مهمترین اتفاقی که ۲۴۰۰ سال پیش در آتن افتاد پیدا شدن فردی بود که فهمید ذهن انسان می تواند « منطقی» باشد. به تعبیر دقیق تر، افلاطون اولین فیلسوفی بود که گفت ما انسانها به جای پذیرفتن سنت ها و اعتقادات مرسوم، باید به « فکر» خودمان تکیه کنیم.
افلاطون برای تشویق این نظر، ۳۶ کتاب نوشت و همه عمرش را صرف پروراندن ایده های جدید برای دستیابی به موقعیتی کرد که از آن به عنوان Eudaimonia یاد می کند که برگردان کلمه یونانی εὐδαιμονία است. کلمه ای که مفهوم چند جانبه ای دارد و اشاره به مرحله ای از شعور دارد که هم خشنودی، آرامش و تواضع را در خود دارد و هم درد ناشی از دانستن را با خود حمل می کند. از نظر افلاطون زندگی خوب داشتن، رسیدن به حالت « غم شیرین» است. او معتقد بود که برای رسیدن به این خرسندی مخصوص، چهار ایده اصلی را باید در زندگی به کار برد:
۱- شفاف، صریح و دقیق فکر کنیم
اولین فیلسوف تمدن انسانی می گوید بخش اعظم زندگی ما بیهوده سپری می شود چون در اغلب موارد به دانسته ها، عقاید و سنت های عمومی تکیه می کنیم. ما فکر می کنیم هر آنچه که معتبر و از یک توافق همگانی برخوردار است باید درست باشد. به نظر او، افکار تایید شده عمومی سرشار از پیشداوری، خرافات، واکنش غریزی و معماهای بی دلیل و منطق هستند.
۲ – مواظب عشق باشیم
افلاطون یکی از اولین نظریه پردازهای روابط زناشویی و عشق است. او یکی از کتاب هایش به نام « سمپوزیوم» را صرف بحث در باره عشق کرده است. این کتاب در برگیرنده گفتگوهایی است که در حول و حوش یک مهمانی شام صورت گرفته است و مهمانان شاعران و فیلسوفان شهر و از جمله آنها سقراط است که شخصیت همیشگی اغلب کتاب های او است.
نظرات افلاطون در باره عشق شاید با دوره و زمانه ما همخوانی نداشته باشد چون اصرار دارد که آدمها عاشق افرادی می شوند که خصلت ها و شخصیت متضاد آنها را دارا هستند. او به این دلیل بر این تعریف تاکید می ورزید چون معتقد بود ما قابل تغییر هستیم و عاشق شدن و زندگی با یک نفر دیگر با خصوصیات متفاوت، می تواند هم ما و هم معشوق را به سمت کامل شدن سوق دهد.
به نظر وی جذابیت عشق و آرزوی نزدیکی و صمیمت بیش از حد به این خاطر است که خصوصیات نداشته معشوق را صاحب شویم. افلاطون به دنبال نشانه های خوب بودن در معشوق است تا کمبودهایش را جبران کند. این شیوه از دیدن عشق، در ادامه مسیرِ رسیدن به شعور و خردمندی « غم شیرین» است که افلاطون مدام به دنبالش بود.
۳ – زیبایی مهم است
مفهومی که افلاطون از زیبایی سراغ دارد ترکیبی از تعادل، هماهنگی، شکوه و مهربانی است. او معتقد است ما باید خانه مان و محل کارمان را با اجسام و آثار زیبا تزئین کنیم. ما هنر و زیبایی را دوست داریم چون در آنها بخشی از خوبی را می بینیم. خصوصیات و ظرافت های انسانها را هم دوست داریم چون جلوه گر و به یادآورنده خوبی ها هستند. ما با دیدن زیبایی ها به وجد می آئیم و می خواهیم آنها را به دست بیاوریم تا زندگی ما نیز زیبا شود.
افلاطون هنر را نوعی درمان تلقی می کند و معتقد است هنرمندان می بایست تحت هدایت فیلسوفان به دنبال ایجاد و تشویق خوبی ها باشند. او فکر می کرد که هنر یک وسیله تبلیغی است و هدف هنرمند نباید چیزی جز راهنمایی و حمایت از خصلت های خوب انسانی باشد. او در دوره ای از زندگی شهر آتن می زیست که مصرف و ثروت و زیاده روی بیداد می کرد. شهر پر از قهرمانان و سخنرانان شیک و پر سر و صدا بود که حرف درستی برای گفتن نداشتند و به نوعی شبیه شهرتی بود که ستاره های هنرو سرگرمی در جهان امروز، از آن برخوردارند. برای همین او موافق سانسور و کنترل افکار و ایده ها بود.
۴- ساختن جامعه بهتر
بخش بزرگی از دلمشغولی افلاطون، در باره آینده اجتماع بود. او جزو اولین افرادی است که به دنبال جامعه ایده ال بود. او مدام به ایده هایی فکر می کرد که رهبران جامعه می بایست آنها را عملی سازند. او حتی مطرح کرد که رهبران سیاسی باید فلسفه بدانند و رهبران فیلسوف داشته باشیم.
رقیب اصلی آتن شهر اسپارتا برای افلاطون یک کنجکاوی بزرگ بود. آنها معروف بودند به پرورش سربازان جنگجو ولی آنچه که افلاطون را کنجکاو می ساخت دیسیپلین و برنامه های دقیقی بود که اسپارت ها اجرا می کردند. افلاطون، سیستم آموزش و پرورش، نحوه آشپزی و کار و حتی عشقورزی اسپارت ها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد تا به رمز و راز آنها برای تربیت سرباز خوب دست یابد. افلاطون البته می خواست شیوه تربیتی آنها را برای آموزش و پرورش بهتر و رسیدن به خشنودی انسانی بازسازی کند.
افلاطون یک فیلسوف ایده الیست بود و افکارش بلندپروازانه و در دوره خودش بسیار جالب بود. مهمترین عنصری که همه ایده هایش را به هم گره می زد اهمیت وجود فیلسوف به عنوان وسیله ای برای ساختن جامعه بهتر بود.
منبع: http://www.thebookoflife.org/the-great-philosophers-plato