نــافـــرمــانــی مدنی راچــگــونـــه فـــریــاد بــکــشیـم: تـتـبـع ونـگارش: مـحـمـد داود سـیـاووش


محترم داوود سیاووش
 وقتی سر دمداران و گردانندگان نظام سیاسی از تعهدات روز اول شان عقب نشینی میکنند، وقتی زمامداران از نردبان ارزش های مدنی به عنوان یک افزار بالارفتن به کرسی ها استفاده و بعد به آن پشت پا میزنند، وقتی دولتمردان به خواسته های مردم نه گفته به نام (به انزوا میرود به انزوا میرود ) آنان را از خود میرانند و در نهایت مردم به عنوان جمع در مقابلشان قد برافراشته و خود دولتمردان در انزوا میمانند، وقتی دولتمردان در تعاملات با جهان به قاره شان ، در تعامل با قاره به کشورشان ، در تعامل با کشور به ولایتشان ، در تعامل با ولایت به ولسوالی شان ، در تعامل با ولسوالی به قریه شان ، در تعامل با قریه به (اودور) زاده گان شان ، در تعامل به (اودور) زادگان به برادرشان ، در تعامل به برادر به فرزندانشان ، و در تعامل به فرزندان به خودشان می اندیشند آن هم در شرایطی که در راس اداره قرار میگیرند و شعار میدهند (زنده باد خودم ) . در چنین حال واحوال است که اشباح یک دیکتاتور از خم دموکراسی در جامعه سربلندمیکند و در همین حال است که با تناسخ از سازمان های اجتماعی و جامعه مدنی، دفاتر و رسانه ها و کلیه تربیون های بر خاسته از نام مردم ، عناصر ضد جامعه مدنی، ضد سازمان های اجتماعی، ضد آزادی بیان و ضد مردمسالاری و دموکراسی عرض اندام نموده ،

از تریبیون آزادی بیان بر ضد آزادی بیان، از تریبیون جامعه مدنی بر ضد جامعه مدنی و از تربیون مردمسالاری بر ضد مردم سالاری زبان دراز نموده بر نوشتار و گفتار و پندار مردم مهر سکوت وسانسورکوبیده ، به جای مردم یک گروه الیگارشی فکر میکند ، از نام مردم حرف میزند و به عوض مردم تصمیم میگیرد. در همین حال است که طراح بزرگترین تقلب انتخاباتی جهان جایزه احراز کرسی سفارت را نصیب میشودو منشی تقلب را حامیانش بابا خطاب میکنند.وقتی حکومت نمی تواند از بطن یک انتخابات شفاف سر بلند نمایده تا یک تیم منتخب اقتدار را برای یک دوره معین بدست گیرد، وقتی ولسی جرگه خلاف ارزشهای قانون اساسی پس از اتمام دوره پنج ساله در سال ششم با فرمان افتتاح میشود، وقتی در هفتاد مورد قانون اساسی کشور جعل کاری میشود، وقتی یک دهشت افگن خود را انفجار میدهد و دهشت افگن دیگر از داخل نظام عمل انتحاری آن را تبریک میدهد، وقتی از داخل نظام یکی از ارکان قدرت به فاتحه رهبر گروه دهشت افگن در پایتخت موافقت نشان میدهد، وقتی ستون پنجم به نفع کشور همسایه در داخل نظام در مقامات رهبری در صدر کرسی ها تکیه میزند، وقتی پروتوکول استخباراتی با کشور همسایه به دور از انظار مردم عقد میشود و بعد با کنار گذاشتن معاون امنیت از آن انکار میشود، وقتی عمال انفجار و انتحار در بطن نظام میتوانند حتی افسران محافظ رجال برجسته را به خاک و خون کشیده و افسران فارغ کورس پولیس را نارسیده به وظیفه نابود سازند، وقتی مسوول استخبارات یک گروه دهشت افگن پس از مجروح شدن در جنگ توسط موتر قوماندان پولیس یک ولایت به پایتخت غرض تداوی انتقال داده میشود، مردم حق دارند بپرسند که:

