سخنرانی: 27 اکتوبر 1933
برگردان: سیاسنگ
نود سال پیش، محمدنادرشاه سه تن از بزرگان هنر و فرهنگ هندوستان – سید سلیمان ندوی، محمداقبال لاهوری و سر راس مسعود – را به افغانستان مهمان کرد. یکی از رهتوشههای سفر زمینی آنان از راه جلالآباد تا کابل، غزنی و قندهار، نوشتن کتابی به نام “گلگشت افغانستان” است. آنچه در این سفرنامه از دیدارها با محمدنادر، سایر سرداران سلطنتی، حضرت شوربازار، بزرگان انجمن ادبی کابل، شماری از شخصیتهای غزنی و قندهار، به ویژه گفتوشنود کوتاه اقبال لاهوری و عبدالحی حبیبی آمده، شاید هرگز جای دیگری یاد نشده باشند.
مولانا نذیر احمد سلامی در 2002 آن را به فارسی نارسا و نه چندان امانتدارانه (با کاست و فزود) در ایران پخش کرده بود. “گلگشت افغانستان” در جون 2021 از اردو به انگلیسی برگردان شده و به زودی از چاپخانه بیرون خواهد آمد. تا آنگاه، فشردۀ برگردان سخنان سلیمان ندوی پیشکش خوانندگان گرامی این برگه:
برادران همکیش، هموطن و عزیزان علم و فن!
خوشبختیم که در نشست کنونی، خود را در جمع شما میبینیم. دعوت شماری از خدمتگاران علم و ادب از سوی اعلیحضرت غازی [محمدنادر] و حضور در کنار فضلا و علمای این کشور برایم نشانۀ آغاز روزگار شکوهندۀ تاریخی است.
برادران گرامی! هندوستان و افغانستان دو سلطنت جداگانه نبودند، یکی بودند. صدوپنجاه تا دوصد سال میشود میان این دو کشور تفرقه افتاده است. در گذشته، هر دو با یک رشته پیوند مییافتند: یادگارهای سنگی آن در پله پلۀ زینههای سرزمین شما به چشم میخورد و در موزیم تان موجود است.
در آغاز عهد اسلام – از جانب شما – نه تنها مذهب، بلکه علم و فن نیز تا قلب هندوستان راه کشید. سلاطین غزنوی و شاهان غوری اینجا میزیستند، ولی دایرۀ حکومت شان به هندوستان میرسید. همین گونه، خانوادۀ بابر باشندۀ هند بود، اما دایرۀ فرمانروایی وی تا افغانستان هموار میشد. این دو حکومت برای برپایی شهنشاهی(؟) مانند دو بازوی یک بدن بودند. امروز پس از صدوپنجاه سال – اگر نه برای اتحاد سیاسی – برای اتحاد علمی و ادبی و استحکام دوستی باهمی، نخستین بار دو دست مخلصانه سوی همدیگر دراز شده اند.
برادران افغانی! بزرگان شما در هندوستان علاوه بر حکمرانی دنیایی و مادی، حاکمیت معنوی و ذهنی نیز برپا کرده اند. فارسی، مدتها زبان ادبی و علمی هندوستان بوده و تنها از سوی شما به ما رسیده است. رسالات و تصانیف یکی از دانشمندان افغانستان – میر زاهد هروی – از سه سده به اینسو در آموزشگاههای عربی هند برترین معیار آموزش فلسفی شمرده میشود.
چندین سرودپرداز غزنی، بلخ و بدخشان یا شهرها و روستاهای دیگر تان معروف به لاهوری و دهلوی اند. کسی که “لباب الالباب” عوفی را خوانده باشد، میداند: یک دسته شعرأ با هم چنان آمیخته بودند که در لاهوری یا غزنوی بودن برخی از آنان تاریخ نیز هنگام داوری دچار دشواری میشود.
سلطنت هندوستان و پادشاهی افغانستان همپیوند اند: اگر دانشمندی اینجا چشم به جهان میگشود، بخشی از زندگی را آنجا سپری میکرد و اگر آنجا زاده میشد، چندی اینجا میزیست، مثلاً مسعود سعد سلمان از شعرای دستۀ دوم که مشکل است او را هندی یا افغانستانی گفتن و شناسایی کردن.
باغهای جلالآباد و کابل را دیدم، چشمهساران کوهستانی، دریاها و آبشاران را تماشا کردم. با آنچه از هر ذرۀ این خاک نمایان است، باورمند شدم که باغهای ساخته شده در کشمیر و هندوستان یا هر گوشۀ دیگر – به فرمایش خانوادۀ بابر – با ساختار چشمههای مصنوعی، از روی مناظر طبیعی افغانستان نقشه شده بودند.
