دمکراسی را نمیتوان بــا پـیـچـــکاری تـزریــق نمود : احمد سعیدی

 احمد سعیدی .از سر نگونی حکومت نام نهادی طالبانی اضافه تر از چهارده سال میگذرد رسانه ها و آزادی بیان در افغانستان رنگ و روغنی بهتری دارند اما ما مردمان که در جهان سوم زنده گی میکنیم تا هنوز نیاموخته ایم دمکراسی یعنی چه، روزی نیست که در این مورد به سوال روبرو نشوم و جواب نیمه جان ندهم در این نوشته میخواهم این واژه را در چوکات کشور های جهان سوم با در نظرداشت آرزو ها و معیار های که امید برده میشد برعکس آن نتیجه داد پاسخ دهم ، به باور من دموکراسی را نمیتوان به جامعه تزریق نمود بلکه باید جامعه خود خواستار و پذیرای دمکراسی باشند. باید خود مردم به رشد سیاسی درک و فهم  لازم از حقوق خود و دیگران رسیده باشند و الا هرتغییری در هر کشوری ، نتیجه ای معکوس خواهد داشت. درسی که متاسفانه ما افغانها تا هنوز  نیاموخته ایم :

1. افغانستان

در دوران که به کمک امریکایی ها برای سرنگونی حکومت طالبان تلاش میکردیم در همان روز ها  سوالات نیز مطرح بود طالبان می روند چه کسی یا کسانی جا گزین حکومت طالبانی خواهد شد.  جواب همه مرد و زن که درد و رنج زمامداری طالبان را دیده بودند با یک صدا میگفتند هر کسی بیاید بهتر از حکومت ظالم و دیکتاتوری طالبان خواهد بود. تصمیم جهانی طور رقم زده شد که جناب آقای حامد کرزی باید رهبری افغانستان را عهده دار شود. چنین شد در حالیکه افغانستان تجارب حکومت های دیگری را نیز پشت سر گذشتانده بود . و شخص نویسنده از حکومت ظاهر شاه تا کنون خاطرات را به یاد دارم . 

با کودتای سردار داوود خان علیه ظاهر شاه و بعداً کوتای طرفداران حزب دمکراتیک خلق افغانستان علیه داوود خان که نهایتا حکومت کمونیستی بر افغانستان چیره شد .با گذشت سیزده سال حضور روسها در افغانستان و خروج آنها از این کشور آهسته آهسته به کمک کشور های غربی با نقش آفرینی پاکستان  قرعه فال پیروزی بنام مجاهدین رقم خورد اما طی سال های که مجاهدین در اریکه قدرت بودند مردم افغانستان هیچ نوع آرامش و آسایش را نصیب نشدند. چون بیرونی ها نمی خواستند حکومت آبرومند با پایه های مردمی در افغانستان زمام امور بدست داشته باشد . آهسته آهسته با تحریک و حمایت کشور های غربی و پشتیبانی مستقیم پاکستان گروه طالبان فیصدی زیادی از خاک افغانستان را تصرف کردند. حکومت را بنام امارت اسلامی اعلان نمودند اما نتایج چه شد نه دوران طالبان بهتر از دوران  داوود خان تا نجیب اله بود و نه در دوران حکومت امروزی افغانستان ، مردم آسایش و رفاه و امنیت سر تا سری دارند.

2. اما درعراق

باز هم غرب ، باز هم ترور و وحشت صدام حسین با حمایت و تجهیز غرب از یک دیکتاتور داخلی به متجاوزی در منطقه تبدیل شده بودامریکا برای مقابله با زیاده خواهی های او ، به عراق حمله کرد.در دوران جنگ با صدام ، مردم عراق و سیاستمداران غربی می گفتند ، هرکس بیاید بهتر از صدام حسین خواهد بود. حالا وضعیت در عراق را اگر منصفانه نگاه کنیم آیا شرایط امروز عراق بهتر از زمان صدام حسین است ؟

3. اما در کشور لیبیا :

در لیبیا هم مردم با حمایت کشور های غربی معمر القذافی که در حدود چهل سال با آن کشور حکومت میکرد او را سرنگون و با فجیح ترین شیوه کشتند. همه فکر میکردند با رفتن قذافی درهای بهشت به روی شان باز می شود. دقت کنیدامروز لیبی درگیر نزاع قبیله ای ست. روزی نیست که ده ها نفر کشته نشود سرمایه و دارایی مردمان لیبیا به غارت رفته است هر روز مردمان آن دیار فرار را بر قرار ترجیح میدهند آیا شرایط امروز لیبیا بهتر از زمان قذافی ست ؟ چه کسی به این سولات باید پاسخ دهد .

4  اما در کشو سوریه :

با تحریک و حمایت عربستان سعودی و کشور های غربی، مردم علیه خاندان اسد شوریده اند . هنوز گروه های مخالف بشار الاسد و کشورهای مداخله کننده در درگیری ها ، نمی دانند چه کسی جانشین بشار الاسد خواهد شد اما می گویند ، مهم این ست که اسد برود ، هرکه آید بهتر از او خواهد بود.