– مسوول نفوذی دشمن در دولت در حادثه حمله برریاست ده کی بود؟

– مسوول سقوط کندز کی بود؟

– مسوول مکاتب خیالی کی بود؟

– پیسه سیاه از کجا میان رییس جمهور و رییس اجراییه تقسیم میشود؟

مسوول عدم جلوگیری از وقوع حمله بر تلویزیون طلوع کی بود؟

– مدافعان طالبان در حمله برتلویزیون طلوع در داخل دولت کی ها استند؟

– مسوول جعل کاری در قانون اساسی افغانستان کیست؟

– مسوول تقلب انتخابات ریاست جمهوری کی بود؟

– مسوول عدم توزیع شناسنامه یا تذکره برقی کیست؟

– مسوول عدم اصلاح نظام انتخاباتی و کمسیون های انتخابات و شکایات انتخاباتی کیست؟

– والی پکتیکا چرا پس از افشا گری از وظیفه سبکدوش شد؟

– در باره (سی دی )که ظاهر قدیر ادعا میکرد چرا تحقیق صورت نگرفت؟

– چرا معاون والی هلمند پس از افشاگری اوضاع آن ولایت از وظیفه سبکدوش شد؟

– چرا ادعای کریم خلیلی مبنی بر سرنوشت مبهم 800 میلیون دالر در شورای صلح مورد بررسی قرار نگرفت؟

– به کدام اساس ولسی جرگه پس از اول سرطان سال پنجم فعالیت مینماید و حقوق و امتیازات وکلا اجرا میشود؟

– چگونه چند سال با چشم پوشی از مرگ ملاعمر هییات افغانستان به پاکستان رفت و آمد میکرد؟

– مسوول رهایی هزاران طالب از زندانها کیست که اکنون بسیاری از آنها در جبهات بر ضد دولت میجنگند؟

– عامل انتحاری حمله بر لیسه استقلال را کی از حبس رها نمود؟

– عامل حمله انتحاری بر شاه شهید را کی از حبس رها نمود؟

– مانع بسته شدن سرای نعیم کوچی در جوار ریاست ده کی شد؟

– چگونه یک سرباز اسیر امریکایی با چند عضو رهبری گروه طالبان معاوضه و تبادله شد؟

– چگونه بخاطر رهایی فراهی چند میلیون دالر پرداخته شد؟

– کی نام دولت افغانستان را در صدر فاسد ترین کشورهای جهان قرار داد؟

– کیها افغانستان را در صدر بزرگترین تولید کننده مواد مخدر جهان قرار دادند؟

– چگونه بار اول در دم دروازه اکادمی پولیس و بار دوم در انتقال فارغان کورس پولیس از میدان وردک به شهر کابل حمله انتحاری و انفجاری صورت گرفت؟

– چرا ادعا های حشمت غنی احمد زی بر برادرش جدی گرفته نمی شود؟

– چرا رییس اجراییه در روز عید به عوض رفتن به پوسته های سر بازان و احوالپرسی از آنان به هندوستان غرض سپری نمودن رخصتی عید نزد خانواده اش میرود؟

– چرا دولت افغانستان بخاطرعدم پرداخت بیست هزار دالر کرایه سه اتاق در پاریس دفتر نماینده افغانستان در یونسکو را بست؟

– کار پرونده کابل بانک به کجا کشید؟

– کار پرونده شهرک هوشمند به کجا کشید؟

– ماجرای سر وصدای امضای تفاهم نامه ریاست امنیت ملی با( ای اس ای )چرا با کنار گذاشتن معاون امنیت ملی سر به مهر گذاشته شد؟

– چرا ادعای فاروق وردک مبنی بر اخذ رشوه چند میلیون دالری در امضای تفاهم نامه با (ای اس ای )مورد بررسی قرار نگرفت؟

– چرا داود شاه صبا، نور الحق علومی و رحمت الله نبیل تا آن حد تحت فشار قرار گرفتند که وظیفه را ترک کنند؟

– تفاهمنامه دند غوری را کی امضا کرد و پاکستانی ها را در بلنداژ های دهنه غوری و دند شهاب الدین کی جابه جا نمود؟

