نویسنده باید الهام بخش وهدایت گر باشد تا کتاب ساز,نویسنده با نگارش مفاهیم مفید وعبارات زیبا بایست روح عده ای هدفمند ودلسوز به میهن وجامعه اش را شاد سازد.نه اینکه با ملاحظه وخوانش هر سطر وکلیمه اش روح وروان انسان جریحه دار گردد.
نویسنده گی وگوینده گی حق طیعی ,اجتماعی ومدنی هر نویسنده ویا صاحب اندیشه است , که طرز برداشت ,احساس ,تخیل ودانستنی های خودرا ازپدیده های سیاسی، فرهنگی, اجتماعی وغیره را در قالب شعر ,نثر داستان ,تحقیق ونقد وحتی در سیمائی یک نمایشنامه وفلم به خورد مخاطبان خود میدهد.وایجاد محدودیت درین زمینه به استثنائی قضاوت اصولی ونقد آزادانه از صلاحیت هیچ کس نیست. هر نویسنده بخاطر باز تاب واقعیت ها وانعکاس نیاز ها در چگونگی نقد وتحلیل, ایجاد اثر وبیان معتقدات خویش باید آزاد باشد. ونویسنده وگوینده هم باید سعی به خرچ دهد تا استقلال فکری ومنطق آزاد را حفظ ومصالح ومنافع کشور وملت را در پای عقده های شخصی ومنافع گروهی و وسمت وسو های انحرافی نثار نکند.
الهام بخشی نه کتاب سازی!
عده ای از هموطنان در نوشتن مطالب یا از مسئو لیت فرار میکنند و ویا مسئولیت غیر مثمر را ادا مینمایند. منظور از نوشته ها نباید پر کردن صفحه انتر نتی ویا کتاب سازی باشد. شخصیت های علمی, فرهنگی وسیاسی کشور باید در نوشته ها فشرده اندیشه ها ودانستنی های خودرا که آموزنده وعلمی است در جهت رهائی افغانستان از بحران فعلی بخورد خواننده گان بدهند. ارزش نویسنده گی یک اندیشمند باید در این باشد که اصول واساسات یک زنده گی پر ثمر را با قواعد وضوابط درست به حافظه خوانندگان بسپارد.وبا طرح روش ها وشیوه های معقول، منطقی وعملی عطش فکری خوانندگان را مرفوع سازد.وبا نویسندهگی عقده وگره خلق نکنند بلکه گره از مشکلات هموطنان خویش را بگشایند.
بدون تردید, حق تحلیل و بررسی هر نوشته برای همگان محفوظ است، و نقد آثا ر نویسندگان لازمۀ اعتلای فرهنگ ملی است، اما تجسس در زندگی خصوصی نویسنده به بهانۀ نقد آثارش، تجاوز به حریم شخصی اوست و محکوم شناختن او به دستاویزهای اخلاقی و عقیدتی خلاف دموکراسی و شئون نویسندگی است. که متأسفانه درین اواخر زیب وزیور برخی شبکه های انتر نتی شده است.
نویسنده گان کشور که در حقیقت سر مایه های معنوی میهن اند در شبکه های انترنتی بسیار قاعده شکنی میکنند.همیشه بر حریم زنده گی فردی نویسندگان وارد میشوند, با حوالۀ فحش ودشنام به قلم وعزت نویسنده گی اهانت میکنند.فراتر ازان با طرح مسائل سمتی, نژادی و قومی وگروهی اصول و اخلاق نویسنده گی را زیر پا میگذارند. بسیاری از روشنفکران نقد وتحقیق نویسنده را نه یک عمل دلسوزانه وکار شناسانه , بلکه آنرا به گرایش های گروهی قومی وسمتی اش نسبت میدهند. برخی از نویسندگان کشور ما که در کشور های غربی به سر می برند بجای نقد برنبشته ها همه نواقص ونا رسا ئی ها را بر قوم ,نژاد وزبا ن نویسنده نسبت میدهند گاهی بر اکثریت واقلیت نژاد وقوم افتخار میکنند وزمانی بر قدامت واصالت زبان اشاره می روند.کس نیست از این آقایون پرسان کند شما که در اروپا وآمریکا با حقوق مساوی با سائر باشندگان آن کشورها زنده گی میکنید مربوط به کدام اکثریت واقلیت قومی هستید واثر زبان شما در این کشور ها بر بهبود وضعیت زنده گی تان چه هست؟ . یا کشور های چون بلجیم, هالند وسویس وغیره که ساکنین شان به دوویا سه زبان صحبت میکنند چه وقت به نقد وجرح زبانهای یکدیگر پرداختند..یا اینکه زبان در انحطاط وتمدن کشور های متذکره چه نقش دارد؟ خیر! زبان ونژاد سعادت نمی آفریند این آدمیت وانسانیت است که تحول میآفریند, سعادت ویا شقاوت ببار میآورد.اما متأسفانه دوستان خوبی های خودرا در بد گوئی دیگران می بینند. رسمی که در هیچ کشور جهان وجود ندارد.
