هر دم بلند می‌شود از دل صدای من : محمد حسن بارق شفیعی

گر دل‌نشین بوَد سخنانم شگفت نیست
هر دم بلند می‌شود از دل صدای من

این‌سان که شعله‌خیز  بوَد ناله‌های من
پُر آتش است سینهٔ درد‌آشنای من

آن راز سر به مُهر که داغ دل من است
من دانم و دل من و داند خدای من


دعوت مکن زمانه به جاه و حشم مرا
هرگز بر استخوان ننشیند همای من


مشاطهٔ روان من اندیشهٔ نکوست
دل بی‌غبار آینهٔ قدنمای من


دایم بزرگ و پاک چو روح فرشته باش
ای آرزو ز توست همین التجای من

«بارق» ز فیض ذوق تکاپو به کوی دوست
برگ گل است آبله در زیر پای من

بارق شفیعی