– کار پرونده فرخنده به کجا کشید؟

– چرا به طور مضحک بنا بر بی اطلاعی از پیام مرده ملاعمر تشکر شد؟

– مسوول حمله بر پارلمان کی بود؟

– مسوول سر بریدن مسافران در شاهراه کابل کندهار کی بود؟

– چرا در چند ماه اول حکومت وحدت ملی کابینه تشکیل نشد؟

چرا بیشترین مدت زمان کار حکومت وحدت ملی وزارت دفاع و ریاست امنیت ملی و سارنوالی با سر پرست اداره شدند؟

– چرا شاروالی یا شهرداری با کنار گذاشتن شاروال مدت ها چون دیگ بی سرپوش در فساد میجوشد؟

– چرا سفارت افغانستان در مسکو در گروگان عمو های روءسای جمهور قرار میگیرد آن هم در شرایط کهنسالی ایشان ، چه اسراری وجود دارد؟

چرا قدرت دولت مانند شرکت سهامی بین دوشخص تقسیم شود،

مردم حق دارند چیغ بزنند، فریاد بکشند ، هوار بکشند و از وضعیت آشفته یک نظام فرورفته در منجلاب فساد و قاچاق اعتراض کنند اما اینکه خشم و اعتراض شان را به کدام شیوه ابراز نمایند دو راه وجود دارد: یکی راه کسانی که به کودتا و جنگ و خونریزی باور دارند و دوم راه معقول کسانی که برای تغییر و دگرگونی چنین وضعیت آشفته سیاسی نافرمانی مدنی را تجویز مینمایند.

نافرمانی مدنی چیست؟

نافرمانی مدنی به معنی سرباز زدن فعالانه از پذیرش قوانین، تقاضا ها یا دساتیر معینی از سوی حکومت میباشد که مهمترین الگو های آنرا میتوان در شیوه مبارزاتی مهاتما گاندی در هند، در انقلاب مخملی چکو سلواکیا و آلمان شرقی ، درمبارزات مدنی نلسون ماندلا در افریقای جنوبی ، درمبارزات جنبش حقوق مدنی امریکا به رهبری مارتین لوترکینگ و در جنبش های مبارزات مدنی مشهور به جنبش آواز خوانی کشور های کرانه بالتیک و انقلاب نارنجی اوکراین مشاهده نمود. ضرورتنافرمانی مدنی از این جا نشات میگیرد که انسان لازم نیست به لحاظ فیزیکی به مبارزه بپردازد ،بلکه کافی است ازآنچه که از او خواسته میشود تبعیت نکند، هنگامیکه حکومت در برابر خیلی عظیم مردمانی قرار گیرد که ساکت بر جای خود نشسته اند ولی با کم کاری ، عدم تبعیت از قوانین حکومت و … دستگاه حکومت را فلج میکنند وکاری برای واداشتن شان از دست حکومت بر نمی آید.

نمونه های از نافرمانی مدنی

1 – نافرمانی در بنگله دیش

در سال 1971 رهبر ملی گرای بنگله دیش شیخ مجیب الرحمان و حزب او عوامی لیگ جنبش تاریخی ( عدم همکاری) با دستگاه سیاسی و نظامی پاکستان شرقی را اعلام کردند تا دولت پاکستان را وادار کنند که انتخابات سال 1970 را که طی آن حزب عوامی لیگ برنده شده بود بپذیرند. این جنبش باعث تعطیلی کامل تمام ادارات دولتی و شبه دولتی حمل و نقل عمومی، تجارت،مدارس و دانشگاه ها شد. پاکستان شرقی یا همان بنگله دیش بعدی از پرداخت مالیات به دولت پاکستان خودداری کرد و تمام داد و ستد های مالی بین پاکستان شرقی و غربی بطور کامل متوقف شد. تمام ارتباطات به صورت تیلفون وتیلگراف با پاکستان غربی قطع شد. رهبری عوامی لیگ به مدت 18 روز بصورت حکومت واقعی در پاکستان شرقی در آمد و این امر مرکزیت دولت پاکستان را به لرزه انداخت.

