قصر های مافیایی نفرین شده گان تاریخ در کمرۀ عمران رحیمی
پس از سقوط جمهوریت و به قدرت رسیدن طالبان پخش و نشر خبر ها و گزارش های تصویری از کانال های یوتیوب بویژه بوسیلۀ شهروندان افغانستان بیش از هر زمانی افزایش یافته است که در عقب آن اهداف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی نهفته است که در این ميان اهداف سیاسی و افتصادی آن بارزتر است. آقای عمران رحیمی یکی از گرداننده گان کانال های یوتیوب است که با گزارش های ویژۀ خود بیشتر کاخ ها و قصر های مقام های بدنام پیشین و سیاستگران نفرین شدۀ افغانستان، شامل رهبران جهادی و قومی و اعضای پیشین کابینه، اعضای پیشین مجلس پارلمان و سنا و رئیسان هر دو مجلس و رئیس پیشین امنیت و آمرین حوزههای پولیس و مشاوران کرزی و غنی را یکی پی دیگر زیر عینک کمرۀ خود به گونۀ درشت به نمایش می گذارد. در این تردیدی نیست که در عقب این به تصویر کشی ها اهداف گوناگون افتصادی و سیاسی نهفته است؛ اما هرچه باشد، گزینۀ به تصویر کشیدن خانه ها و قصر های شاه دزدان رهبر نماهای افغانستان بوسیلۀ او یک عمل ابتکاری است که به گفتۀ معروف ” با یک تیر چندین فاخته را خیلی راحت شکار می کند”.
در این تصویر گری ها آقای رحیمی اهداف خود را دنبال می کند و اما اینکه طالبان در این کار با او مدارا کرده اند، معلوم است که رضایت آنان در این رابطه خالی از هدف نیست؛ اما آنچه در آن بارز است، از یک طرف به نمایش گذاشتن چهره های واقعی شماری که زیر القاب های مقدس و در اصل نامقدس بر مردم افغانستان حکومت کردند، به آنان خیانت کرده و آرزو های آنان را به بازی گرفتند. طالبان با نمایش این کاخ ها از یک سو زبونی و ذلت صاحبان آنها و از سویی هم قدرت خود را به نمایش گذاشته اند که در حقیقت عمق خیانت و جنایت صاحبان این کاخ ها را به نمایش می گذارند و از آن به عنوان نوعی مشروعیت یافتن سود می برند.
آنچه در این سناریو پراهمیت است، به نمایش گذاشتن بازی دردناک شماری افراد خودخواه و خاین و مفسد زیر نام رهبر و سیاستمدارانی اند که سرنوشت مظلوم ترین انسان افغانستان را بیرحمانه قربانی حرص و آز و جاه طلبی ها و اجندا های قومی و زبانی و مذهبی خود کردند. این کاخ ها در واقع نمادی از جنایت و خیانت نابخشودنی شماری از رهبران و مقام های پیشین است که دیدن و تماشای آنها از گند و فساد و دزدی و حق خواری و فریب و ریا کاری آنان در برابر مردم افغانستان به گونۀ صریح و آشکار پرده بر می دارد. این کاخ ها در واقع عمقی از جنایت و گستره ای از خیانت را از سوی این شاه دزدان در حق مردم افغانستان به نمایش می گذارد که تماشای آن قلب های مردم دردمند و غرقه در آتش افغانستان را تا ژرف ها جریحه دار می سازد. تماشای این کاخ ها بویژه آنانی را بیشتر می آزارد که هر روز در زیر شلاق و کیبل طالبان مورد تحقیر و توهین قرار می گیرند و در موجی از دشواری های دست و پا گیر چون، بیکاری و تنگدستی و فقر در خود می پیچند.
از پایه های لاجوردین و تراس های زمردین و کنگره های طلایی این کاخ ها درد های بی پایان آن مادرانی در فوران اند که هر لحظه غم بزرگ گرسنگی کودکانش قلب آنان را سوراخ می کند. از پنجرههای این قصر ها درد های بی پایان هزاران زنی سرازیر است که طالبان حق کار را از آنان گرفته و در برزخی از توهین زنده گی می کنند. از کنگره های اين کاخهای نفرین شده گان تاریخ اشک های خونین میلیون ها دختری در فوران است که از پس پرده های قلب آنان سرازیر می شوند.
این کاخ ها نه تنها نمادی از فساد و خیانت و جنایت به بهای بازی با سرنوشت مظلوم ترین انسان سرزمینی آگنده از رنج های بی پایان به نام افغانستان است که در اوجی از خیانت ورزی ها تجمل پرستی و خوش باشی های ننگین صاحبان این کاخ ها، خیانت ها و فساد آنان را به نمایش می گذارد؛ بلکه بدتر از آن بیانگر این واقعیت تلخ است که آنان هر آنچه در توان داشتند، همه را در پای آرزو های واهی خود ریخته اند و درد مردم داشتن در رگ های پلید آنان به کلی خشک شده است. این کاخ ها از طینت آنانی پرده بیرون می کند که بجای اندیشیدن برای رفاه و خوش بختی مردم افغانستان تمامی خرد و عقلانیت شان را دیکور و دیزاین خانه های شان به کار برده اند. شگفت آور اینکه با این همه سیاه کاری ها و از خودبیگانگی های جانکاه زمانی که با مردم روبرو می شوند، پر رویانه و کاذبانه بازهم از به فریب کشاندن مردم دست بردار نیستند.
