مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش افگند : مهرالدین مشید

اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از فساد، معامله و خیانت

بحث بر سر مثلث شرارت یا اقنوم سه گانه ی فساد، معامله و خیانت در سه سیمای معلوم الحال است که مردم افغانستان از بیست سال بدین سو با آنان آشنایی بیشتر پیدا کرده اند. این مثلث در یک سناریوی بسیار فریبنده و خیانت بار بیست سال زنده گی مردم افغانستان را در چنگال های آهنین شان به اسارت گرفتند و آنچه از فساد، معامله و خیانت در چانته های استخباراتی داشتند، در حصه ی مردم مظلوم افغانستان دریغ نکردند. این مثلث شوم از بیست سال بدین سو نه تنها فساد اداری، معامله و خیانت و جنایت را در افغانستان به فرهنگ تبدیل کردند؛ بلکه بدتر از آن ماموریت داشتند تا بحیث فاسد ترین و خاین ترین رهبران حکومتی نقش جاده صافکن برای طالبان را داشتند. دو ضلع این مثلث خطرناک استخباراتی ماموریت مشترک شان را در نقش های رئیس جمهور و  ضلع سوم در نقش رئیس اجرائیه و رئیس شورای عالی صلح به گونه ی سیستماتیک در زیر چتر انتخابات تا زمانی انجام دادند که بالاخره ارگ را به گونه ی مشترک برای طالبان تحویل دادند.

این اقنوم سه گانه ی فساد، نیرنگ و خیانت را با اقنوم سه گانه ی مسیحیت نباید به عوضی گرفت؛ زیرادر مسیحیت سه‌گانه‌باور، که می‌گوید خدای واحد، خود را در سه شخصیت ـ پدر، پسر و روح القدس ـ آشکار کرد، به هریک از سه کالبد، یعنی پدر یا پسر یا روح‌القدس (سومی از سه تا) گفته می‌شود. با همه جلوه های شرک آلود اش نوعی قداست و پاکی حاکم است؛ اما در مثلث شرارت مورد بحث ما که در آن کرزی، عبدالله و غنی سه اقنوم آن به شمار می روند؛ جز سیاه کاری، فریب، فساد، نیرنگ و خیانت چیز دیگری نمی توان یافت. این مثلث شرارت در یک بازی مرموز و پیچیده افغانستان را به کام تروریسم افگند و مردم آن را تباه و برباد کرد.

افغانستان پس از کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی به میدان پیچیده ترین بازی های استخباراتی کشور های منطقه و جهان بدل شد. این بازی ها در گام نخست رهبران جهادی را وابسته به شبکه های استخباراتی نمود و هزاران جنگجوی آزادی بخش را زیر پرچم جهاد به جنگجویان نیابتی بدل کرد و آرمان های میلیون ها انسان را که برای آزادی، رفاه و شگوفایی مردم خود رزمیدند و حماسه ها آفریدند، خیلی بی‌رحمانه به بازی گرفت. پس از سرنگونی حکومت داکتر نجیب حادثه آفرینان تاریخ با همدستی آی اس آی پاکستان سناریوی دیگری را زیر نام تحریک طالبان بوجود آوردند. طالبان در دور نخست حاکمیت شان ماموریتی را که باید انجام می دادند، انجام ندادند و فرنگشتاین طالبانی منجر به حادثه ی یازدهم سپتمبر و سقوط طالبان گردید. پس از سرنگونی طالبان سناریوی پرزرق و برق تری برای افغانستان ساخته شد که منجر به تشکیل حکومت موقت و بعد انتقالی و پس از آن نظام جمهوریت در افغانستان شکل گرفت. مثلثی که در اینجا مورد بحث ما است، در همین دوره طرح ریزی شد و مهره ها و ضلع های آن ساخته شد. این سناریو بیش از بیست سال سرنوشت مردم افغانستان را زیر نام پر زرق و برق دموکراسی و آزادی های بیان و رسانه ها و تشکیل نهاد های کاذب دفاع از حقوق بشری به بازی گرفت. رخداد پانزدهم اگست ثابت کرد که این سناریو از همان آغاز کنفرانس بن نخست تا تحویلی ارگ به طالبان، یک بازی پیچیده ی استخباراتی بود که برای آغاز، ادامه و انجام آن مهره های درشتی به نام های کرزی و عبدالله و غنی و مهره های خورد و ریز دیگری ساخته شد و این ماموریت سه گانه برای تباهی افغانستان شکل گرفت.