2- نافرمانی مدنی در کیوبا

در این نافرمانی مدنی جنبشی با عنوان ( من با دیکتاتورهمکاری نمیکنم) شکل گرفت. شعار اصلی این جنبش ( من خواستار تغییر هستم ) در ذیل این شعار شش شعار دیگر وجود داشت.( من سر پیچی میکنم،من کمک نمیکنم، من خبرچینی نمیکنم،من پیروی نمیکنم، من همکاری نمیکنم، من سرکوب نمیکنم) . به علاوه ،اعضای این جنبش برای نشان دادن عدم همکاری خود با رژیم دستان خود را به صورت مخصوص روی سینه قرار میدادند. بانوان سفید پوش گروهی از همسران، مادران و خواهران ناراضیان کیوبایی بودند که برای آزادی خویشاوندانشان در این نافرمانی مدنی شرکت کردند.

3- انقلاب آواز خوانان پری بالتیک

این جنبش 4 سال طول کشید و طی آن اعتراضات مختلفی بروز کرد. دولت شوروی در سال 1991 کوشید با استفاده ازتانک جلو فعالیت این جنبش را که در صدد استقلال کشورهای این حوزه و به ویژه استونی بود بگیرد. شورای عالی استونی به همراه کنگره استونی دولت مستقل استونی رااعلام کردند و از قوانین شوروی سر پیچی نمودند. مردم به صورت موانع و پناهگاهای انسانی در مقابل تانک های شوروی ایستادند تا مانع از اشغال تلویزیون شوند. با این اقدامات استونی توانست به استقلال دست یابد.

ویژگی های نافرمانی مدنی را :شرافتمندانه بودن آن، ارتباط گیرانه بودن آن و عدم خشونت یا مسالمت آمیزبودن آن میدانند

هنری دیوید ثورو فیلسوف امریکایی را واضع نظریه نافرمانی مدنی میدانند. او در جزوه ی مشهور خود ( نافرمانی مدنی) نگاه خویش را در باره حکومت، قانون وسیاست های دولت امریکا بیان میدارد و چرایی و چگونگی سر پییچی از قانون نا عادلانه را با ذکر مثال ها در جامعه خویش شرح میدهد و خصوصیات آن را بر میشمارد.

در جمع بندی نظرات ثورو میتوان ویژگی های زیررا در باره نافرمانی مدنی در اندیشه وی برشمرد:

– وجدان انسانی حقیقت و راستی مهمتر از قانون بشری

– پرداخت هزینه در راه پابندی در اجرای عدالت

– اگر قرار باشد عامل بی عدالتی باشی همان وقت قانون را زیر پا بگذار و منتظر متقاعد کردن اکثریت نباش

– وظیفه فردی و نه در انتظار جمع بودن

– نافرمانی مدنی راه پیشگیری از خشونت

– انجام وظایف شهروندی جهت نشان دادن نافرمانی مدنی بانافرمانی مجرمانه

– استفاده از افزار خشونت علیه بی عدالتی به عنوان یک حق

– نیت پاک اهمیت دارد نه وسیله رسیدن به آن

مهاتما گاندی در جمع بندی ویژگی های نافرمانی مدنی نکات ذیل را بر میشمارد:

– مقاومت مسالمت آمیز از راه تحمل رنج شخصی

– مبارزه بشکل عمل مستقیم و اقدام فعالانه

– تاکید بسیار بر عدم به کار گیری خشونت

– بی عملی در برابر بدی بدتر از خشونت

– پاک بودن ابزار مبارزه همانند هدف

– نافرمانی مدنی حق مسلم شهروندان

– نافرمانی از قوانین غیر اخلاقی بشکل صیمیمانه ، احترام آمیز و توام با خویشتنداری

-پذیرش مجازات سر پیچی از قانون

– نافرمانی عمومی و جمعی کانون و منبع قدرت

– وظیفه هر فرد عدم همکاری با حکومت نادرست

هانا آرنت فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی – امریکایی در سال 1970 یعنی دو سال پس از ترور مارتین لوتر کینگ در مقاله ای با عنوان( نافرمانی مدنی ) در کتابی با عنوان ( بحرانهای جمهوری) به بحث در باره این موضوع پرداخت. در جمع بندی نظریات آرنت میتوان ویژگی های زیر را برای نافرمانی مدنی در اندیشه وی بر شمرد:

_ تفاوت آشکار بین نافرمانی مدنی و نافرمانی مجرمانه

_علنی بودن نافرمانی مدنی

_ الزام عدم خشونت در نافرمانی مدنی

_ نافرمانی مدنی، زاده شده از مسولیت اخلاقی شهروندان در جامعه ای مبتنی بر رضایت

_ قبول داشتن ساختار کلی و مشروعیت نظام حقوقی توسط نافرمانان

_ نافرمانی مدنی پذیرنده مجازات اما متمایز از مخالفت وجدانی

_ الزام گروهی و جمعی بودن نافرمانی مدنی

_ نافرمانی مدنی بر مبنای ( توافق اجتماعی) و نه بر مبنای ( قانون برتر ) و یا( وجدان شخصی )

_ نافرمانی مدنی آخرین شکل اعتراض پس از بی نتیجه ماندن راه های عادی تغییر

اصول و راهکار های عملی مبارزه عدم خشونت گاندی را قرار ذیل فرمول بندی نموده اند:

1 – عدم قبول مشاغل اداری

گاندی از مردم دعوت نمود که از پذیرش هرگونه عناوین اداری ، نظامی و افتخاری اجتناب ورزند و در صورت تصدی مقام آن را ترک کنند. او در این راه خودش پیشگام شد.

2- تحریم کالاهای انگلیسی:

گاندی در سال 1920 اعلام کردکه مردم از پوشیدن لباس های خارجی به خصوص انگلیسی خود داری کنند و آنها را به نشانه اعتراض در خیابان ها بسوزانند. به همین دلیل در سراسر هندوستان جشن های پارچه سوزی آغاز شد . گاندی خود از آن پس تصمیم گرفت تنها با لنگی که با دست خود بافته بود خود را بپوشاند و این تنها پوششی بود که تا آخر عمر از آن استفاده میکرد.

3 – اعتصاب

اعتصاب یکی از رایج ترین روش های نافرمانی مدنی و مبارزه منفی بود که گاندی از آن استفاده کرد. وی بارها از مردم هندوستان خواست که دست به اعتصاب بزنند.

4- تظاهرات و راهپیمایی ها

نمونه بارز و به یاد ماندنی این نوع نافرمانی راهپیمایی نمک بود که گاندی به عنوان اعتراض به قوانین ظالمانه آن را ترتیب داد.

5- اعتصاب غذایی

گاندی بارها برای مقاومت دربرابر تجاوزات و ستم متوصل به اعتصاب غذایی شد.

6- عدم استقبال از مسوولان

یکی از اقدام های گاندی تحریم یا عدم استقبال مردم از مقامهای دولتی بود. این مساله هنگامی به اوج خود رسید که ولیعهد انگلستان به هند سفر کرده وارد بمبیی شد . گاندی و حزب کنگرده از مردم خواستند که از خانه های خود خارج نشوند، مغازه ها راتعطیل و پارچه های مشکی بر فراز خانه های خود آویزان کنند.

شیوه های نافرمانی مدنی نلسون ماندلا

شیوه های نافرمانی مدنی نلسون ماندلا از شیوه های مهاتما گاندی تا حدی متفاوت است. ماندلا اگرچه ازروش مبارزاتی گاندی الهام میگرفت اما به تدریج این روش را در مبارزه با رژیم آپارتاید ناکارآمد یافت و در سال 1953 به این بدگمانی رسید که روش های اعتراض قانونی و نافرمانی مدنی به زودی ناممکن خواهد گشت. او پس از آن در سخنان و موضع گیری هایش بر ناکارآمدی عدم خشونت تاکید میکرد و خواهان استفاده از روش های مبارزه قهر آمیز بود. وی در این باره در خاطرات خود می نویسد:

در هند گاندی با یک قدرت خارجی طرف بود که در نهایت بسیار واقع گراتر و عاقبت اندیش بود.در حالی که سفید پوستان حاکم افریقای جنوبی اینگونه نبودند.مبارزه ی منفی بدور از خشونت،موقعی موثر است که نیروی مقابلتان به قواعدی که شما به آن وفادار هستید پایبند باشد. اما اگر اعتراض مسالمت آمیز با خشونت مواجه شود سودمندی آن از بین میرود. برای من عدم خشونت یک اصل اخلاقی نبود بلکه یک استراتیژی بود. هیچ خیر اخلاقی در استفاده از یک سلاح ناکار آمد وجود ندارد.