این مار های افعی که خود را کاذبانه امپراتور شمال و فاتح جنوب و غیره می خوانند، باربار مردم افغانستان را گزیده اند و آنان را به فریب کشانده اند. این مافیا ها چنان در این بازی تر دست و ماهر شده اند که بازی با افکار مردم و آرزو های آنان برای این مافیا ها پیش پا افتاده تر از اندیشیدن در مورد دیکور و دیزاین کاخ های آنان است؛ اما آقای رحیمی توانسته با میخکوب کردن کمرۀ خود در محل های حساس این کاخ ها گند و تعفن صاحبان آنان را ماهرانه به تصویر بکشد و آبرو های رفتۀ آنان را بیشتر به حراج بگذارد تا باشد که مردم افغانستان بار دیگر از گزند بازار های آشفتۀ سیاسی آنان درامان بمانند. رحیمی تهی بودن و بی ظرفیتی صاحبان این کاخ ها و در ضمن خوش باوری و ساده گی مردم افغانستان را به گونه ای به تصویر کشیده است. وی به نحوی مردم را هشدار می دهد که نباید با دنباله روی از این بوزینه گان شهوت و ثروت خطای گذشته را تکرار کنند و بجای حمل لاش های آنان بر روی شانه های زخمی؛ برعکس آنان را چنان نقش زمین بسازند که حتا قبرستان ها از شر آنان درامان بمانند.
این کاخ ها نه تنها سیمای اصلی دارنده گان آن ها را چون، بوزینه گان قدرت و ثروت، به گونۀ آشکار و واضح به نمایش می گذارد؛ بلکه از این واقعيت دردناک نیز پرده بیرون می کند که چگونه روزگاری مردم افغانستان با جهانی از صفا و صمیمیت به این آدم نمایان اعتماد کردند و در دام تذویر آنان اسیر شدند. اکنون این کاخ ها این حقیقت را به نمایش می گذارد که چگونه شماری زیر نام جهاد قرآن را دام تذویر ساخته بودند و از اسلام بحیث ابزاری برای کسب قدرت و افزایش ثروت استفاده کردند. این کاخ ها در واقع تنها لکۀ ننگ بر جبین آنانی نیست که سال های سال مردم افغانستان را زیر نام اسلام و جهاد و قوم به فریب کشاندند؛ بلکه ننگین تر از آن لکۀ بدنامی بر جبین آنانی اند که زیر چتر شعار های دروغین دموکراسی و لیبرالیسم طی بیست سال اخیر خون مردم افغانستان را بدتر از کنه های موزی چوشیدند و از هیچ گونه جنایت و فساد و فحشا و چپاول خودداری نکردند و اکنون با پول های میلیون ها دالری در خارج از افغانستان به زنده گی ذلت بار خود ادامه می دهند.
شاید خواننده گانی داوری در مورد صاحبان این کاخ ها را ناعادلانه عنوان کنند و بگویند که هرکس حق دارد تا یک سرپناه داشته باشد؛ اما این کاخ ها نه محلی برای سرپناه؛ بلکه محلی برای نمایش آرزو های سرکوفتۀ شماری سیاستگران تجمل پرست است که در سفر و حضر وسوسه ای برای رفاۀ مردم افغانستان نداشتند و ندارند؛ هرگاه چنین می بود، آن همه تجمل پسندی ها که در کاخ های شان تبلور یافته. اندکی از آن در جامعۀ افغانستان تبلور می یافت و امروز این کشور در کام تروریسم فرو نمی رفت.
این کاخ ها از سیمای آنانی پرده می افگند و مشت های آنانی را بازتر و چهره های آنان را عریان تر می کنند کهپس از حاکمیت طالبان به گونۀ ننگین و ذلت بار بدون کم ترین مقاومت افغانستان را ترک کردند و شامل همه سیاستگران بدنام و نفرین شده گان تاریخ افغانستان اند که بیشتر به نام مهرههای سوخته و مافیای سیاسی شهرت دارند. آنان کاخ ها و ویلا های قشنگ و تماشایی را که از خون مردم افغانستان آباد کرده بودند؛ در افغانستان ترک کردند و خود فرار و مردم افغانستان را در خوان رنج های بی پایان بنشاندند. این مافیا ها که با تاسف هنوز هم شماری از آنان دست از فریب ابلیسی و تلبیسی برنداشته و لباس تقدیس بر تن کرده اند، حالا در قصر های زیبای خود در دوبی، قطر، ترکیه، ایران و کشور های آمریکایی و اروپایی زنده گی می کنند. بیشتر این مهره های سوخته و مافیایی افغانستان را از ترس طالبان ترک نکرده اند؛ بلکه بخاطر امتیازگیری های سیاسی و فریب افکار مردم و بازگشت مطمئن و با اعتبار از طالبان ترک کرده اند. این مافیا های بدنام و تاریخ زده بجای احساس شرم و خجلت از مردم افغانستان؛ برعکس با سر های بلند و اما در حقیقت شکسته و ذلیل، سرخورده و ملول هنوز هم هوای قدرت بر سردارند و هر زمانیکه سخن بر سر حکومت همه شمول می رود؛ این مهرههای بدنام اند که یک باره به جنبش می آیند و یک سر و گردن چه که صد سر و گردن بلندتر از مردم مظلوم افغانستان قد می کشند و هوای دزدی های جدید و فساد گستری ها و خیانت ها و غصب زمین ها و تاراج دارایی مردم و حق خواری ها و دهها نوع بازی های مافیایی تازه را در سر می پرورند.
