The Invisibles Writer & Artist: Donia Gobar, MD, MPH iUniverse, Inc. 2003-ما برای وصل کردن آمدیم-ترجمه معرفی کتاب توسط : حامد علی پور

11403181_849573471776311_3905484741240384153_nعنوان این نوشته اشاره به شعرمولانای مان دارد که گفته بود:                                                             وحی آمد سوی موسی ازخدا –  بندۀ ما را ز ما کردی جدا  تو برای وصل کردن آمدی –  یا برای فصل کردن آمدی

حامد علی پوردو مصراع آخر این شعر با ضمیر “آمدیم” بارها استفاده شده است.  بنده هم، شیوه و کاری را که با سایت کابل ناتهه و گاه و بیگاه با تلویزیون محل ما – تلویزیون نور، برنامه “چهره های آشنا” –   به پیش گرفته ام با این عقیده انجام می دهم که کار بنده وصل کردن است، وصل خوانندگان و بینندگان با کتابها، مقاله ها و ویبسایت های که به نحوی با زبان، ادبیات، فرهنگ و تاریخ افغانستان رابطه دارند.  وقتی ترجمه می کنم، کوشش می کنم که دقیق ترین و شیواترین بیان برای بیان مطلب یک نویسنده پیدا کنم. وقتی کتابی را معرفی می کنم، هدف فقط وصل کردن خواننده با آن است و از نقد و بررسی زیاد می گذرم.  در این راستا، در این شماره، به معرفی یک کتاب به زبان انگلیسی می پردازم که هرچند حدود ده سال از نشر آن می گذرد، ولی تا به حال انعکاس زیادی در مورد آن دیده نشده است.  مشخصات این کتاب اینهایند:  

   عنوان کتاب را می شود به “غایبان” یا “از انظار پنهانان” ترجمه کرد، یعنی انسانهای که هستند ولی دیده نمی شوند و موجودیت شان نادیده شمرده می شود.    این کتاب شامل اشعار و نقاشی های خانم داکتر دنیا غبار است.  در شرح حال ایشان که در آخرکتاب آمده است، این نکته ها را می خوانیم:  “دنیا غبار” دختر مورخ شهیر ، میر غلام محمد غبار، صاحب کتاب افغانستان در مسیر تاریخ است … . متولد کابل است و فاکولته طب را در افغانستان تمام کرده است.  تحصیلات تخصصی را در برلین،‌آلمان انجام داده است و بعد از دانشگاه مشیگان، شیکاگو، سند ماستری هم دریافت کرده است … داکتر غبار سند تدریس را از دو ایالت امریکا (مساچوست و کنساس) دارد و حالا (سال 2003) به تدریس اشتغال دارد… داکتر غبار به نقاشی، نویسندگی، و مجسمه سازی دسترسی و مهارت دارد.”

کتاب به “بیگناهان دنیا” اهدا شده است و شامل 41 قطعه شعر و 18 نقاشی می باشد. اشعار در قالبی که به انگلیسی آنرا Blank verse می گویند و شبیه به “شعر نو” یا “شعر سپید” در فارسی است، سروده شده اند. بیشتر اشعار دید انسانگرانه به دنیا دارد.  در لابلای چند شعر اشاره های به “مهاجرت”، “کابل”، “جنگ” … شده است که یادآور تجربه های خود داکتر غبار است. در پایان اشعار – آنطوریکه رسم است – تاریخ و محل سرایش شعر ذکر نشده است و خواننده نمی داند که در کدام برههٔ زمانی این شعر سروده شده است.  در پایان بعضی از نقاشی ها می شود تاریخ آفرینش آن را دید.

  داکتر دنیا غبار اشعار، سخنرانی ها و نوشته هایی دارند که با جستجو در شبکه انترنت می شود به آنها دسترسی پیدا کرد . یکی از سخنرانی های ایشان که به مناسبت روز جهانی زن، در سال 2004 در سویدن اجرا شده است می تواند برای شناخت افکار او مفید باشد. این سخنرانی به انگلیسی است و می توان آنرا در اینجا خواند. در پایان این سخنرانی چند شعر از کتاب ذکر شده هم آمده است.

من چند اثر نقاشی این کتاب را با جستجو در شبکه انترنت پیدا کردم که در پایان این معرفی کوتاه برای خوانندگان به مشاهده می گذارم. خوانندگان هنردوست را تشویق می کنم که به این کتاب دسترسی پیدا کنند و تمام این آثار را که با رنگ آبی (water painting) انجام شده است ببینند. در ضمن به صورت حاشیوی عرض شود که  بسیاری ها معتقدند که “شعر ترجمه پذیر نیست” و هر ترجمه بلاخره به نحوی “تفسیر و تعبیر” یک مترجم از شعر است. من تا حدی تا این حرف معتقدم و دشواری ترجمه شعر را خوب می دانم و چندین بار درین راه تجربه های ناموفق داشته ام.  از تمام اشعار این کتاب فقط یک شعر داکتر غبار را به ترجمه فارسی دری  “ترجمه” می کنم و کسانی را که به زبان انگلیسی آشنایی دارند دعوت می کنم که به این کتاب دسترسی پیدا کنند و این اشعار را به انگلیسی بخوانند.                    جنگ                

     آیا دیدی؟                          

      پاره های بیجان بدن را، زندگی بی جان را؟    

       و گیسوان خون آلود را که بر چهره های پردرد حلقه زده بود؟      

        دیدی؟        

     آیا شنیدی؟                        

      فریادهای خاموش را که در سیر سریع زمان سردرگم شده اند … شنیدی؟      

     آیا از خشم به لرزه آمدی؟      

    وقتی به بزدلان اندیشیدی      

   به جنایتکاران نگاه کردی که در خدمت “ایدآل” هایشان چه ها که نکردند    

   آیا خشمگین شدی؟                  

   آیا تو آنجا بودی؟  

  وقتی زندگی اطفال در جنگ سرد و خون آلود نابود می شد      

  آنجا بودی؟         10920945_10207032969970773_911907317854102158_n

   دریغا و دردا

   آنهمه حرفهای ناگفته …  

   بگو به من، آیا اشکی ریختی؟      

   آیا پرسیدی، “چرا؟ … چرا؟”

امکان ثبت دیدگاه وجود ندارد.