قریب به دوماه میشود که مذاکرات صلح میان نمایندگان جمهوری اسلامی افغانستان و تحریک طالبان درشهردوحۀ قطر جریان دارد. اما هردو طرف تا هنوز، حتی روی طرح طرزالعمل مذاکره ، به موافقه نرسیده اند . مشکل درکجاست ؟ جهت دریافت پاسخ به این سوال ، می باید روی عوامل ذیل دقت کرد :
اول – اینکه جنگ در افغانستان نیابتی بوده ، برخلاف ارادۀ ملت ما ، از بیرون سازماندهی و سمت دهی میشود.
دوم – لذا شرکت در گفتگوها ، بخاطربمیان اوردن صلح ، هم نیابتی است . به این معنی که افغانها همانطوریکه در میادین جنگ حضور دارند ، درمذاکرات صلح نیزظاهر میشوند. اما تصمیم به خاطرختم جنگ واستقرار صلح دراختیار آنها نیست . یعنی طبق گفتۀ مشهوروطنی ما ” اختیار به دست بختیاراست”.
سوم – این ” اختیار”را باید از لابلای سیاست های جیوستراتیژیک کشورهای منطقه وقدرت های جهانی در قبال افغانستان شناسائی کرد. به عبارت دیگر، افغانها نه جنگ را شروع کرده اند و نه برقرارساختن صلح در توان آنها است.
چهارم – اما چون گروه های مختلف افغانی ، به نیابت و تحریک قدرت های رقیب خارجی ، پیوسته درداخل وطن شان علیه همدیگربه مقابله وجدال مسلحانه پرداخته اند ، لذا تقابل آنها علیۀ همدیگرشان ، پی آمد های خونین را در قبال داشته است .این پی آمد ها ، سبب گردیده که جنگ براه انداخته شدۀ نیابتی ، بُعد داخلی نیزپیدا کند. به عبارۀ دیگر برخورد های مسلحانه ، موجب انتقام جوئی ، تخلیق تضاد های مذهبی ، قومی ومنطقوی درمیان باشندگان این مرز و بوم شده است.
پنجم – چون جنگ ریشۀ عمیق خارجی دارد ، لذا نمی توان بُعد خارجی آنرا در حاشیه قرارداده و با مطرح ساختن تنها پیآمد های آن درقالب یک معضل داخلی به ” صلح بین الافغانی” دست یافت .بناءٌ بخاطر نیل به یک صلح دائمی ، باید ابعاد داخلی و خارجی این معضل دریک هماهنگی کامل ، مد نظرگرفته شده وتدابیر لازم جهت حل مشکلات و پیچیدگی های فوق الذکر ، مطمح نظر قرارگیرد.
اینکه برقراری یک صلح سراسری و باعزت به کدام شیوه و چگونه نصیب مردم رنج کشیدۀ ما خواهد شد؟ درین ارتباط ، مطالب و حرف های زیادی شنیده میشود :
بعضی ها میگویند که باید یک “اجماع ملی” بمیان آید. تا برطبق فیصلۀ آن ، جمهوری اسلامی افغانستان ، قدرت را به یک دولت عبوری ، سرپرست ویا مؤقت بسپارد .بکاربرد پسوند ” ملی” درین اصطلاح ، فی الواقع تحت پوشش قراردادن چهره های معلوم الحال ، وجابجا ساختن آنها ازطریق چنین یک ” اجماع “، در مقامات بالای دولتی است. استدلال ناحق مدعیان چنین یک راه حل ، به خودی خود ، این مقاصد پنهانی آنها را برملا ساخته و هیچگونه جای شک و تردید را باقی نمی گذارد.
– زیرا بغرض انتخاب اعضای چنین ” اجماع ” روی اسم کسانی انگشت گذاشته میشود که درسالهای پس از سقوط طالبان ، درقدرت دولتی ، مقامات کلیدی را در اختیار داشتند. ولی هیچ خدمت وکار خیری را برای هموطنان رنج کشیدۀ خود انجام نداده اند. سؤاستفاده وغصب دارائی های عامه و خصوصی ، محتوی اصلی کارنامه ای آنها را میساخت. بی جهت نیست ، اگر بخاطر همان اعمال مشهود شان، آنها امروز از جانب هموطنان رنج کشیدۀ شان منحیث انسان های فاسد شناسائی میشوند.
– هدف از مطرح کردن همچو اشخاص درساختار چنین اجماع چیست ؟ با قدرت گرفتن آنها ، آیا طالبان از جنگ دست میکشند ؟ و یا اینکه این گروه ، با زد و بند های مافیايی ، قدرت را به آنها انتقال میدهد ؟ یا اینکه میان آنها و گروه طالبان یک شرکت سهامی وابسته به پاکستان ایجاد میشود ؟.