چرا ما از گذشته نیاموخته ایم:كسانی كه با وجود سه دهه تجربه خونين و هولناک از تاریخ پر خم وپیچ کشور، هنوز به مرحلۀ پختگی تجربه و پاسخی دهی به مسائل ومشاکل امروز کشور ما نرسید اند ودر کانفرانس ها، میز های گرد ونوشتار ها در سایت های انتر نتی با اينگونه درامه سازی ها و مفهوم سازی های غيرعلمی، راه اشتباهات هولناک ديگر را هموار می كنند.به ملت مظلوم افغانستان جفا میکنند. ملّت ما يكی از سياه ترين و خونبارترين دوره های تاريخ خويش را تجربه كرده است و می خواهد بداند كه راز اينهمه سياهی ها و ناكامی ها و عقب ماندگی ها در چيست؟ بی جهت نيست كه تاريخ را “دريچه ای برای نگاه كردن به آينده” نيز تعريف كنیم. تاریخ باید راه آینده را برای ما نشان دهد.فكر می كنم همينطور باشد! در واقع ما مردمی هستيم كه غالباً آينده را فدای گذشته ناشاد خويش می كنيم و در اين مسير، همه داده ها و دستاوردهای مثبت گذشته، همه راه ها و پل ها را هم خراب می كنيم.
الگو گیری مطابق ذوق:
الگو پذیری در مسائل اجتماعی باید هدفمندانه وپر ثمر باشد نه اینکه ذوق وسلیقه افراد را در یک محدودۀ زمانی مشخص مر فوع سازد. اگر ما عفو,گذشت, إغماض وچشم پوشی در کشتار وجنگ های خانمان سوز را از آفریقائی جنوبی الگو میگیریم.باید این راهم بدانیم که آنها با آينده نگری و مدارا، به عبرت گیری از يک گذشته عميقاً خونبار، فعلا آفريقای جنوبی مدرن متمدن ومقتدر و اسپانيای نوينی ساخته اند وا ما , ما هنوز از قبرستان ها و از جمجمه های مردگان “الهام” می گيريم. در واقع برای بسياری از روشنفكران ما، آينده، در اسارت اين گذشته تلخ و ناشاد است، بی آنكه با فروتنی بپذيريم كه ما(دولت,اپوزيسيون و روشنفكران) در ايجاد آن گذشته ناشاد، سهم فراوانی داشته ايم. مثل اینکه عدۀ با ملاحظۀ نا هنجاری های درون دولت باز هم منتظر اند طالبان بار دیگر چون فرشته های نجات بر کشور مسلط شوند.. اينگونه بی پروائی و مسئوليت گريزی در انديشيدن به آينده افغانستان واقعاً تأسف بار است.
جوانی وزیبائی در افغانستان کشته شده است.
در اين مدت، نه تنها منابع مادی و اقتصادی جامعه ما تاراج گردیده، بلكه مهم تر از همه، اخلاق سیاسی و غرور ملّی مردم ما نیز به تباهی كشانیده شده است. درین مدت تنها جوانان کشته نشده اند که پدیدۀ، “جوانی” نیز در جامعه ما كشته شده است. نه تنها زنان و دختران ما سر کوب شده اند، بلكه “دختری” و “حس زن بودن” نیز از جامعۀ ما رخت بسته است… در برابر اينهمه قتل و غارت و فساد و فقر و فحشا، متأسفانه بسياری از روشنفكران و سروران سياسی ما(خصوصاً در خارج از كشور) با طرح “شبه مسئله”ها، مسئله اساسی -يعنی اتحاد و همبستگی برای رهائی ملی- را فراموش كرده اند.