با گزینش کرزی بحیث رئیس اداره ی موقت و گزینش مهره هایی چون، فهیم، قانونی و عبدالله و جمعی دیگر به شمول غنی، در واقع خشت های بنیاد افغانستان نوین کج گذاشته شد. قدرت های پشت پرده ی تصمیم گیرنده در کنفرانس بن از رابطه ی افراد یاد شده با استخبارات پاکستان آگاهی داشتند و هم به روابط استخباراتی خود با آنان باورمند بودند. هرگاه کشور های تصمیم گیرنده برای افغانستان نوین نقشه ی راه درست می داشتند؛ نه تنها در قسمت گزینش مهره ها؛ بلکه در همه برنامه های شان تجدید نظر می کردند.

کرزی به حیث جاده صافکن طالبان، به مثابه ی ضلع درشت این مثلث:

مثلث خبیثه ی کرزی، عبدالله و غنی به گونه ی پیدا و پنهان در نشست بن شکل داده شد. کرزی از همان دوره ی اداره ی موقت تا دور دوم ریاست جمهوری خود هرچه در توان داشت، از حمایت و پشتیبانی طالبان دریغ نکرد. او مانع تلاشی های خانه به خانه ی تروریستان از سوی نیرو های خارجی شد و در مرحله ی بعدی مانع حمله های هوایی و بعد هم مانع پرتاب سلاح های سنگین بر طالبان گردید و کمک های مالی را در اختیار آنان گذاشت. چنانکه هفته نامه تایمز لندن ادعا کرد که به اسنادی دست یافته است که نشان می دهد، حامد کرزی ریس جمهوری پیشین از سال 2007 تا 2014 ششصد میلیون دالر را برای تقویت طالبان از بودجه افغانستان مصرف کرده است. این روزنامه همچنان فاش نموده است؛ آقای کرزی پنج مرکز آموزشی را برای طالبان در ولایات هلمند، قندوز، ننگرهار، فاریاب و لوگر راه اندازی کرده است. کرزی تا پایان ماموریت خود طالبان را تا نزدیک دروازه های کابل رساند. حوادث بعدی نشان داد که او حتا نتوانست تمایل خود به طالبان را از امریکایی ها پنهان کند. چنانکه گیتس وزیر دفاع وقت آمریکا در کتاب خود نوشته که کرزی برای او گفت، نیرو های شمال برای او خطرناک‌تر از طالبان اند. کرزی با همدستی مهره های نشست بن شماری از فرماندهان شمال را در حمله های انتحاری و انفجاری به قتل رساند و وی در یک انتخابات پر از تقلب با تحویلی ارگ به غنی ماموریت خود را در آن دوره به پایان رساند. چنانکه آقای خرم  رئیس دفتر کرزی اعتراف کرد که او در نتیجه ی تقلب سازمان یافته غنی را به قدرت رساند.