ماندلا نهایتا توانست در سال 1961 رهبران کنگره ملی افریقا را قانع کند که شاخه نظامی کنگره را تشکیل دهند و در نتیجه مشی مبارزه را از روشهای مقاومت مدنی مسالمت آمیز به روش قهر آمیز تغییر داد. با این وجود اما شیوه مبارزه او هرگز ( خشونت محور) و بر مبنای ترویج خشونت کور نبود. ماندلا در دفاعیه تاریخی خود در دادگاه با عنوان (من برای مرگ آماده هستم) شهرت یافت،از سیر روش مبارزاتی خود اینگونه دفاع میکند:

قانون گذاران همه راههای قانونی را برای بیان مخالفت مسدود میکردند و ما خود را در شرایطی میدیدیم که یا باید وضعیت… دایمی تحقیر را میپذیرفتیم یا در قبال بی عدالتی حکومت مقاومت میکردیم. ما سر پیچی از قانون را انتخاب کردیم اما بدون توسل به خشونت.فقط بعد از وضع قوانین جدید علیه روشهای ما و به دنبال تظاهرات قدرتمدارانه از طرف حکومت برای نابود کردن همه مخالفان سیاسی بود که تصمیم گرفتیم،جواب خشونت را با خشونت بدهیم. لیکن خشونتی که ما انتخاب کردیم شبیه تروریسم نیست. همگی ما که گروه (نیزه ملت) را تاسیس کرده بودیم،عضو کنگره ملی افریقا بودیم و برای حل کشمکش سیاسی بر اصول بدون خشونت و بر پایه مذاکره تکیه میکردیم … اما پنجاه سال بدون خشونت هیچ چیزی برای مردم افریقا به بار نیاورده بود، مگر قوانین بیش از پیش سر کوبگرانه و حقوق هر چه کمتر… از میان همه طرح ها، چهار شیوه را مطرح کردیم،خرابکاری،جنگ چریکی، تروریسم و نافرمانی آشکار. سپس اولین گرینه را انتخاب کردیم و مطمین از انجام آن بودیم بدون اینکه به روش دیگری متوسل شویم. با مشخص بودن پیشینه سیاسی ما، این انتخابی منطقی بود. خرابکاری با تباه کردن زندگی انسانها متفاوت بود و از آن جلوگیری میکرد و آینده روابط نژادی امید بخش را نابود نمی کرد.

آنچه که نلسون ماندلا را از بسیاری دیگر رهبران انقلابی و مبارز جهان متمایز میکند،شیوه او در (خشونت پرهیزی پس از پیروزی) است. الگوی منحصر به فرد ماندلا در همین رفتار صلح طلبانه اوست: او گرچه بعنوان آخرین اقدام و به اقتضای شرایط در راهبرد مبارزه اش ( خشونت کنترل شده)را بکار گرفت اما از ( خشونت پس از پیروزی) بطور مطلق خودداری کرد و پس از بدست گرفتن قدرت، اقدام به حذف رقیبان و دگر اندیشان نکرد. این مهمترین آموزه و میراث نلسون ماندلا برای تاریخ مبارزات مدنی و فهم مشی خشونت پرهیزی اوست. آنچه که از ماندلا میتوان آموخت این است که پیوند خشونت پرهیزی و مبارزه مدنی بیش از آنکه وابسته به عدم استفاده مطلق از خشونت «پیش از پیروزی» باشد، به نفی مطلق خشونت «پس از پیروزی» وابسته است.

