب می رود. معلوم دار است، کسی که مدافع منافع ملی کشورش باشد و از سوی دشمن ایران کشته شود. بدون تردید مرگ او از نظر زمامدارن ایران مرگ یک قهرمان است؛ اما شماری ها در لبنان، سوریه، عراق و افغانستان استدلال می کنند که او فرماندهء جنگ نیابتی ایران در بیرون از مرز های این کشور بود و برای منافع کشورش از هیچ گونه کشتار و بیرحمی دریغ نکرده و کسی بوده که با حادثه آفرینی در بیرون می خواست افکار ملی و بین المللی را از اوضاع داخلی ایران به طرف بیرون متوجه بسازد و در ضمن مردمان کشور های یادشده هرگونه مداخله در کشور های دیگر را مردود می دانند. بنا بر این جنگ های او را غیرعادلانه می خوانند و به او نگاهء دیگری دارند. اماهرچه باشد مبارزه با تروریزم بخاطر دفاع از آزادی و سیطرهء امریکا منطق خود را دارد که نمی توان از آن انکار کرد و اما مداخله در امور یک کشور دیگر تحت هرعنوانی که باشد، ناحق و غیر عادلانه است و قابل توجه نیست؛بویژه برای مردم افغانستان که از چهل سال بدین سو در آتش مداخلهء کشور های پاکستان و ایران و تهاجم شوروی پیشین و امریکا را تجربه کرده اند. مداخله زیر هر نامی که صورت بگیرد نامقدس و مداخله گرانه و ضد انسانی است.
چنانکه بسیاری عراقی ها و لبنانی ها و حتا ایرانی ها از کشته شدن او ابراز خوشی کرده و کشته شدن او را فال نیک گرفته و از آن به عنوان احتمال کاهش تشنج در کشور های شان استقبال کرده اند. پیش از این صدها تظاهر کننده در لبنان و عراق و ایران خواهان عدم مداخلهء ایران در کشور های شان شدند و مداخلهء ایران را عامل فساد و بدروزگاری در کشور های شان می دانند. عرادهء این دخالت را سلیمانی به پیش می کشید. اما در این میان جنگ های حق طلبانه برضد تهاجم و اشغال و داعش و تروریزم در هر کشوری که باشد، مقدس است و حامیان آن قابل تایید اند. حال پرسش این است که چه معیار های برای سره و ناسره کردن و غیث و ثمین کردن این جنگ ها وجود دارد که بتوان بر اساس آن تفاوت میان هر دو را تفکیک کرد و بر حقانیت این گونه جنگ ها صحه گذاشت. این موضوع داوری بر سر حقانیت و غیرحقانیت جنگ سلیمانی در عراق و سوریه و لبنان را دچار چالش می نماید. زیرا فلسفهء وجودی هر جنگی از سوی یک کشور خارجی تحت هر نامی که صورت بگیرد، قابل توجیه نیست و جنگ برای رسیدن به اهداف راهبردی است که جنگ های سلیمانی در عراق و سوریه و لبنان هم از همین دست است. تجربهء تاریخی به اثبات رسانده که مداخلهء یک کشور خارجی در کی کشور دیگر زیر هر نامی که صورت گیرد، هژمونیستی و حق خوارانه است و اهداف انسانی و عادلانه را در آن کمتر می توان دید. تمامی مداخله ها در جهان چه در سطح کوچک و بزرگ به هر شکلی که انجام شده پایان خونین و نامطلوبی داشته اند، عواقب آنان ناگوار بوده و رنج و دشواری های بی شماری را بر جای گذاشته است؛ زیرا مصایب هر تجاوزی بیش از افزون بوده و درد های ته ماندهء آن خونین و درازمدت بوده است. پس با این حال جنگ های سلیمانی هم نمی تواند خارج از این داوری ها باشد و حق داوری در این مورد را به مردمانی باید واگذار کرد که نیرو های تحت فرمان سلیمانی در آنجا ها جنگیده اند.