گفتنی است که‌ کرزی رابطه ی نزدیک با استخبارات امریکا داشت و به اتهام همین رابطه به گفته ی احمد رشید روزنامه نگار پاکستانی با وجود تاکید طالبان، مقام های پاکستانی در دور نخست حاکمیت طالبان نگذاشتند تا او نماینده ی طالبان در سازمان ملل شود. این بیانگر رابطه ی پیشینه ی کرزی با سیا است و چنانکه او یه گفته ی مقام های سیا پیشتر از نشسبت بن بحیث رییس اداره ی موقت در نظر گرفته شده بود. این رابطه در زمان حاکمیت او هم ادامه یافت. چنانکه روزنامه امریکایی نیویارک تایمز به نقل از مشاوران کنونی و پیشین حامد کرزی، نوشت که طی ده سال گذشته، ده ها میلیون دالر امریکایی به صورت نقد توسط سازمان استخبارات مرکزی امریکا (سی آی ای) به دفتر حامد کرزی داده شده است. کرنیل امام در گفت و گو با تلویزیون جیو در سپتامبر ۲۰۰۹ در کنار شرح گوشه‌هایی از مزدوری رهبران جهادی‌ ـ طالبی آی.اس.آی و نقش پاکستان در سازماندهی این گروه ها، رابطه ی کرزی با سیا را افشا نمود. وی گفت، حامد کرزی نیز از همان اول مورد سوءظن آی.اس.آی قرار داشت و به او گفته شده بود که نباید به وی اجازه رفت و آمد به دفتر آی.اس.آی داده شود چون جاسوس سی.آی.ای می‌باشد. نه تنها کرزی؛ بلکه خانواده ی او نیز با سیا رابطه داشت. چنانکه فاکس نیوز با فاش کردن ایمیل های شخصی هیلاری کلینتون وزیر خارجه سابق امریکا گفته است که برادر حامد کرزی و یکی از کارمندان پیشین شورای امنیت ملی افغانستان با سازمان استخبارات امریکا (سیا) ارتباط مستقیم داشته اند. این پایگاه خبری ادعا کرده است که احمد ولی کرزی برادر حامد کرزی و ضیا صالحی از کارمندان پیشین شورای امنیت ملی افغانستان از سی آی ای پول دریافت می کردند.

عبدالله به مثابه ی ضلع فریب آلود این مثلث:

عبدالله در این مثلث از همان آغاز نشست بن بحیث مهره ی مورد نظر بحیث وزیر خارجه برگزیده شد؛ اما پس از سال ۱۳۸۳، عبدالله در کابینه ی دولت منتخب حامد کرزی راه نیافت و از کارهای رسمی کنار گذاشته شد. او در دوره اول ریاست جمهوری آقای کرزی به صف مخالفان سیاسی او پیوست و ائتلافی موسوم به “تغییر و امید” را تشکیل داد و در سال  ۱۳۸۸ در دومین انتخابات ریاست جمهوری رقیب اصلی آقای کرزی بود. در این انتخابات هیچ یک از نامزدها نتوانستند آرا کافی برای پیروزی به دست آورند و کمیسیون انتخابات کرزی و عبدالله را به عنوان رقیبان دور دوم انتخابات اعلام کرد، اما عبدالله با این استدلال که این انتخابات به صورت شفاف برگزار نمی شود، از شرکت در انتخابات انصراف داد. در نتیجه کمیسیون انتخابات، آقای کرزی را برنده انتخابات اعلام کرد.

عبدالله در سومین انتخابات ۱۳۹۳ که در دو دور در ماه های حمل و جوزا برگزار گردید، اشتراک کرد. در نتیجه ی این انتخابات اشرف غنی پیروز انتخابات اعلام گردید. طبق توافق ملی قرار شد غنی رئیس‌جمهور و شخصی با پیشنهاد عبدالله عبدالله رئیس اجرایی شود و پس از دو سال و با ویرایش قانون اساسی به نخست‌وزیری ارتقا یابد؛ اما غنی به وعده ی خود عمل نکرد و از تعدیل قانون اساسی خودداری کرد.

عبدالله در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۹۸ نیز حضور یافت و پس از اعتراض به نتایج انتخابات و برگزاری مراسم تحلیف، بار دیگر توافق دیگری را با محمد اشرف غنی به امضا رساند که در نتیجه این توافقنامه وی سمت ریاست شورای عالی مصالحه ملی که از نظر تشریفات و پرتوکول در مسایل مربوط به مصالحه ملی جایگاه مقام دوم کشور را دارا می‌باشد را بر عهده گرفت. عبدالله توانست تا به همکاری شبکه ها و  به فریب کشاندن حزب جمعیت اسلامی و سایر گروه ها، در سه دوره ی انتخابات سهم بگیرد. از رویکرد های او فهمیده می شد که چندان اراده برای رئیس جمهور شدن نداشته و در نتیجه ی فشار موتلفان خود دست به اعتراض می زد. ممکن او می دانست که به مقام ریاست جمهوری نمی رسد. او درک کرده بود که برای انجام ماموریتی باید در انتخابات سهم بگیرد.عبدالله نه تنها از پیشبرد وظایف دولتی خود در دو دوره کوتاه آمد؛ بلکه هدف از اشتراک او در اننخابات پیشبرد سناریو های انتخاباتی و تمثیل دموکراسی و مشروعیت بخشیدن به رقیبان او بود.

