…. قفل زندان بشکنم…. بازآمدم چون عید نوقفل زندان بشکنم وین چرخ مردم خواررا چنگال دندان بشکنم : دکتور علی احـــمد کریمی

دکتور  علی  احمد کریمی    سلطان العرفا دراین شعرخودرا عید نومیخواند وآمده است تا قفل زندان وچنگال ودندان چرخ آدم خوار رابشکند. درعید نوروز طبیعت ازقهرتاریکی وسردی زمستان آزاد و پرطراوت،سرسبز وشاداب میگردد ومردم باپوشیدن لباسهای نووخانه تکانی به استقبال بهار میروند.اما دراین شعرشخصی مانند مولانا تعبیرعید نو را برای خود استفاده مینماید. ازدیدگاه مولانا انسانها بفرموده قران کریم تاج کرمنا را برسروازصورت حق آفریده شده اند  اما درزندانهای ترس، ظلم،فقر، آورگی ، شکنجه، حرص وآز زندانی گردیده اند وزنده بگور میگردند. این شعرمولانا روزهای انتخابات جنجالی ریاست جمهوری را به خاطرمن زنده گردانید که مردم ما باوجود بی امنیتی وخطر مرگ ودادن انگشتان دست خود به پای صندوق های  رای میرفتند چون ادامه وضع موجود را که عده قلیلی به آن قانع گردیده بودند ناممکن میدانستند وحتی صداهای شنیده میشد که می گفتند جنگ بهترازاین صلح است که همه تدریجا زنده بگور میگردند.

دولت وحدت ملی اگرچه دراثر فشارخاریجی ها تاسیس گردید،مردم ازآن حمایت نمودند و به جهانیان هم نشان دادند که فکر مردم افغانستان آزاد گردیده است وقدرت های بزرگ باتمام امکانات خود باید به اراده عمومی احترام نمایند. تحولات اخیر چرخش قاطع در فکر واندیشه وعمل افغانها افگنده است.

امروز مردم ما جرات گفتن وپرسیدن را دارند، وقتیکه افکارمردم بیدارمیگردد،دولت مجبورمیگردد

مطابق به اراده مردم خدمتگزاری نماید، مردم پرده ترس رادریده اند همه چیزآشکار گردیده است که دولت گذشته با وجود امکانات مساعد در باطلاق فساد غرق گردیده بود نتوانست تخم تمدن رادرمرزوبوم مابذرنماید وتنها بقای خودرا درنزاع ، دشمنی وتفرقه افگنی بین اقوام میدانست. مردم افغانستان امتیاز طلب نیستند وازتظاهرات ننگ آوربدین متنفراند. مردم ما با قبول مشکلات فروان گرسنگی راتحمل مینمایند  تافرزندان شان علم ودانش بیاموزند، مردم مادینداران واقعی اند ومیدانند که دین بهترین وسیله برای تمدن پذیری است، دین همه را ازوحشت به برادری وزندگی اجتماعی فرامی خواند و دین بهترین عامل وحدت دهنده بر پیکردولت اسلامی میباشد.

مردم ما میدانند که افغانستان سرزمین اقوام مختلف با زبانها ومذاهب مختلف است وتعلق داشتن بیک زبان و مذهب حرف بدون عمل است وایمان به خدای  واحد وپیامبراساس کلی ملت مارا تشکیل میدهد.

افغانستان قوم تجزیه طلب ندارد.اقوام مختلف درمقابل بزرگترین قدرت های جهان بطور مشترک ازآزادی وطن دفاع نموده اند.اما بعد ازراندن بیگانگان درنبردبا امتیاز طلبان داخلی متفرق وچند دسته گردیده اند گویا دراین بازی به بردگی خود کمربسته اند وکشوربه فرقه ها، زبان ها ومذاهب گوناگون تقسیم گردیده است.مردم ماشجاعت وفداکاری درشمشیرزدن بابیگانگان را میدانند امادرداخل فریب نیرنگ امتیازطلبان منفعت جو و دولتهای خودسر را خورده اند.به گفته رابرت رینجرفیلسوف ونویسنده معاصرامریکایی«درتمام دنیا آسمان همین رنگ است.تمام دنیا درچنگال هیولاهای ساخته دست بشر- دولت- که پیوسته بزرگترونظارت برآنها مشکلترمیشوند،خفه میشود.حقوق مدنی رامرتبا زیرپامی گذارد.آزادی کلمه زیبا ومناسبی است که برای موجه دادن هزاران هزارمورد نقض آزادی به کاربرده میشود.»دولت های خود سرنظارت وکنترل دارند تامغزافراداززندان تفکرات منطقی آزادنگردد وبرده احساسات وافتخارات پوچ سنتی واوهام خرافی باقی بماند. مهمترین عامل بردگی فکری ریشه به رژیم های تشنه به قدرت و امتیازطلبان دارد که تنها راه تسلط یافتن رابه مردم خوب آموخته اند.خزانه رژیم های تشنه به قدرت برای جلب لشکریان فرهنگی امتیازطلب که ذات بت پرستی دارند وهمیشه درحسرت تملق اشخاص معروف به سرمیبرند مملو ازطلا وپول است. لشکریان فرهنگی باتحریف کلمات به ظاهر زیبا وعاطفی وذهنی مانند«آشتی ملی»«وحدت»«وطن دوستی» «قوم گرایی» به دولت حقانیت وقداست می بخشند وبه شست وشوی مغزی وبردگی فکری مردم می پردازند که قانع وراضی به تداوم وبقای وضع موجود گردند وبرای تحریک احساسات عامه روغن بروی آتش تفرقه های زبانی، مذهبی و قومی میپاشند تا افکارعامه را ازاندیشه های منطقی دوربگردانند که ازدسیسه های پشت پرده که برای بردگی مردم چیده شده است آگاه نگردند. سیاستمدران وفضل فروشان مقام طلب وحقوق بگیربرای کسب امتیازات بیشتربه کمک قوانین دستوری وکلمات گمراه کنند افکارعمومی راازاندیشه های منطقی دورمیگردانند وبمردم می آموزند که اربابان خودرادوست بدارند .آدلف هتلرولشکرتبلیغاتی اوبی رحمانه ترین جنایات ضد بشری رامرتکب گردیدند زیرا نبوغ سحرانگیز به گمراه گردانیدن حقایق وتحریک احساسات و عواطف عامه داشتند.