حال هرچه باشد، جدا از به داوری گرفتن شخصیت متنازع فیه سلیمانی از یک قهرمان ملی برای زمامداران ایران و از نظر مخالقانش یک جنگ جوی نیابتی و عامل کشتار بسیاری بی گناهان؛ هرچه باشد، کشته شدن او نگرانی های شدیدی را در سطح منطقه وجهان ایجاد کرده است و اوضاع در سقف منطقۀ ما را بیش از هر جای دیگر متشنج گردانیده است. اوضاع کنونی پس از کشته شدن سلیمانی “خاموشی قبل از توفان” را می ماند. این که امریکایی ها چه تحرکات زیر زمینی و خاموشانه را در پایگاه های شان در قطر، عربستان، بحرین، خلیج فارس و حتا ترکیه و افغانستان پیش بین بوده و به آن عمل کرده اند و یا ایرانی ها چه تدابیری را برای ضربه زدن نخست به امریکا و بعد به هم پیمانانش در طرح ریزی کرده اند و دو طرف روی برنامه های شان کار می کنند؛ هنوز رسانه یی نشده و طوری معلوم می شود که دو طرف مصروف “کشتی نرم” اند و هر یک در کمین فرصت اند که با نوعی امتیاز گیری از یک دیگر وارد میدان شوند. در این میان آنچه مسلم است، این که خواهی و نخواهی این خاموشی شکننده است و این که چگونه می شکند و در چه جغرافیایی گسترده می شود. حالا نمی توان از آن سخن گفت؛ اما ایرانی ها جامعه شناسی خوبی از کشور های همسایه و خلیج دارند و از نقاط ضعف و قوت آنان آگاهی دارند و بنا بر این هدف را دقیق و حسابی نشانه می روند. به گونۀ مثال ایرانی ها می دانند که مردم افغانستا هنر جنگیدن دارند و در هر جنگ میهنی برنده بوده اند و شاید خاطرۀ شاه اشرف هوتکی و پیشروی او تا اصفهان را فراموش نکرده باشند و اما می دانند که مردم افغانستان درجنگ برنده و اما در سیاست شکنند و بازنده اند. مثلی که ایرانی ها در هر جنگی بازنده و در هر گفت و گویی برنده بوده اند.چنانکه اخلاف گرگین، قاجاری ها و بعد از آن افشاری ها توانستند به گونۀ نرم انتفام از هوتکی ها بگیرند و آنان را بوسیلۀ احمدشاۀ ابدالی سرکوب کردن و به همین گونه حالا هم می دانند که نباید با مردم افغانستان رویارو شوند و این رویارویی را به ضرر خود تلقی می کنند. آنان می دانند که چنین رویارویی تمامی رشته های گذشتۀ آنان را دوباره پنبه می کند. اما ترس این می رود که امریکایی ها از خاک افغانستان برضد ایران دست به عملی نزنند و مرتکب چنین حماقتی شوند و احتمال این موضوع با توجه به بازنده گی های سیاسی و برنده گی های جنگی مردم افغانستان از نظر امریکایی ها بدور از امکان هم نیست. این که دولت افغانستان در این زمینه چه کاری کرده می تواند، نیاز به خویشتن داری و بازی سیاسی با امریکایی ها دارد که آنان را از دست زدن به چنین عملی برحذر بدارند. ممکن امریکایی ها حا ضر به عقب نشینی نشوند و اما دریافته اند که با کشتن سلیمانی اشتباۀ بزرگی را مرتکب شده اند. امریکا از قاطعیت رهبران ایران آگاه است و می دانند که بی پاسخ نمی مانند و اما این که ایرانی ها چگونه پاسخی خواهند داد تا عطش انتظار مردم شان را فروکش کنند. هنوز معلوم نیست و دیده شود که این خاموشی چه عمق و پهنایی خواهد داشت و بالاخره شکسته می شود و قربانی هایی خطرناکی را در پی خواهد داشت که آنگاه آتش چنان بزرگ خواهد بود که آتش افروزان هم در آتش آن خواهند سوخت. امید است که جهان از جنگ های گذشته زیاد چیز ها آموخته باشد و قدرت های بزرگ و بویژه امریکا دست به کاری نزنند که جهان به قرون وسطی برود. یاهو