گزارش ها و اسنادی وجود دارد که از رابطه ی عبدالله با دستگاه های استخباراتی امریکا و پاکستان پرده بر می دارد. بدون تردید ماندن او در کابل پس از سقوط این شهر بدست طالبان بی ارتباط به روابط استخباراتی او نیست. گزارش هایی وجود دارد که درسال اخیر زندگی شهید مسعود، سازمان استخبارات ارتش پاکستان آی اس آی، بااستخدام چند خانم جوان، زیبا وخوش ریخت، توانسته بود که آقای عبدالله را به دام انداخته واطلاعات مهمی را از طریق وی در مورد شرایط امنیتی شهید مسعود به دست بیاورد. هرچند که درتوطئه شهادت شهید مسعود کسانی دیگری نیز متهم اند، اما کارشناسان اطلاعاتی به این باور اند که اطلاعات بدست آمده از داکتر عبد الله درمورد شرایط امنیتی شهید مسعود، برای تدوین طرح قتل شهید مسعود بسیار کمک کرده است. باتوجه به نزدیکی داکتر عبدالله به شهید مسعود وهمچنان باتوجه به علایق مفرطی که آقای عبد الله به ……… دارد، به نظر میرسد که سازمان استخبارات پاکستان ازاین فرصت استفاده ی قابل ملاحظه کرده باشد.

خانم ثریا بها در ارتباط به ترور احمدشاه مسعود با اشاره به دو منبع می گوید، منبع نخست به زمانی بر میگردد که عبدالله با استاد ربانی به امریکا رفته بودند و قرار بود که در حضور رهبران جهان سخنرانی کنند؛ اما در همان روز داکترعبدالله در اتاق رفیقی که همیشه بیانیه های وی را به انگلیسی می نوشت به بهانه سرما خوردگی خوابید و در آن روز سرنوشت ساز اشتراک نکرد که فیدل کاسترو هم یک بیانیه پرشور داشت. استاد ربانی تنها رفت و با زبان نرم و ملایی چیزی برای گفتن نداشت، که موج اعتراضات افغانستانی های مقیم امریکا بلند شد و اخبارامید نوشت که زکام عبدالله عبدالله مهمتراز سرنوشت دهشتناک یک ملت است. خانم بها به ادامه با اشاره به منبع دومی از زبان پروفیسور عرفان فطرت هنگام اشتراک در یک‌کنفرانس حکایت می کند که او برایش گفته بود، داکترعبدالله با سازمان (سی آی ای ) به وسیله همان رفیقش که در اتاقش خوابیده بود معرفی شده و امریکایی ها نخواستند وی موضوع طالبان را در اسامبله عمومی ملل متحد مطرح کند، بنابران خود را به بیماری زد و یک فرصت طلایی را از دست دادیم.

خانم بها می افزاید که شبی درهوتل پاریس در حضور فرمانده مسعود که داکترعبدالله، احمدولی مسعود، مسعود خلیلی و شکریه حیدر نیزحضور داشتند، آگاهانه از خود =عبدالله پرسیدم:  شما را که رفیق تان به سازمان سیا معرفی کرده بود و در اسامبله ملل متحد هم اشتراک نکردید، آیا آمرصاحب آگاهی دارند؟ داکتر عبدالله بدون آنکه پاسخی بدهد. وی خاموش اتاق را ترک کرد. این پرسش خانم بها مسعود را چنان سرگیجه و حیران ساخته بود که بعدها از پنجشیر تیلفونی برای او چنین گفته بود:  به کی اعتماد کنی به عبدالله ؟  به قسیم فهیم ؟ به کی؟  من تنها هستم. سه ماه بعد از این گفت و‌گو ها مسعود شهید شد. خانم بها با اشاره به اسناد کا جی بی در رابطه به شهادت مسعود از زبان محتاط چنین نوشته است که آقای محتاط در رابطه به نشر کتاب خود در گفت و گوی تیلفونی برای خانم بها گفته بود، او هراس دارد که عبدالله بسیار خطرناک و محیل است و مثلی که مسعود را از بین بردند و می ترسم که من را هم از بین ببرند. وی به ادامه چنبن گفته بود: من در این کتاب اسنادی از منابع کا جی بی دارم که عبدالله عبدالله عضو سازمان استخباراتی امریکا است و در ترور احمدشاه مسعود دست داشته است.

