استاد عبدالقیوم بیسد در سال ۱۳۰۷ هش – در ده افغانان شهر کابل دیده بدنیا گشودُ بعد ازختم مکتب ابتداییه شامل لیسه استقلال گردید. در سال ۱۳۲۴ هش از لیسه استقلال فارغ التحصیل گردید ُ استاد قبل از ختم مکتب استقلال یعنی در سالهای ۱۳۲۲ هش – که هنوز متعلم بود همکار افتخاری در آغازین پوهنی ننداری داشته است.
اولین نقش وی در تیاتر کشور چنین آغاز شد. شاد روان استاد عبدالرشید لطیفی در ثور سال ۱۳۲۲ هش نمایشنامه یی را بنام میراث نوشت و یک میرزا ی کمسواد ُ پرُ مدعا و آفسقال را برای شخص خیلی جوان سپردند که تازه به تیاتر راه پیدا کرده بود ُ هنوز در این اقلیم نام و نشانی نداشتُ او عبدالقیوم بیسد بود.
از همان روز تا امروز تاریخ پنجم دسمبر سال ۲۰۱۳ مطابق سال ۱۳۹۲هش ـ میباشد و تا زمانیکه خبر وفات آن گرانمایه تیاتر را شیندیم ٬ وفادار به مسلک مقدس تیاتر باقی ماندُ مشعل تیاتر افغانستان را به شهر هاُ دهات و قریجات وطن برده تا هیچ گاهی تاریکی بر روشنی پیروز نگردد و بواسطه مشعل فروزان هنر تاریکی جامعه را نور افشانی کرد عاشقانه و پیگیرانه در راه هنر روان گردید و رد پای استادان بزرگ چون شادروان استاد لطیفی ُ شادروان استاد برشناُ شادروان عبدالرحمن پژ واک ُ شادروان عبدالرحمن بینا ُ شادروان نشاط ملک خیل و دیگران را تعقیب نمود .
این بار سنگین را در جامعه ی که ذهنیت ها در تاریکی تعصب و عقب مانی سنتی با نا باوری به جهان هنر را مینگرستُ روی شانه هایش گذاشت و نقش آفرینی کرد ُ نمایشنامه نوشت و دایرکت نمود. در بهار ۱۳۲۲ هش ـ زمانیکه جناب بیسد در تیاتر اولین قدم هایش را گذاشت کسی چی میدانست که این جوان فرو رفته در دنیای ذهنی یک میرزا آفسقال و پرُ مدعا روزی به جایگاهی خواهد رسید که به شکوهی امروز استاد تیاتر ُ و بالاتر از آن القابی که دربسیار کشور ها در تاریخ تکرار نمیشود برای دومین بار در تیاتر کشور ما لقب پدر تیاتر تکرار گردید و آن را استاد بیسد کمایی کرد.
در تاریخ تیاتر افغانستان تنها شادروان لطیفی را همه هنرمندان تیاتر و مردم کشور بنام پدر تیاتر میشناختند و این لقب را استاد علامه صلاح الدین سلجوقی بعد از مرگش رسمی ساخت ُ خوشبختی آنست که استاد بیسد این لقب را در زندگی اش از طرف از حکومت حامد کرزی بدست آورد.
هرگاه حکومات القاب افتخاری برای هنرمندان بدهند یا نه…. هدف اصلی یک هنرمند جایگاه او در میان مردم و عرضه خدمات هنری و فرهنگی او برای جامعه ایکه به چهل چراغ هنر ضرورت دارند ُ خیلی مقام بلند میباشد که به یقین استاد گرامی دارای این منزلت میباشند و مردمش و هنرمندان تیاتر بوی احترام خاص دارند.