هتلردرکتاب ماین کامف «نبردمن» می نویسد«آلمانیها هیچ نمی دانند برای بدست آوردن پشتبانی مردم،تا چه حد بایدگمراه شوند.» یک نفربه تنهایی نمیتواند میلیون هانفررا گمراه کند. کنترل ونظارت بریک ملت ارتباط به ماشین تبلیغاتی دولت دارد ودولت نیازبه تحصیل کرده های امتیازطلب وابن الوقت وآزموده ومبلغان دینی وبزرگان قومی داردکه هرکدام منافع خاص دربازی قدرت دارند. پس راه حل کجاست؟ برای آزادی وشکستن قفل زندان فکری یک راه وجود دارد وآن این است که مردم درتصمیم گیری های خود با منطق وعقل حکم نمایند وباصراحت وآزاد جرات دانستن،پرسیدن وانتقاد را داشته باشند وخود را مافوق دولت بدانند،دولت اخلاقا حق ندارد به مردم حکم نماید.درتاریخ، مردم هیچ کشوری موفق به شکستن قفل زندان های فکری وآزادی نگردیده اند تازمانیکه جرات دانستن وانتقاد وپرسیدن رانیاموخته اند. جنگ های ویرانگرهمانطوریکه بی ثباتی واغتشاش رادرکشورما بارآورده است،                   خوشبختانه به مردم ما جرات دانستن وصراحت انتقاد و پرسیدن را نیز آموخته است.

اکثریت مردم ما بیسواد میباشند،جمعیت بیسواد کمتربه حکم منطق و عقل رفتار می نمایند، اما سه نسل میلیون ها آواره گان افغانی درکشورهای مختلف دنیا جهانبینی وتجارب علمی ونظری راکسب نموده اندورذالت های اخلاقی و بشری تجاوز به حقوق مدنی را میدانند تجارب و جهانبینی آنها به آزادی افکار عمومی تاثیر به سزا خواهد داشت. مهاجرت به انسانها می آموزد تا مسایل دینی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی برمبنای علم وعقل ارزیابی گردد. میلیون هاآوره افغان که دروطن خودازمحروم ترین و فقیرترین طبقه بودند و دردورترین نقاط کشورکه ازساده ترین دستآورد تمدن چون برق،مراکزتحصیل وپزشکی وحتی آب نوشیدنی دراواخرقرن بیست محروم بودند وبقای حیات شان رابازندگی بخور و نمیرادامه میدادند،امروزدرمراکزوشهرهای پیشرفته ترین کشورهای جهان کار،زندگی وتحصیل مینمایند که در مرزوبوم آبایی شان یک آرمان غیرواقعی بود.آنها ذات حکومت ها رامیدانند که اخلاقا آدم خواراند، اگرفکر اکثریت طبقه محروم افغانستان ازبردگی این آدم خوران آزادنگردند درآینده نیز فقیرتر باقی خواهند ماند وآنگاه جزءمردن تدریجی انتخاب دیگری نخواهند داشت. فقرا ! برای نجات ازمرگ تدریجی وزندگی بخورو نمیر قفل زندان های فکری رابشکنید وبخاطرآزادی ازقید اسارت آدم خوران «کانیبالیست» بنام آزادی اتحاد نمایید.

مولانا باشکستن قفل زندان های ترس، حرص وآزکه آنرا ام الرزایل می نامد عظمت ،کرامت وقدرت انسان را به اونشان میدهد واین انسانی که تاج کرامت الهی را برسردارد نباید ازآن مقام والاهبوط نماید.

مولانا درعصرسنتی میزیست و تا زمانیکه انسان است همه مخاطب او خواهد بود وازهمین سبب جذابیت سخنان اودر عصرپست مدرن بیشتر از زمان خودش گردیده است.