اشرف غنی به مثابۀ ضلع خیانت در این مثلث:

قبل از بازگشت به افغانستان در سال ۱۹۸۷ برای انجام پژوهش میدانی به پاکستان رفت و در اردوگاه‌ها/کمپ‌های مهاجرین و مدارس دینی برای مدت کوتاهی پژوهش‌های میدانی و تحقیق کرد. سپس به عنوان پروفسور انسان‌شناسی در دانشگاه جانز هاپکینز انتخاب شد و بعد از این نیز کارش را در بانک جهانی به پیش برد. او از جون ۲۰۰۲ تا دسامبر ۲۰۰۴ رهبری تلاش اقتصادی افغانستان پس از فروپاشی دولت طالبان را به عنوان وزیر مالیه به‌دست گرفت. اشرف غنی در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۸۸ افغانستان در مقام چهارم  و در انتخابات ۱۳۹۳ با ۳۷٫۶ درصد آراء در مقام دوم قرار گرفت. وی با عبدالله عبدالله در دور دوم این انتخابات به ستیز پرداخت و بر اساس نتایج نخستینِ دور دوم توانست ۵۶٫۴۴٪ آرای مردم افغانستان را به خود اختصاص دهد. بنابر اعتراض عبدالله همه آرای داده‌شده مورد بازشماری قرار گیرد که سرانجام با امضای توافقنامهٔ تشکیل دولت وحدت ملی میان دو نامزد، اشرف غنی احمدزی به عنوان رئیس‌جمهور افغانستان و عبدالله به عنوان رئیس اجراییه تعیین شدند.

رابطه ی غنی با پاکستان:

غنی از زمان انتخابات در پی بهبود روابط افغانستان با پاکستان برای آغاز گفت و گو صلح با طالبان بود. نخستین ملاقات وی با پاکستان در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۴ صورت گرفت و وی در این سفر با نواز شریف نخست‌وزیر پاکستان دیدار نمود؛ اما بعد از چندین حمله تروریستی که عاملان آن مورد حمایت پاکستان بودند؛ مذاکرات صلح به ناکامی انجامید و روابط غنی با پاکستان سرد گردید. پس از آنکه اشرف غنی نتوانست، محاسبات استراتژیک پاکستان را برهم بزند و سیاستی را اتخاذ نماید که پاکستان متضرر شود. سیاست خود را در مورد پاکستان تغییر داد؛ زیرا پاکستان زمانی از سیاست جاری خود در قبال افغانستان دست می‌کشد که از نتایج اقدامات خود زیان ببیند. سخنانی از این دست که پاکستان با حمایت از تروریسم از پیامد‌های آن آسیب می‌بیند و یا افغانستان و پاکستان دو همسایه و کشور با هم برادر‌اند، کم‌ترین تاثیری بالای محاسبات و رفتار ارتش پاکستان بوجود نمی نیاورد. او ناگزیر شد تا بعد از دو حمله ی شبکه حقانی و طالبان در کابل(۲۰۱۸) غنی پاکستان را مرکز حمایت طالبان خواند.

رابطه ی غنی و امریکا:

اداره اوباما از همان آغاز حمایت بی دریغ خود را از غنی دریغ نورزید. بن بست دور دوم انتخابات ریاست جمهوری با پا درمیانی جان کری وزیر خارجه آن وقت آمریکا به نفع غنی شکست و حریف انتخاباتی اش عبدالله عبدالله از بیم این که مبادا مخالفت با او، مخالفت با آمریکا تعبیر شود از خیر دادخواهی و حق طلبی گذشت و شریک او در یک حکومت ائتلافی شد. به قدرت رسیدن یک هم پیمان مطیع در کابل، برای اداره اوباما که از سرپیچی ها بی شمار حامد کرزی خسته شده بود، آغاز فصل تازه ای بود. غنی مهمان ویژه کاخ سفید و کنگره شد. این نشانه ها به سیاست گر خود شیفته و خودرایی چون غنی، توهم “خلل ناپذیری” روابط سیاسی با واشنگتن را ایجاد کرد. تبعات سیاسی  توهم ” روابط استراتژیک با آمریکا” این بود که غنی و حلقه نزدیک او به مناسبات پیچیده سیاسی و قومی افغانستان توجه نکنند و نقش بازیگران داخلی را دست کم بگیرند.