استاد راه رسیدن به چنین مقام و موقف را به سادگی نه پیموده است بلکه در این سفر هنری حالات دشوار ُ فراز و نشیب هنری را با جبین گشاده و قلب مملو از عشق هنری طی نمود و هیچگاه توقف نکرده است با خشونت های مردم دست و پنچه نرم کرده و از استقبال آنها لذت برده و آینده را درخشان مشاهده کرد . شب و روز را در پشت میز دفتر تیاتر سپری و شاگران فراوان تربیه کرده است بخصوص کار وی در تربیت هنری خانم ها شدیداٌ قابل ارج گذاری میباشد روی این همه فداکاری و صداقتُ مشوق اصلی همه جوانان ذکور و اناث و در مشتعل نگهداشتن چراغ هنر تیاتر استاد واقعی بوده است.
استاد بیسد به این معقوله بزرگ عقیده داشت که « در آنجایکه تاریکی سایه افگنده است چراغی باید افروخت ُ شعر خانم مخفی بدخشی شاعر بلند مرتبه کشور ما عقیده استاد را واقعیت می بخشد» که سروده است:
قوت دل دانایان از خون جگر باشد — حاصل زهنر نبود بر اهل هنر چیزی
واقعاٌ استاد بیسد از زمانیکه در سفر عمر عزیزش با کاروان هنری قدم زده است و آنچه که او از میراث هنر تیاتر دریافته است فقر و تنگدستی شکوهمندی اوست ـ شکوهمندی او میتواند بسیار استخوان سوز باشد . چنانچه رودکی سمرقندی در ابن باره گفته است
با داده قناعت کن و باداده بزی — در بند تکلف مشو آزاده بزی
در بی زخودی نظر مکن ُ غصه مخور — در کم زخودی نظر کن وشاد بزی
واقعیت در مورد هنرمندان ما چنین است که در سرزمین ما از همان روزگاران پیشین تا به امورز کسی که چراغ هنر و فرهنگ را میافروزدُ خود در زیر بار تراکم کاری های هنری با تمام حواس و خواص پرتلاطم می ایستد و غصه دار و مدار را نمیکشد و یا کیش پرشتان اورا در گوشه ی می نشانند.
آن هنرمند است که دست هایش را می کشاید و سکه های از هستی معنوی را به دیگران می بخشد و خود در تنگ دستی روزگار قید میماند. هزاران سال قبل از امروز شهید بلخی خردمندی را شادمان نمییافته است گویی این جهان هیچگاه جای برای شادمانی وجود نداشته است. آنکه خردمند بوده با هنر شادی آفرین رابطه داشته باید خون دل میخورده تا برای دیگران نشاط میآورید.
ایگر غم را چو آتش دود بودی — جهان تاریک بوده جاودانه
دراین گیتی سراسر گر بگردی – خردمندی نیابی شاد مانه
حقاٌ هنرمندان تیاتر برای همه شاد آور بوده است برای هنرمندان که عاشقانه سعادت و شادمانی را به دیگران تحویل میدادند باید احترام گذاشت زیرا هنر پیشه گان تیاتر بودند که زجر اجتماع را با خود داشتند و برای دیگران چراغ هنر آفروختند و رمز باسعادت زیستن راآموختند. در افغانستان هنرمندان تیاتر بیشتر از هنرمندان جهان رنج کشیدند تا جامعه را متوجه تظالم اجتماع و جابران سازند . تیاتر معلم اجتماعی روز گار سیاه جامعه بوده است . این گفته را در درام های معروف او پدرم نیست آداپت و نگارش شاد روان استاد لطیفی که چندین بار در تیاتر های مختلف افغانستان به استقبال گرم مردم مواجه شدُ تصدیق میدارد.
استاد بیسد در آن روزگاران نقش های مثبت ُ منفی ُ کوتاه و طویل را در بیشتر از سه صد الی چهارصد نمایشنامه بازی نمودُ خودش نیز دست بقلم برد و نوشت و دایرکت نمود و شاگردان بیشمار پرورش داد.