– طراحان چنین ” اجماع ” ، با ارزیابی وشناخت از ذهنیت عامۀ مردم به این نتیجه رسیده اند که برگشت این مهره ها به قدرت ، بالوسیلۀ آراء مردم ازطریق انتخابات ناممکن است. لذا میکوشند تا درپرتوشعار” دولت مؤقت “، دوباره به قدرت برگردند و یا با قرارگرفتن درکنار گروه طالبان ، ثروت های چپاول کردۀ خویش را حفاظت نمایند. برخی از آنها تلاش مینمایند تا از طریق رسانه ها ، خودرا منحیث چهره های قابل قبول برای طالبان جا بزنند.آنچنانی که این چهره ها درگذشته از جنگ نفع بردند ، اکنون میخواهند که ازپروژۀ صلح امریکا ، نیزبهره مند شوند.
– همینطورتعدادی ازآنها زیرنام ” اجماع منطقوی” ، بدون اذن رسمی دولت افغانستان ، به کشورهای حامی شان سفرنموده وطی ملاقات ها ، با مقامات بالائی این دولت ها ، روی معضلات صلح و جنگ دروطن شان ، مذاکره کردند. معلوم است که آنها با دریافت رهنمود های جدید بوطن برگشته اند.
– طوریکه دربالا بیان شد ، جنگ های تحمیلی دروطن ما ، علاوه بر نیابتی بودنش ، جهات داخلی نیز کسب کرده است. گروه های درگیرجنگ ، بخاطربرحق جلوه دادن موضعگیری های خصمانۀ شان ، شعارهای های مدنی ویا مذهبی را بالا میکشند. ولی هدف اصلی شان غصب نمودن ” قدرت ” به نفع خود و حامیان شان میباشد.
– طالبان ظاهراٌ یک نظام اسلامی میخواهند ، اما تعریف شان ازچنین یک نظام ، وضاحت ندارد. تا جائیکه دیده میشود ، آنها از اسلام پیوسته منحیث وسیله وابزار استفاده مینمایند. عملکرد آنها نشان میدهد که آنها بخاطر بدست آوردن ” قدرت” از هیچگونه اعمال ضد انسانی وضد اسلامی ، روگردان نیستند. احترام به حقوق انسانی و برخورد عادلانه با افراد جامعه مطمح نظرآنها نبوده و تا حال هیچ توجه یی به حقوق افراد و آراء ملت درگفتار و کردار شان ثبت نشده است.
– وقتی که قوای ناتو به رهبری ایالات متحدۀ امریکا ، بسال 2001 در زیرشعار مبارزه با تروریزم وارد افغانستان شده وطالبان به جایگاه اصلی شان درقلمرو پاکستان عقب نشینی کردند. کشورهای منطقه ازعملکرد نظامی امریکا استقبال نمودند. ولی سالها بعد ، بنا بررقابت های ذات البینی ، حُسن نظراین کشورها به سردی گرائیده ویکی پی دیگر، حمایت شانرا ازعملکرد امریکا ، کمرنگ ساختند. موازی با آن نه تنها مخالفت شان با طالبان فروکش کرد ، بلکه تماس های پنهانی را با این گروه نیزبرقرارنمودند. غالبا همین برخورد کشورهای منطقه سبب شد که آیالات متحدۀ امریکا نیز حالت تقابل سیاسی با طالبان را کنارگذاشته و به گونۀ بخصوص تماس های خود را با طالبان برقرارنماید . هدف این بود که نظارت برطالبان افزایش یافته و این گروه نباید تنها درمدار وابستگی با کشورهای منطقه قرارداشته باشند .همین شیوۀ کار سبب شد تا به حمایۀ ایالات متحدۀ امریکا بسال 2009 دفتری برای طالبان در قطر گشایش یافت. ازآن تاریخ به بعد نه تنها ، تماس ایالات متحدۀ امریکا با طالبان روزتاروزازدیاد یافت ، بلکه چنین یک طرزالعمل ، موجب مشروعیت بخشیدن به تماس سایرکشورها با طالبان نیز گردید . به عبارۀ دیکردر سطح جهانی ، اکنون با طالبان منحیث یک قدرت غیرقابل انکار، برخورد صورت گرفته و شهرت تروریست بودن شان ، فروکش کرده است.
– مذاکرات طولانی ایالات متحدۀ امریکا با طالبان در قطر ، هنوزهم به شهرت و منزلت این گروه درسطح جهانی یاری رسانید. طالبان باتوافق روی آتش بس با امریکا ، ازنتائیج این مذاکرات ، بهره برداری زیادی کردند ، ولی درجهت برقراری صلح و وفاق ملی با جانب افغانی ، یک گام هم به جلو نگذاشتند. آنها در مذاکرات دوحه ، پیشنهاد جانب دولت جمهوری اسلامی افغانستان مبنی به استقرارآتش بس سراسری را نپذیرفتند. بالعکس ، خشونت وخونریزی علیه هموطنان شان را بیشتر از پیش افزایش دادند.
– فشارهای بین المللی هم بخاطربا ثمرساختن مذاکرات دوحه ، ملموس نبوده واین مذاکرات تا هنوزاز محدودۀ تبلیغات میان تهی ، بیرون نشده است.