این دزدان دریایی، خطرناکتر از دزدان دریایی کارائیبو فانتزی تر از ژانر شمشیر به دستان، سرنوشت مردم افغانستان را طی نیم قرن بیرحمانه به بازی گرفته اند؛ بازهم سر از بالین خرگوشی بلند نکرده و به هوای رسیدن به قدرت و یا شریک الیگارشی قدرت نفس تازه می کشند. در این تردیدی نیست، آنانی که معتاد به قدرت و معتاد به فساد و خیانت باشند؛ در هر حالی هوای رسیدن به قدرت و دست یابی به فساد در فکر و خیال آنان زبانه می کشد؛ زیرا آنان معتاد اند و معتادان قدرت افراد معذور اند؛ واقعیت این است که آنان برای مردم افغانستان مرده اند و مردم افغانستان سال ها پیش تابوت های متعفن آنان را به قبرستان تاریخ دفن کرده اند.
مردم افغانستان چنان از این کاخ نشینان تن پرور نفرت دارند که وجود آنان را در هر ساختار حکومتی مایۀ فساد و خیانت و دزدی تلقی می کنند. هرگاه مشارکت این دزدان دریایی در قدرت هدف از حکومت همه شمول تلقی شود؛ بهبوده تر از این فکر واهی وجود نخواهد داشت. جهانیان بویژه پس از نشست بن نخست با پیش کش کردن فاسد ترین گزینه ها و مهره های بیمار، بار بار سرنوست مردم افغانستان را به بازی گرفته اند تا از وجود آنان به سود سیاست های راهبردی خود استفاده کنند. هرگاه جهان بار دیگر چنین اشتباهی را مرتکب شود و وجود حکومت همه شمول را با اشتراک این مهره های سوخته تلقی کنند؛ بالاتر از این جفا و جنایت در حق مردم افغانستان نخواهد بود. مردم افغانستان امارت استبدادی و زن ستیز و آموزش ستیز طالبان را بهتر از حکومت همه شمولی تلقی می کنند که در ساختارش این مافیا های نفرین شده باشند.
نمایش این کاخ ها زیر نگین کمرۀ رحیمی در واقع قصه های ناگفته در مورد این کاخ نشینان را آفتابی نموده و آیینه دار مغز های پوچ و شکم های گندیده آنان است. این نمایش در واقع نبرد حق و باطل تاریخ را به چالش کشیده است و باورمندی به پیروزی حق بر باطل را به پروندۀ ناتمام تاریخ بدل کرده است و گواه بر این حقیقت است که داد در هر برهه ای از تاریخ پس از پیروزی بوسیلۀ دژخیمانی از درون داد به تاراج برده شده است. با تاسف که این فلسفۀ ناتمام تاریخ از گذشته ها آغاز و تا پایان های زمان ادامه خواهد داشت و در هر برهه ای از تاریخ دستاورد های خونین داد بوسیلۀ شبه داد به غارت خواهد رفت. این تراژیدی دردناک تا زمانی ادامه خواهد یافت که شعور سیاسی و شعور جمعی تودهها رشد کند و به بالنده گی برسد تا این شعور از انحصار مافیا های سیاسی و قومی رهایی یابد. هزاران دریغ و درد که هنوز این شعور در گرو تیکه داران سیاسی و مذهبی و قومی در افغانستان است و هر زمانیکه خواسته باشند، روی آن نفت می پاشند. این شعور در انحصار آنانی است که آقای رحیمی با کمرۀ خود کاخ های مافیایی و سیمای ظاهری و باطنی صاحبان آنان را به گونۀ وحشتناک و شگفت انگیزی به نمایش گذاشته است.
« سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز – مرده آن است که نامش به نکویی نبرند»
این شعر بیش از همه به حال زمامداران و سیاستگران افغانستان صدق می کند که هرچند زنده اند و اما نزد مردم افغانستان مرده اند و هرگز از آنان به نیکویی یاد نخواهند کرد. بعید نیست که در جهان زمامداران و سیاستگرانی بوده اند و هستند که در حق مردم خود جفا و خیانت کرده اند و اما جفا و خیانت زمامداران و سیاستگران افغانستان در حق مردم این کشور چنان آفتابی و بی مانند و ننگین است که حتا در تاریخ نظیر ندارد. ممکن آنان از هر چیزی فرار کنند و اما از داوری بیرحمانۀ تاریخ هرگز فرار نخواهند کرد. یاهو