خانه براندازی مخالفان:

از آغازین روزهای تشکیل حکومت وحدت ملی، تقابل بی رویه، غیر ضروری و نا بهنگام اشرف غنی با مخالفان سیاسی با تکیه بر حمایت آمریکا صحنه مناسبات سیاسی افغانستان را به صحنه تقابل مطلق تبدیل کرد. او متعهد به هیچ پیمان سیاسی به شمول اجرایی کردن مواد موافقتنامه تشکیل حکومت وحدت ملی نماند. با متحدان سیاسی اش به شمول پشتون های حوزه جنوب و جنوب شرق افغانستان بدقولی کرد؛ هم پیمان های انتخاباتی تاجیک و ازبیک اش را از حکومت راند؛ سیاستگران متنفذ هزاره را به حاشیه برد؛ سیاست تبعیض قومی را به متن مناسبات حکومت و اقتدار حکومتی آورد و به واقعیت ائتلافی بودن حکومت وحدت ملی اعتنایی نکرد.

سردی رابطه ی غنی با امریکا:

پس از آنکه آمریکا در تلاش دستیابی به توافق صلح با طالبان و پایان ” منازعه چهل ساله” افغانستان برآمد و سخن از یک راه حل سیاسی برای آینده افغانستان زد.  آقای غنی مانع این سیاست آمریکا گردید؛ زیرا غنی نه وزنه ی داخلی داشت و نه اعتبار بین المللی که بتواند نقش او را در چنان آینده ای تضمین کند. او از سر تصادف هم اگر بود، امکان داشتن هر دو را داشت. آمریکا به او و گویا  “مانیفست دولتداری” او اعتماد کرده بود. واشنگتن حریفان داخلی او را وا داشته بود تا از بهر ثبات افغانستان به او یاری رسانند. اشرف غنی آن فرصت و امکان را قربانی لج بازی و تند خویی ها و خودرایی های خود نمود و آن فرصت ها را از دست داد. هر چه او امروز می کشد، از دست کارنامه دیروز اوست. فهم این حقیقت به غنی که مدعی تاریخ خوانی است، احتمالا کار دشوار نخواهد بود.

گفت و‌گو های صلح:

از آغاز روند صلح افغانستان در سال ۱۳۹۷ اشرف غنی همواره خواستار محوریت افغان‌ها در گفت و گو با طالبان و حفظ دست‌آوردهای بیست سال گذشته و به ویژه جمهوریت در مقابل امارت بود. اشرف غنی تحت فشار خارجی، به‌خصوص دونالد ترامپ و پس از توافق طالبان و ایالات متحده آمریکا برای خروج سربازان خارجی و تشکیل لویه جرگه مشورتی صلح افغانستان (۱۳۹۸) پنج هزار زندانی گروه طالبان را آزاد کرد. او با این کار زمینه ی سقوط زود هنگام حکومت خود را فراهم کرد. گفته می شود که او دو ماه پیش از سفر رئیسان ستاد ارتش پاکستان و بریتانیا به کابل طی سفر مخفی به راولپندی و دیدار با رئیس ستاد ارتش پاکستان آماده ی تحویلی ارگ به طالبان شده بود. غنی سرانجام  روز یکشنبه ۲۴ اسد ۱۴۰۰ در پی حمله دوازده روزه ی طالبان و اشغال شهرها توسط نیروهای آنان و قبل از تصرف پایتخت، افغانستان را به قصد عزیمت به تاجیکستان ترک کرد.

