گنجینه ی طلای تو از مال مردم است ؛ شعر از: میرزا ابوالپشم

کفشِ گران‌بهای تو از مالِ مردم است

آن فرشِ زیر پای تو از مالِ مردم است

تختی که با زنت تو در آن خواب می‌کنی

آن جامه و قبای تو از مالِ مردم است

خرجِ عمل، هزینه‌ی دکتر در انقره

داروی تو، دوای تو از مالِ مردم است

آن قصر و کاخ را که رها کرده رفته‌ای

گنجینه‌ی طلای تو از مالِ مردم است

در یک نگاره چتر و عصاداشتی به دست

آن چتر و آن عصای تو از مالِ مردم است

وقتی که بر دهن بنهی لقمه‌ای بدان

خوراک تو، غذای تو از مالِ مردم است

انعام اگر دهی به خساست به خادمان

آن بخشش و عطای تو از مالِ مردم است

پاکیزه کی شود ز پلشتی بدن ترا

صابون و سنگ پای تو از مالِ مردم است

داری هنوز چشم حمایت ز توده‌ها

انگیزه‌ی بقای تو از مالِ مردم است