آیا شرایط فردای سوریه ( پس از رفتن اسد ) بهتر از زمان حکومت خاندان اسد خواهد بود یا اینکه حکومتی به شدت افراطی و تنش زا جایگزین آن خواهد شد ، حکومتی چون داعش النصر و طالبان !یا گروه افراطی دیگری بحث بر سر صدام حسین معمر القذافی  بشار الاسد داوود خان مجاهدین و طالبان یا زمامدار دیگری نیست ، مشکل عدم درک و رشد سیاسی ( فرهنگ سیاسی ) مردم ست .

آیا ما در شرایط فعلی لیاقت حکومتی مبتنی بر دموکراسی رایج غرب را در افغانستان یا کشور های عربی که در حال جنگ اند داریم ؟برای دستیابی به این آرزو ( دموکراسی ) باید شرایط استقرار آن تحقق یابد .به قول حافظ : دیو چو بیرون رود ، فرشته درآید !اولین شرط تحقق دموکراسی ، تحمل تقابل آراست ، ظرفیتی که هم ما و هم کشور های عربی متاسفانه فاقد آنیم !

بطور مثال :

در شرایط موجود هر روز در کشور ما و کشور های عربی  تعدادی کشته یا بخاطر رفتن در اروپا در آب ها غرق میشوند همه بیگناه اند غیر از اشک مادران چه کسی از کشور های امریکایی و اروپایی برای ما  پیام تسلیت میدهد و با ما همدردی میکند. نهایتا و البته به تمسخر ما را نمی پذیرند چند دالری به جیب ما انداخته دوباره ما را به کشورما می فرستند و حتی زمانیکه میت ها به میدان های هوایی می رسد و برای باز مانده گان شان تسلیم داده می شود بعضی میگویند خود کرده را نه درد است و نه درمان حتی میگویند نمی رفتند تا کشته نمی شدند.

گناه از این عده مردمان  این بود که روی مجبوریت فرار را بر قرار ترجیح داده  رفته بودند تا از کشتن و بستن و از گرسنگی نجات یابند در حال حاضر هر عقیده و باوریکه داریم مجبوریت ها را باید درک کنیم، بعضی ما عادت کرده ایم اگر کسی جمله ای در وصف یکی از زمامداران موجود بگوید فوراً چنان بر آن می تازیم که گویی حق تنفس هم نباید داشته باشند … یعنی دقیقا همان رویه را دنبال می کنیم که دگر اندیش را مجال تنفس نمی دهیم .

به عبارت دیگر ، رویه ما افغانها بخصوص ( و البته جهان سومی ها ) یکی ست ، تنها تفاوت در دیدگاه قربانیان ست .

باور کنیم تا زمانی که دید و باور خود را تغییر نداده ایم و به ظرفیت و رشد لازم نرسیده ایم ، حتی به فرض اگر این وضعیت و این حاکمیت جای خود را به دیگری بگذارد آینده ما  بدتر از امروز خواهد بود چون خود فهم و تجربه درستی نداریم  در کشور خود با هرکس که مشغول توصیف و مداحی ما نباشد  به چشم مجرم و دشمن نگاه می کنیم ، به کشور های دیگر و باور های دیگر به دیده ی تحقیر می نگریم ، افکاری بجا مانده از دوران نژاد پرستی و قوم پرستی در خون بعضی از ماها ریشه دوانده اگر خانمی خود را مکلف به رعایت حجاب بداند، بعضی از ما با دیده تحقیر به او نگاه میکنیم میگویم قرن بیست و یک را ببین و این لباس را و اگر خانم دیگری لباس دور از حجاب پوشیده باشد، به خود حق می دهیم تا درباره او نه اظهار نظر ، که داوری کنیم ، گروهی او را فاسد و گروهی او را تابو شکن و پیشاهنگ می خوانند ، اما یکی از ما حاضر نیست تا شمشیر زبان را در نیام دهان نگهدارد و او را به حال خود واگذارد.مشکل از مسلمانی و ادیان و مکاتب نیست ، مشکل خود ماییم که همواره خود را برحق میدانیم و دیگران را هیچ.تا روزی که مسلمانیم ، دیگران را کافر لقب می دهیم و روزی که لباس مسلمانی از تن بیرون می آوریم  ، مسلمانان را حیواناتی خشن  و بدوی می نامیم .بعضی ها تا زمانی که در افغانستان اندیشه مارکسیستی داشتند امپریالیسم و فیودالیزم  را شیطان می گفتند و شیوه سرمایه داری را مردود میدانستند، اما زمانیکه این اندیشه به زباله دان تاریخ سپرده شد این باور ها رونق گرفت که باید  مارکسیست ها محو و نابود شود و به چوبه دارآویزان گردند .

نتیجه :

به عقیده من هر حکومتی برخاسته از فرهنگ و باور جامعه زمان خود ست ، نظام موجود در افغانستان نیز هم برخاسته از باورهای ناشی از خودپرستی و دیکتاتور پروری جامعه ما بوده میتواند جامعه ای که همیشه نیاز به رهبر و جلودار دارد.

باید یاد بگیریم به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم  وبدانیم هرگاه مخالف و معاند من از ترس زور یا ترس از چماق زبان و قلم من زبان به سخن آورد، حق آزادی من هم برباد خواهد رفت.پیش و بیش از دیکتاتوری حکومتی ، باید دیکتاتوری درون خود را سرنگون کنیم افغانستان امریکا و اروپا نیست باید طور به اندیشیم که زاده تفکر مردم ما باشد.