اشرف غنی زمانی به قدرت رسید که تلاش های بین المللی برای تبدیلی افغانستان به یک دولت مدرن با برگزاری انتخابات منظم و همچنین برخورداری این کشور از یک نظامِ مالی غربی و داشتن یک ارتش به سبک آمریکایی به ناکامی انجامیده بود. اشرف غنی خواست تا خود را به حیث یک تکنوکرات در سال‌های پس از سال ۲۰۰۱، در وزارت مالیه ی افغانستان جا بزند؛ اما اختلاس سیصد میلیونی پرده از نیت های سوم غنی بیرون افگند و او را در گراف صعودی دزدان میلیون دالری باند برد. هنگامی که وی در جریان انتخابات پُرمناقشه ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ افغانستان پیروز شد، بسیاری ها امید داشتند که وی افغانستان را از شر وجود فساد گسترده در این کشور، خلاص خواهد کرد. غنی بحیث یک تکنوکراتِ تندخوی و  فاسد و بزدل با فرار خود، پیش از هر گونه رویارویی با طالبان ننگ خیانت را در کارنامه اش رقم زد. حال جا دارد که مردم افغانستان از او بحیث یک رئیس جمهور فراری و منفور یاد کنند و او را مورد انزجار و نفرت خود قرار بدهند.

غنی در حالی افغانستان و مردم آن را در کام گروه های تروریستی رها کرد که او ادعا داشت، افغانستان با یک رویکرد علمی و تحلیلی می‌تواند بر قرن‌ها اختلافات قومی، تفرقه و دشمنی طوایف مختلف افغانستان با یکدیگر غلبه حاصل کند؛ اما او برعکس چنان رئیس  جمهور انحصار گرا و تندخو و قوم گرا از آب بیرون شد که در بسیاری موارد رویه‌هایی پوپولیستی نیز اختیار کرد. وی گاهی نسبت به مداخله آمریکایی‌ها در امور افغانستان انتقاد های سختی را مطرح می‌کرد و گاهی همان جنگ سالارانی را در آغوش کشید که رشد افغانستان را در پی نابودی آنان پیش بینی می کرد.

غنی با گذشت زمان و پس از آنکه وی نتوانست دولت خود را با عقل و منطق اداره کند و آشوب در افغانستان افزایش یافت و رئیسآن شورای امنیت و اداره ی امور بحیث گرداننده های اصلی قدرت ظهور کردند. غنی خود را در کاخ ریاست جمهوری افغانستان به نوعی محبوس کرد. به این ترتيب توانمندی‌های علمی اشرف غنی در عمل در دوران حضورش در قدرت نتوانستند به وی کمکی کنند و وی نتوانست افغانستان را به سوی صلح و وحدت رهنمون کند. اشرف غنی بجای پرداختن به مسائل مهم ملی و در پیش گرفتن کار های راهبردی در سطح ملی در گودال انحصار قدرت و گرایش های قومی سقوط نمود. غنی چنان با خود درگیر شده بود که حتا ارتش افغانستان را فراموش کرد و سربازان را در میدان جنگ تنها گذاشت. دستور های عقب نشینی و رهایی آنان در میدان های جنگ بدون اکمالات منظم، مورال جنگی ارتش را هر روز ضعیف تر کرد. نه تنها این؛ بلکه رفتار تحقیر آمیز غنی نسبت به ارتش خشم و نفرت آنان را نسبت به او برانگیخته بود. از همین  رو بود که با پیشروی‌های طالبان به راحتی فروپاشید و زمانیکه آنان با تهاجم طالبان مواجه شدند، کمترین کاری برای نگهبانی از دولت و ملت افغانستان انجام ندادند.

انحصار قدرت و قوم گرایی چشمان غنی را کور کرد و مقام های امنیتی و ساختار های نظامی افغانستان را نه با افراد متخصص، بلکه با کسانی پُر کرد که فقط به او وفادار بودند. این رویکرد غنی هر روز بیشتر از روز دیگر افغانستان را برای افتادن به کام تروریسم نزدیک تر می ساخت. این رویکرد او سبب شد تا دیگر گروه‌ها و قوم های افغانستان نسبت به او احساس بیگانگی کنند. از سویی هم تندخویی غنی و هتک حرمت همیشگی مقام های دولتی از سوی او هر روز بر درجه ی بی اعتمادی آنان نسبت به غنی افزوده می شد. تندخویی غنی به حدی رسیده بود که وزیران کابینه ی افغانستان آزاد و فریاد ها و عصبانیت های او سخن می گفتند و رویکرد های پر از عصبانیت او به نقل محفل های مقام های ارشد دولت او بدل شده بود. رفتار تحقیر آمیز غنی نسبت به وزیران سبب شده بود تا از ترس مورد تحقیر و تمسخر قرار گرفتن او دیدگاه ها و نظر های خود را ابراز کرده نمی توانستند. این رویکرد منفی غنی سبب شد تا اطراف او را افرادی چون محب رئیس شورای امنیت و فضلی پر کنند که فقط برای او آری گوی بوده و به وی وفادار بودند. 