استاد بیسد نقش های را در آثار درامه نویسان بزرگ چون : استاد توفیق الحکیمُ استاد عبدالرشید لطیفیُ استاد عبدالغور برشناُ استاد عبدالرحمن پٰژواک و دیگران نفش های فراموش ناشدنی را بازی کرده است . در درام او پدرم نیست که چندین بار در دوره های مختلف روی ستیژ گذاشته شده استُ نقش آفرینی استاد بیسد با چنان عظمت و بزرگی انجام یافته است که نمایشُ زندگی یک مرد فقیر را به شکل واقعیت در دیدگان مردم ظاهر گردانیده و قیامتی برپا نموده است.
این هنرمندان درکشور غریب که هیچ گونه کمک و مساعدت های دولتی برای امکانات و پیشترفت تیاتر میسر نبودُ چنان هنرنمایی کرده اند که تاریخ افغانستان آنرا تکرار نخواهد کرده است.
افسانه های کاکا منجانی که در یک زمان شهرت زیاد داشت ُ زن ُمرد پیر و جوان هفته یکبار در گرد رادیوهای منازل شان جمع میشدندُ با علاقه مندی بدان گوش میدادندُ یکی از ابتکارات خارق العاده استاد بیسد بود.
در نوروز سال ۱۳۶۵ هش که از طرف دولت وقت سال آشتی ملی با مسافران دور از میهن اعلان گردیدُ استاد بیسد به همکاری هنرمندان و حدود سه صد نفر جوانان را که اکثرآ شان تازه کار بودند در ستیدیوم ورزشی کابل جمع کرد و با آلهام از آهنگ استاد قاسم بخش (مسافر ُمسافر به میهن بیائید – ز دوزخ سوزان به گلشن بیآید ) استاد بسید نامیشنامه مسافر را ساخت و در ستدیوم کابل بنمایش گذاشتُ مردم گریستند و خندیدند و با احساست کف زدندُ راستی در آن شرایط که پیشنهاد آشتی ملی دولت از طرف مجاهدین پذیرفته نمیشد و هر روز کسانیکه در دولت وقت همکاری داشت ترور میشدند ُ واقعاْ یک شهکار از دلیری و صداقت و وطن پرستی استاد و دیگر هنرمندان بود که این نمایشنامه از غلامی تا آزادی شهامت مردم افغانستان را بتصویر میکشیدُ بازی کردند. البته همت و تشویق و کمک مادی از طریق کمیته حزبی شهر کابل و بخصوص شخص ظهور رزمجو در برگذاری آن نمایش نیز قابل قدر است.
در سالهای که مردم از هوای پاک و دور از آلودگی باروت جنگ تنفس میکردند ُ فیلمی بنام روزگاران تهیه میشدُ استاد در آن فیلم نیز نقش خود را جاویدانه ساخته است.
در تیاتر تلویزیونی استاد بیسد نیز خدمات زیادی انجام داده است مردم فرهنگ دوست و هنر پرور بسیار از نمایش نامه های را که استاد به قلم خود نوشته ُ و یا درام های را که دایرکت نموده است و یا درآن نقش داشته ُ از جمله شهکارهای هنری افغانستان شمرده اند مانند ـاو پدرم نیستُ سمبول قانونیتُ مفتشُ ادمک هاُ شب شلاق ُ زمینُ پلنگ در لباس ملنگُ خسیس ُ شب طوفانیُ هیولاُ قربانی و صد ها نمایش دیگر را در جراید و زوزنامه های کشور مانند ژوندونُ پشتون ژغ ُ سباون ُ روزنامه ملی انیس و اصلاح در وقت و زمانش در باره چگو نگی و نقش افرینی هنرمندان مطالب زیاد بنشر سپرده اند و هم چنان سروده های دوران آواره گی وی را بنام اسکلیت در سال ۱۳۸۱ هش ـ که شامل چهل وپنج قطعه شعر بود در مرکز نشراتی صور دو مراتبه بچاپ رسانیدند.
هرگاه آثار استاد گرامی را جمع بندی بداریم میتوان گفت که بیست نمایشنامه تیاتری و تلویزیونی ُ دو صد افسانه اطفال ُ بیست وپنج نمایشنامه رادیویی و سریال تلویزیونی بنام قربانی که بیشتر از بیست و یک بخش میباشد به مردمش تقدیم داشته است.
