جای نورانی تهی‌ست : استاد برهان‌الدین نامق

بهار آن دل که خون گردد به سودای گل رویی

ختن فکری که بندد آشیان در حلقۀ مویی

سحر آهی که جوشد با هوای سیر گلزاری

گهر اشکی که غلتد در غبار حسرت کویی

در این گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن

نگردانید گل هم بی‌شکست رنگ پهلویی

                            بیدل

همانگونه که افراد یک جامعه از لحاظ طرز تفکر و چگونه‌گی سطح دانش و آگاهی و تعقل و بصیرت به خواص و عوام تقسیم میشود زبان آنان نیز به زبان عامیانه و زبان ادبی نیز بخش‌بندی میگردد، زبان ادبی دری عبارت از گنجیه‌های ادبی زبان دری بعد از اسلام است و مجموعۀ نظم و نثر نویسنده‌گان و سخنوران بزرگ مارا در بر میگیرد و فخامت و درخشنده‌گی زبان ادبی دری به آن بسته‌گی و پیوند دارد. در این آثار زیباترین واژه‌ها و خوش‌آهنگ‌ترین ترکیبات و فصیح‌ترین عبارات و اصطلاحات زبان دری به طرز دلپسند و مطلوب گنجانیده شده است و زبان دری را ساده، شیرین، ارجمند و گران‌بها جلوه داده است.

ویژه‌گی‌های نوشته‌های فصیح و شیوا آنست که زبان دری را با پیرایه‌های نیکو می‌آراید و از زواید بیجا پیراسته میکند و از عظمت و افتخار زبان دری هم همین شیرین و دلنواز ماندن آن و همین زیبنده‌گی و قواعد و اسلوب‌های آنست از همین جهت از سده‌ها باینسو مورد توجه همه‌گان قرار گرفته است.

بنای زبان ادبی دری چه شعر و نظم باشد و چه هم نثر؛ بر پایه‌های صحیح فصاحت و بلاغت و ضابطه‌های صرفی و نحوی و اصالت واژه‌ها و رقت جاذبه قرار یافته است؛ از این رو زبان ادبی دری باید شیوا و رسا و دل‌انگیز و بی‌تکلف و از جهت معنی و الفاظ روشن و دریافتنی باشد و خواننده صاحب ذوق از خواندن آن خرسند و شگفته خاطر گردد، همانگونه که آثار جاویدانی بزرگان زبان ادبی دری ما دارای این اوصاف و ویژه‌گی‌های می‌باشند.

شادروان جلال نورانی با درنظرداشت شرایط زبان ادبی دری و اوضاع تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی زمان خویش در زبان ادبی دری به نوشتن می‌آغازد و رفته رفته در متن مطبوعات کشور و حلقات ادبی و فرهنگی آن در چهار دهه اخیر چنان جایگاه سزاوار و لایق خویشرا پیدا می‌نماید که هرگاه امروز سخن از هنر طنز پردازی بمیان می‌آید بی‌اختیار نام ماندگار جلال نورانی بر سر زبان‌ها گل می‌کند.

جلال نورانی با زبان ادبی طنز با قلم توانا و منحصر بخودش چنان دردهای عمیق و جانگاه مردمش را به تصویر میکشد که در ضمن خنده قاه‌قاه خوانندۀ طنزهای خویشرا بی‌اختیار از عمق دل هق هق کنان به گریه می‌اندازد و بدون صراحت با کارگیری قرینۀ وصفی و تخیلی مفهوم و مطلب اصلی خویشرا به خاطر خواننده تداعی میکند.

از صفات ممتاز جلال نورانی بگویم: یکی از صفات خاص وی آزاده‌گی و استغنا و وارسته‌گی وی است، او گرد مال و منال و جاه و مقام هرگز نگشت و تن به زبونی و بنده‌گی هرگز نداد، چون پاس عزت نفس را داشت از این جهت همیشه مورد تعظیم و تکریم صاحبان مناصب و مراتب قرار میگرفت، ارزش و مقام معنوی وی به مراتب بیشتر و برتر از تمنیات صوری و مقامات دیوانی او بود.

کمینه کمترین که مدتی به فیض خدمت این گرامی مرد ارجمند و دانشی و فرهنگی رسیده بودم اورا انسان نهایت خوش محضر، پاکیزه نهاد و پاک باطن و مستانه و سرشار یافته بودم، گفتار گرم، رفتار سنجیده و دل زنده و سیمای خوش‌آیند داشت، از تظاهر و خودپسندی بیزار و از بزرگواری و عزت‌النفس برخوردار بود، در محاوره و گفتمان سخنانش از سنجیده‌گی و آموزنده‌گی و متانت ویژه‌گی خاص برخوردار بود، در گفت و شنود باورمند به اندازه نگهداشت آن بود. تواضع و ادب را نسبت به فراخور مقام و موقع نیکو رعایت میکرد و حتی در برابر کسانی که سن شان بسیار کمتر از او بودند با ادب و احترام تمام رفتار مینمود. در همه‌جا سخن از تقوا و فضیلت از آزرم و عفاف و امیدواری، وفاداری، عشق و شیفته‌گی به وطن و مردم، داشتن امانت و صداقت و تعهد و التزام در برابر آن میزد. کتاب هنر طنز پردازی و دیگر آثار طنزی وی همه نمونه بسیار عالی ادعای ماست.

جلال نورانی با روشن بینی و روشنفکری میکوشید حقیقت را پیدا کند و بداند و به دنبال باطل نرود، چنان دلسوز به بیچاره‌گان و بی‌نوایان جامعه بود، وقتی کسی را واقعاً به این صفات می‌یافت هرچه در کیسه داشت بی‌اختیار بدامن وی میریخت، بنده چندین مراتبه شاهد این شیوه جوانی و مردانه‌گی وی بوده‌ام.

بهر حال هرچند از روانشاد جلال نورانی و اوصاف شایستۀ اسلامی و انسانی او بگویم کم است، امروز متأسفانه جای وی در حلقه مطبوعات و نویسنده گان کشور بگفته بیدل همه دل تهیست که تهیست:

عنقا سراغم از اثرم وهم و ظن تهی‌ست

در هر مکان چو نقش نگین جای من تهی‌ست

بی‌حرف، ساز صوت و صدا گل نمیکند

زین‌جا مبرهن است که این انجمن تهی‌ست

ضبط نفس، غنیمت عشرت شمردنیست

گر بوی گل قفس شکند این چمن تهی‌ست

نتوان به هیچ پرده سراغ وصال یافت

بیدل ز بوی یوسف ما پیرهن تهی‌ست

با احترام

برهان‌الدین نامق