به این ترتیب غنی روز تا روز برای شخصی سازی قدرت تلاش بیشتر می نمود ‌و با نشر تصویر های خود در شهر ها در موجی از تبلیغات خود را عقل کل جلوه می داد. او در سخنرانی هایش داد از وطن دوستی و مردم داری و وفاداری به افغانستان می زد. او طوری جلوه می داد که بهترین تصمیم ها را به مردم افغانستان می گیرد. خودخواهی و انحصار قدرت چنان عقل و تدبر غنی را به تاراج برده بود که در برابر گزارش های پی در پی وقوع فساد در دولت بی تفاوتی اختیار کرده بود. غنی با این کار خود در عمل به فساد اجازه داد تا در افغانستان رشد قابل توجهی کند. این در حالی بود که او وعده داده بود، پدیده‌ی فساد در افغانستان را ریشه کن میکند که اشرف غنی بارها متعهد شده بود تا آن را در افغانستان ریشه‌کن کند؛ اما برعکس غنی تمامی انرژی خود را صرف انحصار قدرت و خود خواهی های قومی و زبانی نمود و آخرین تلاش هایش برای باقی ماندن در قدرت به ویژه پس از امًای معاهده ی دوحه به یاس کامل بدل شد. او با این رویکرد خود چنان تجرید شد و خود را منزوی احساس کرد که دست به انتقام‌گیری از خود و امریکایی ها زد و در سازش با نظامیان پاکستان ارگ را به شبکه ی حقانی تحویل داد تا روند صلح ناکام گردید و معاهده ی دوحه معلق ماند. چنانکه حسن عباس، استاد دانشگاه دفاع ملی در واشنگتن، به تازگی کتابی تحت عنوان «بازگشت طالبان» نوشته که واکنش‌های زیادی برانگیخته است. حسن عباس در این کتاب می‌نویسد که کلید کنترول طالبان در افغانستان، بدست استخبارات و ارتش پاکستان است. او همچنان افشا کرده که اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان، در ساعات اخیر سقوط کابل، اطلاعات مهمی را با سراج‌الدین حقانی شریک کرد تا مسیر ورود حقانی‌ها به کابل را هموار کند. این تصمیم او چنان شتاب زده گی غیر مترقبه را بوجود آورد که شکست استراتیژی امریکا را در افغانستان به بار آورد‌.

گفته های بالا نه تنها به گونه ی آشکار از پیوند نزدیک استخباراتی این مثلث شرارت با شبکه های جهنمی منطقه و جهان پرده برمیدارد؛ بلکه حکایت از همدستی آنان برای سپردن قدرت به طالبان را نیز دارد. این مثلث سه ضلعی فساد، فریب و خیانت آنچه در توان داشتند، هر یک به نحوی از به گند کشیدن نظام جمهوریت دریغ نکردند تا ماموریت خود را مبنی بر تحویلی قدرت به طالبان زودتر به سر برسانند. بالاخره اعضای این مثلث شوم و خبیثه توانستند با تحویلی ارگ به طالبان عزت و شرافت و سرنوشت میلیون ها مرد و زن افغانستان به بازی بگیرند‌. امروز هر جنایتی را که طالبان در افغانستان مرتکب می شوند. این افنوم سه گانه ی شرارت مسؤول آن اند. این مثلث چه امروز و چه فردا نزد مردم افغانستان پاسخگو اند و بالاخره مردم افغانستان قادر به محا‌مه ی آنان خواهند گردید. نام های کرزی، عبدالله و غنی و همدستان و یاران و شریکان آنان با خط های درشت در تاریخ افغانستان بحیث مفسد ترین، محیل ترین و خاین ترین سیما های تاریخ و حتا شرم آلود تر از شاه شجاع ها و سایر زمامدران مزدور نوشته خواهد شد. یاهو