چه می توان کرد ؟
جهت برقراری صلح باید در هردو عرصۀ داخلی وخارجی ، مبتنی بر یک دورنمای روشن ، پلان های کاری و هماهنگ برای دولت ومردم رنج کشیدۀ افغانستان وضع شود:
وظایف دولت درعرصۀ خارجی باید روی بمیان آوردن یک اجماع منطقوی به اشتراک ایالات متحدۀ امریکا استوارگردد. مطالبات کشورهای شرکت کنندۀ این اجماع ازحالت پنهان کاری بیرون شده ونباید با خواست های مردم افغانستان درتقابل قرارداشته باشد. باید آنها تعهد نمایند که جلو نفوذ خرابکاران را ازقلمرو های شان به افغانستان میگیرند. همچنان کشورهای منطقه ، مطالب مورد نظرشان را باید با دولت افغانستان درمیان گذاشته وازگفت وشنود ها، با اشخاص موردنظرشان درمورد صلح افغانستان پرهیز نمایند. توافقات اجماع منطقوی ، باید درحضورداشت سرمنشی سازمان ملل متحد ، منحیث تعهد بین المللی عقد ودر شورای امنیت آن سازمان راجسترگردد. همچنان هیاٌت ناظربراین تعهد باید از جانب شورای امنیت ملل متحد تعین و پیوسته ازتطبیق آن نظارت نماید.
مکلفیت داخلی دولت درعرصۀ مصالحه با مخالفین ، مبرهن است . درین عرصه اقدامات چشمگیری ازجانب دولت به راه افتاده است . منجمله می توان از آزادی سازی بیش ازپنج هزارطالب ، توقف عملیات تعرضی وگسیل هیاٌت مرکب ازاقشاروگروه های مختلف جامعه برای مذاکرات صلح بین الافغانی دردوحه و امثال آن نام برد. طبعاٌ تداوم چنین اقدامات از جانب دولت ، منحیث شیوۀ پیشبرد عملیات کاری ، عندی الموقع مطرح خواهد بود.
وظایف مردم افغانستان دررابطه به آوردن یک صلح باعزت وواقعی ، تاهنوزبطورمنسجم ، درمیان مردم افغانستان مطرح نشده است. طوریکه درین مقال قبلاٌ تذکررفته است که : چون جنگ افغانستان نیابتی است ، صلح آن هم بدون پشتیوانۀ قدرت های خارجی ، تحقق یافته نمی تواند.
درصورتی که کشورهای ذیدخل درقضایای افغانستان مسیربرقرارسازی صلح را دنبال نکنند ، مردم افغانستان چه باید بکنند ؟ یگانه پاسخ این خواهد بود که مردم ما باید با مطرح سازی خواسته های همه شمول شان دورهم آمده ومبتنی بریک تفاهم سرتاسری ” اجماع مردم ” خودرا بوجود آورند. خواسته های اساسی مردم روشن است ومی توان آنها را مختصراٌ چنین برشمرد :
1- حفظ نظام موجود دولتی (با حاکمیت فساد سالاران مغالطه نگردد) در افغانستان 2- نفی هرگونه نظام فرد محور وگروهی مانند ” امارت اسلامی” ، ” دولت مؤقت ” و امثال آن 3 – تشکیل دولت ، تنها براساس راٌی مستقیم افراد جامعه 4 – برسمیت شناختن هرنوع حزب برمبنای فکرو اندیشۀ سیاسی آن 5 – رعایت حقوق اساسی افراد مانند آزادی بیان ، حق کار، تحصیل وامثال آن 6- حفظ حقوق زنان
این اجماع بخاطری زیرنام ” اجماع مردم” مطرح میشود ، تا شرکت کنندگان آن مبتنی برارادۀ مردم خود ، بدون هرگونه تعلق به گروههای معامله گرداخلی وقدرت های خارجی ، به منصۀ عمل ظاهرشوند. یعنی تنها انگیزه وخواسته های مردم را انعکاس دهند. درچنین یک اجماع باید تمام افراد وطندوست ، بدون درنظرداشت تفاوت های فکری ، سیاسی ، قومی ، منطقوی ونژادی ، باهم کنار آمده ، ازدست آورد های مردم شان حراست نمایند. بخاطر نیل به این ماٌمول بزرگ ، باید مردم را از طریق وسایل انترنتی درداخل و خارج کشوربه مسئولیت ورسالت شان متوجه ساخت . تا در پرتو ندای رسای مردم ما ، درسطح جهانی نیزتوجه به داعیۀ صلح افغانستان جلب شده ، ازمشی ” اجماع مردم ” ما دفاع نمایند. نباید بیش ازین فرصت داد که مفسدین فی الارض سرنوشت صلح را دروطن ما رقم بزنند. بالوسیلۀ بسیج وطنداران علاقمند در یک ” اجماع مردمی” ، می توان جلواین جنگ خانمان سوزرا بگیریم و بالاخره یک صلح دائمی و باعزت را دروطن خود مستقرسازیم . پایان