صرصرظلم : استاد محمد اسحاق ثنا

از فروغ حسن تو ماه فلک شرمنده شد 

مهر لطفت هر طرف تابید، جان رخشنده شد

سوی من آمد به ناز آن ماهروی پاگریز 

چهره ام‌ بشگفت از شادی ، لبم درخنده شد

در وزیدن صر‌صر ظلم است عمری در وطن 

هر درخت باغ از این باد از جا کنده شد 

سرو از خجلت ز پا افتاد در پیش قدش 

دیده آن بالا و رفتارش بسی شرمنده شد 

رستم دستان کجا شد آن یل روز نبرد 

حیف کز خیل شغادان رزمگه آگنده شد 

آن که لاف رهبری می زد به مردم سال ها

سر به پای اجنبی بگذاشت ، او را بنده شد