از اغاز قرن سیزدهم تا اواخر قرن پازدهم میلادی ، چند عامل راه را برای یک دگرگونی بزرگ و خروج از دوران تاریک قرون وسطی هموار ساخت ، نخست پیشرفت کار های تولیدی ، کشاورزی وتوسعه ی مبادلات تجارتی ، بوجود امدن یک طبقه ی تاجرو ثروتمند که ازفشارکلیسا و حکومت های خود کامه ی زمان خود سخت ناراضی بودند، و در جستجوی راهی برای خارج ساختن خود از بار این فشار بودند، دوم ظهورحکومت های سلطنتی مستقل و نیرومند در فرانسه ، انګلستان واسپانیا که نمی خواستند تحت نفوذ وسلطه ی پاپ ها بمانند و بلاخره شکاف در داخل قلمرو پاپ ها و استقلال طلبی بعضی از اسقف ها و نماینده ګان پاپ در کشور های اروپا که از حمایت سلاطین محل نیز برخوردار بودند .این شکاف که به قیام« مارتین لوتر» در المان و «کالون» در فرانسه و قطع رابطه دربار انګلیس با پاپ انجامید، مذهب پروتستانیسم را در برابر مذهب کاتولیک بوجود اورد و سقوط دوران قدرت و سیطره ی پاپ ها در واقع سر اغاز عصر رنسانس و تجدید حیات دموکراسی در اروپا بود.
در انګلستان که دمو کراسی را حتی در سالهای تاریک قرون وسطی تجربه کرده بودند ، سیر تحول دموکراسی با حوادث خونینی همراه بود که از ان جمله می توان به قیام «کرامول»علیه چارلز اول پادشاه انګلستان در اواسط قرن هفدهم اشاره کرد. کرامول که در سال ۱۶۴۰ از « کمبریج » به نمایندګی پارلمان انګلیس انتخاب شده بود ، در مقابل تحقیر وبی اعتنایی پادشاه نسبت به پارلمان به تشکیل یک نیری مسلح به طرفداری از پارلمان مبادرت نموده ونخستین بار در اکتبر سال ۱۶۴۲ میلادی میان نیرو های طرفدار پارلمان و سپاهیان شاه جنګی در ګرفت که سر اغاز جنګ داخلی شش ساله ی انګلیس بود. نیرو های طرفدار پارلمان سر انجام بر سپاهیان شاه چیره شدند و چارلز اول محکمه و محکوم به اعدام شد. چارلیز را روز ۳۰ جون سال ۱۶۴۹ ګردن زدند و این اولین و اخرین باری بود که یک پادشاه در انګلستان به جرم مخالفت با اراده ی ملت با چنین طرز فجیعی اعدام شد.
کرامول هم پس از انکه قدرت را به دست ګرفت ، به این نتیجه رسید که نمی تواند با پارلمان حکومت کند. او با اینکه عنوان پادشاهی را که از طرف پارلمان به وی تفویض شده بود، رد کرد با عنوان « فرمانروای نګهبان» که انر می توان قیم و سپرست هم معنی کرد مدت پنج سال ، یعنی تا دم مرګ خود با کمال قدرت برانګلستان حکومت کرد و علاوه بر پارلمان قبلی که او را به این سمت منصوب نموده بود ، پارلمان بعدی را هم خود بوجود اورده بود، منحل کرد. جالب تر اینکه پس از مرګ کرامول پسرش ریچارد کرامول با همان عنوان پدر جانشین او شد، ولی این نوع حکومت موروثی جدید بیش از یک سال دوام نیاورد و مردم انګلیس این بار پسر پادشا هی را که ګردن زده بودند با عزت واحترام بر تخت سلطنت نشاندند. چالز دوم بیست و پنج سال سلطنت کرد و پس از مرګ اوسلطنت په پسرش رسید.
دموکراسی انګلستان از اواخر قرن ۱۷ سیرمعقول و طبعی خود را طی کرد و با استقرار و تکامل حکومت پارلمانی در این کشور ، در فاصله قرنهای هفدهم و نوزدهم از قدرت و اختیارات پادشاه به تدریج کاسته شده ودر قرن بیستم پادشاه به صورت یک مقام کاملا تشریفاتی در امد. اما فرانسه که دوره ی رنسانس را در اوج قدرت پادشاهان خود کامه اغاز کرده بود ، بر اثر زیاده رویهای لویی چهاردهم و لویی پانزدهم و ضعف و ناتوانی لویی شانزدهم در سال ۱۷۸۹ دستخوش طوفان و انقلاب شد. اما انقلاب بزرګی که تحت شعار « ازادی، برابری و برادری» می توانست بزرګترین پیروزی را برای ایده آل دموکراسی به باراورد، به اثر زیاده رویها و خود خواهی ها و عقده ها و بالاخره کشمکش سردمداران انقلاب بر سر قدرت به جنان اشوب و هرج و مرجی انجامید، که مردم فرانسه ده سال بعد کودتای ناپلیون بناپارت و باز ګشت سلطنت را به اغوش باز پذیرفتند.
با وجود این تردیدی نیست که اقلاب کبیر فرانسه مهمترین نقطه ی عطف تاریخ دموکراسی و حکومت مردم بر مردم بشمار می اید، زیرا این انقلاب در عین حال که به علت زیاده رویها و نقاط ضعف رهبران انقلاب به انحراف کشانده شد، و زمینه را برای استقرار مجدد دیکتا توری وحکومت فردی در فرانسه فراهم ساخت، نخستین اسناد مدرن دموکراسی و حکومت مردم بر مردم را نیز بوجود اورد که بعد ها الګوی حکومت دموکراسی در کشور های دیګر و اسناد مربوط به حقوق بشر قرار ګرفت.
بقیه دارد