نوع نظام ویاحفظ میهن؟: در حال وهوائی فعلی شعار های بنام انتخاب نوع نظام بر سر زبانهاست واین شعار هرچند پسندیده ونیکو باشد ,ما فعلا در شرائط قرار نداریم که برای ما انتخاب نوع نظام مطرح باشد وفعلا آنچه مهم ومطرح است حفظ کشور بنام افغانستان است که در آینده بستری باشد برای پیاده کردن نوع نظام. فعلا بستر نظام سازی در حال نابودی است وما باید تلاش کنیم این بستر را برای ادامه حیات سیاسی, هویت ملی إقامه حکومت عدل الهی پاسداری کنیم. وجود سرز مین کامل من حیث بستر مناسب برای پیاده کردن نظام سیاسی شرط اساسی وحیاتی است.
جوهر دموکراسی فروتنی است:
میگویند ، دموکراسی ورزش فروتنی است .ما بر خلاف آنچه ادعا میکنیم , در عمل دموکرات ومردم گرا نیستیم , در واقع خیلی ها برخود محوری ودیکتاتوری می اندیشیم حتی در نوشتار!.اگر ما ادعای دموکراسی داریم باید متحمل, بردبار وبا حوصله باشیم.باید همه در پرتو فرعنگ افغانی در جهت ایجاد فضائی دموکراسی واقعی کوشا باشیم تا در آن هر شهروند افغانی، آزادانه و آگاهانه بتواند نظام سياسی دلخواهش را انتخاب كند. اين آرزو، تحقّق نخواهد يافت مگر با سعۀ صدر, حوصله برد باری، دیگر اندیشی وتحمل یکدیگر. بنابراين: بر همه ماست كه بدور از تنگ نظری های سياسی موجود، با فروتنی و براساس فوری ترين خواست ملّت مان، در يک اتّحاد ملّی، شعار “دوستی, برادری همزیستی و اتحاد را” را به اصلی ترين و محوری ترين شعار مبارزاتی خويش بدل كنيم تا مؤفق شویم
ســوء گفتارواثرات آن.
نه تنها در نوشتار که در گفتار هم از طرف برخی شخصیت های مستقل وگاه دولتی بحران آفرینی میشود .برخی از گویندگان وتحلیل گران سیاسی کشور کوشش میکنند مسائل را طور مطرح کنند که تحریک آمیز وبحران زا باشد. من عادت ندارم کلی بافی کنم نظر خودرا بدون ملحوظات شخصی ابراز میدارم، چون قبلا نوشتم که اظهار نظر حق طبیعی هر کس هست, اما کوشش شود که بدون,افتراء وهذیان ضرر آن کمتراز فائدۀ آن باشد. مثلابرخی ازمدعیان حفوق بشر در کشورشیوۀ مبارزۀ شان توأم با خشونت زبان وتجاوز بر شخصیت دیگران است.که در حقیقت این برخورد خشن خود به مفهوم نقض حقوق بشر است . مسلما سازمان حقوق بشر دارائی لوائح ومفررات خود است ,اما من فکر میکنم حقوق بشر تنها با فیر تفنگ نقض نمی شود .میگویند, زخم زبان از زخم شمشیر بد تر است. با تفنگ شخص ترور میشود وبا تهمت وافتراء که هنرزبان است شخصیت ترورمیگردد, لذا میتوانم ادعا کنم اگر زبان درست استفاده نشود سرخی وسوزندهگی آن کمتر از سرخی گلولۀ تفنگ نیست. من دوستانه عرض میکنم , چراعدۀ از دوستان در پارلمان ودر دولت من حیث افراد صاحب نظر در حالت عادی با خون سردی نیاز ها وضروریات جامعه را مطرح نمیکنند وهمیشه وقتی نوبت به انتقاد می رسد با چهرۀ گرفته وزبان آتشین خشک وتر را یکجا آتش می زنند ؟.به نظر من همیشه انتقادی بودن بدون پیشنهاد وطرح سازنده مؤثریت نخواهد داشت. چون در جامعۀ چون افغانستان انتقاد برای هر کس آسان است واما جستحوی راه بیرون رفت از بحران وارائه نظر وطرح مفید نیاز اساسی وضروری است. مگر میشود مردم همیشه بر انتقاد أحسن بگویند بدون اینکه یک طرح وبدیل معقول ومنطقی ارا ئه گردد.؟ نه, خوب است ما با خون سردی کمبودات ونواقص را یا داشت وبا بر شمردن نکات مثبت و مفید جای نواقص را پر کنیم .