آثاریکه تا اقبال چاپ نیافته است.
اول ـ تاریخ تیاتر افغانستان تحت عنوان « من و تیاتر ُ تلویزیون و سیاست »
دوم ـ نمایشنامه انتقادی و انتباهی بنام نماینده مرد م .
سوم ـ نمایشنامه اجتماعی و حماسی بنام مریض که مدت سی سال میشود بالای آن کار مینماید.
چهار ـ سریال کمیدی ُ انتقادی بنام عشق پیری و یا قند آغا زن میگیرد ُ که در بیست قسمت نگارش یافته است.
وظایف استاد بیسد :
وظایف رسمی و افتخاری استاد همیشه دربخش های هنر و فرهنگ مانند رادیوُ تیاترُ تلویزیونُ منحیث نویسندهُ دایرکتر و یا ممثل ُ مدیر مسئول پوهنی ننداریُ دایرکتر نمایشنامه های تیاتر زینب ننداریُُ مدیر مسئول شهری ننداریُ نماینده منتخب مردم مکروریان سوم در شاروالی کابلُ نماینده منتخب مردم در مجلس سنا ء افغانستانُ رئیس کمیسون هنر و فرهنگ و علوم آن مجلس ُ نماینده متخب مردم دوبار در لویه جرگه افغانستانُ و هم چنان استاد در دانشکده هنرهای زیبا ی دانشگاه کابلُ در رشته کارگردانیُ هنرپیشه گیُ و فن سخن رانی تدریس نموده وُ معین سرپرست کمیته دولتی کلتور ُ مشاور فرهنگی وزارت اطلاعات وکلتور در وقت وزارت بشیر رویگر در سال ۱۳۷۰ – ۱۳۷۱ هش ُ از خزان ۱۳۷۱ هش _ تا آمدن طالبان بحیث ریئس هنرهای زیبا در شمال کشور. وهمچنان استاد ادبیات نمایشی در ُ فیلم سازیُ سناریوی نویسی فیلم و فن سخن رانی در دانشکده ادبیات دانشگاه ولایت بلخ تدریس نمود و افتخار عضویت کانون فرهنگی حکیم ناصرو خسرو بلخی را نیز داشته اند.
استاد در طول خدمات فرهنگی اش سفرهای زیادی با گروپ هنرمندان در ولایات کشور و کشور های همسایه و هم زبان خیلی زیاد داشته است.
عیدالقیوم بیسد در طول هنرنمایی خویش به گرفتن جوایر و القاب هنری زیادی نایل گردیدندُ لقب استاد را در دوره محمد ظاهر شاه کمایی کرد و لقب افتخاری سلطان تسیژ رااز طرف دولت جمهوری افغانستانُ به امضای داکتر نجیب الله بدست آورد .
همانطوریکه تمام مردم شاهد ویرانی شهر کابل در سال ۱۳۷۱ هش ـ بودند و کابل یکسره ویران گردید همه مردم کاشیانه های خویش رااز دست دادند برای استاد بیسد چه طاقت فرسا بود که با چشمانش تماشاه کرد که سقف تیاتر کابل ننداری در اثر راکت غلطید ُ تیاتری که سالها برای روشنگری جامعه درامهای معروف رابه نمایش گذاشته بود. هزاران نفر در آن برای ساعاتها خندیند وگریستند.. برای استاد که تیاتر خانه اصلی اش بودُ به ویرانه و بعد به تحویلخانه مبدل گردید و هنر تیاتر را بی فرهنگان قصداٌ به سقوط مواجع ساختند.
برای استاد گرامی بهشت برین آرزو میبریم
نوت: خوانندگان گرامی برای معلومات بیشتر زندگی استاد بزرگوار میتوانید ( به صفحات «۱۲۰ – ۱۲۵)» کتاب هنرمندان تاریخ ساز تیاتر اثر ماریا دارو ) آنلین بدتسرس قرار دارد٬ مراجعه نمایند.