باغهای امیر شهید در جلالآباد، باغ بابر در کابل و باغهای پغمان و جاهای دیگر افغانستان با “شالیمار باغ” لاهور همانندی دارند. همچو ذوق بومی نسبت به مناظر در نهاد آل تیمور به شکل طبیعی نهفته بود و عملاً در هندوستان نمایان ساختند: بر دیوارهای بارگاه عام و خاص، گُلکاری [کرانههای] گنگا و جمنا پیداست.
برادران علم و فن! آیا آنچه در گذشته میشد، اکنون نمیشود؟ یادآوری از تفرقه، دوری و جدایی را رها کنید. دگرگونی سرنوشت جهان است: گاهی چنین، گاهی چنان. اوضاع سیاسی همیشه تغییر مییابد و تعلقات سیاسی میگسلند و میپیوندند. مناسبات علمی و ادبی همواره پایدار میمانند.
دیریست شمشیر سلطان محمود غزنوی شکسته و سدههاست که کارنامۀ فتوحاتش را باد برده، ولی خامۀ حکیم سنایی غزنوی تا کنون برجاست و شیرازۀ برگهای فتوحات ادبی وی فرو نپاشیده است.
بیایید نه به نام سلطان محمود، سلطان شهابالدین غوری و آل بابر، به نام سنایی غزنوی، مسعود سعد سلمان لاهوری، خسرو دهلوی، حسن دهلوی، فیض اکبرآبادی و بیدل عظیمآبادی دست مهرورزی سوی همدیگر دراز کنیم.
افغانستان همیشه از بهر نیروی جسمانی و طاقت مادی از جانب جهانیان ستوده شده است. اینک، فرا رسیده زمانی که نیروی اندیشه و قهرمانی ذهنی خود را به پیشگاه ستایش مردمان جهان بگذارد.
انجمن ادبی شما شایان شادباش و گرامیداشت است، زیرا در همین راستا گام برداشته و هر ماه توان و نیروی خود را به بهترین شیوه مینمایاند. با باور تمام میتوانم بگویم: “رسالۀ کابل” [نشریۀ انجمن ادبی کابل] دوشادوش بهترین رسالههای هندوستان، بلکه جهان، پیش میرود و در آستانۀ این روزگار مژدهبخش دست بلند دارد.
برادران همسایه! آیا جای شگفتی نیست؟ یکایک شاعران و ادیبان انگلستان، فرانسه و جرمنی را بشناسیم و به شهکارها شان بپردازیم، ولی اهل ادب و قلم همین دو کشور همسایه با هم بیگانه و ناآشنا باشند، در حالی که میان بزرگان پارین و پیرارین شان علاوه بر تعلقات وطنی، شاید روابط مذهبی و نژادی نیز قایم بود. فراتر از همه، اتحاد ناگسستنی علمی و ادبی برقرار بود.
افسوس! در جریان دو سده، بسا دوری و فاصله افتاده ست. چه، نه ما از فرزانگان شما آگاهیم و نه شما از خبرگان ما میدانید. باید به خاطر شناسایی ما با شاعران و نویسندگان گرامی افغانستان و فراهمآوری زمینۀ شناخت متقابل سپاسگزار “رسالۀ کابل” باشیم.
برادران علمی و فنی! بگذارید اهل سیاست مشغول شعبدهبازیهای سیاسی باشند. بیایید به نام علم و فن پیمان محبت و دوستی را تازه و عهد رفاقت و آشنایی را استوار سازیم. هر دو برای آبادانی مشرق جدید، در راستای علم و ادب شانه به شانه کار کنیم، دلها را نزدیک گردانیم و بدگمانیها و سؤتفاهمها را بزداییم.
هندوستان به اتکای نیروی جوانانش در آبادی سرزمین خود سرگرم است و افغانستان نیز. برای شگوفایی هر دو سرزمین، باید هر نوجوان به نوجوانان کشور دیگر حسن نظر و حسن اعتماد داشته باشد. گرچه در مسیر اتحاد مشکلات پیش میآیند، برای حصول این مرام شایسته با هزاران هزار دشواری باید درآویخت.
بهر یک گل زحمت صد خار میباید کشید.
و آخر دعوانا انالحمد لله ربالعالمین
(نگاره: سلیمان ندوی در میان اقبال و مسعود)
Afghanistan: A Travelogue
Three Co-travellers
Syed Suliman Nadvi
Kabul, October 1933