
بیا که حضرت می شیخ خانقای منست
بیا که ذکر تو در لوحه ای دعای منست
بیا که هر نفسم سبحه گونه میلغزد
خبر ز حال دلمن فقط خدای منست
بیا که ز اتش دل اشک دیده غلیان کرد
کنون سرشک، معذب گر لقای منست
بیا که خواب ز چشمم پریده تا به سحر
حضور ناله شبگیر در صدای منست
بیا که بی ظفرم ، قصه های با زار ام
تمام طعنه ای اغیار از برای منست