روحیه صلح جویانه ماندلا، توانست کشتی طوفان زده ی آفریقای جنوبی را بدون آنکه به چرخه مهار نشدنی خشونت و انتقام دچار شود، به ساحل دموکراسی و برابری نژادی برساند.

مبارزه مدنی در سازش با دیکتاتوری

برخی از تئوریسین ها و اهل سیاست، به عمد یا به سهو، اين نوع مبارزه نافرمانی مدنی را وارونه به مردم معرفی کرده اند. حتی برخی شان تا جایی پیش رفته اند که زیر نام «مبارزه ی مدنی» یا «مبارزه ی بی خشونت» نسخه ی سازش و یا حل شدن در حکومت دیکتاتوری را، با پیشنهاد عقب نشینی و یا شرکت در انتخابات زیر کنترل حکومت، می نویسند. در حالی که مبارزه ی مدنی به هیچ وجه به معنای سازش با دیکتاتوری نیست، و همیشه آنجایی به پیروزی رسیده و راه را به آزادی گشوده که از ابتدا تا انتهایش به شکل روزمره به ضعیف کردن طرف مقابل (اعم از حکومت اشغالگر، یا دیکتاتوری، و یا قوانین تبعیض آلود) پرداخته باشد.

نمونه های روشن و زیبای اين واقعيت را می توان در مبارزات استقلال طلبانه ی مردم هند در زمان گاندی و مبارزات رفع تبعیض نژادی در زمان مارتین لوترکینگ، و در مبارزات برابری خواهانه ی زنان در کشورهای اروپایی و آمریکا دید. در این نوع مبارزات هیچگاه مبارزان مددرسان «دشمن آزادی» خویش نشده اند، کنارشان نایستاده اند، و مداوماً از خواسته های خود (که برخلاف خواست های دشمن آزادی شان بوده) گفته و آن ها را تبلیغ کرده اند.

مبارزان مدنی همیشه وقتی در جریانی حضور يافته، یا احیاناً تن به مذاکره داده اند، که امکان پیروزی را دريافته و یا توانسته اند از جایگاهی محکم نیروهای مبارز خود را به رخ ديگرانی بکشند که می توانند به نفع آن ها وارد عمل شوند.

گذشته از این همه، به راستی مبارزه ای مدنی را وجود ندارد که کارش فربه تر کردن «دشمن آزادی» بوده و یا، به بهانه ی نقب زدن به آزادی، به میان دشمن برود و بخواهد «از درون!» آن ها را شکست دهد ـ همان کاری که اتفاقاً در کودتا های خونریز بیشتر دیده شده تا در مبارازت مدنی. مبارزه ی مدنی مبارزه ای است با دست های باز و روشی روشن در مقابل مردم، به خصوص در آنجا که ماهيت و چهره ی دشمن بخاطر سلب مسلحانه ی کلیه ی آزادی های مدنی و قانونی برای مردم کاملاً معلوم باشد.

مبارزان واقعی مدنی وقتی می توانند در کارزار انتخابات اشتراک نمایند که مطمین شوند حضور شان در انتخابات به نفع دیکتاتوری تمام نمی شود و به نفع مردم و سرزمین شان خواهد بود که وبدانند که آن انتخابات به وسیله ی سازمان های بین المللی با رضایت رسمی و علنی حاکمان دیکتاتور نظارت میشود، و همچنین حضور همه ی گروه های اپوزیسیون در جریان تبلیغات انتخاباتی را حداقل برای یک سالپذیرفته و شرایط آن را مهیا و رسماً اعلام کرده باشند.

باید قبول کنیم که در حال حاضر مردم بسیار تنها هستند و به دلیل خشونت افسار گسیخته ی دیکتاتوری دارای اپوزیسیونی قابل اتکا و کارآمد نیستند.

در سالهای اخیر نافرمانی های مدنی در وجود بر افراشتن خیمه های اعتراضی، راهپیمایی ها، اعتصاب غذایی، بحث های انتقادی در میز های مدور، نوشتن مقالات، تحلیل ها و تفسیر های سیاسی، نشر کارتون ها و عکس ها، اشعار طنزی و غیره در محافل مدنی معمول گردیده، اما مشکل اصلی جامعه آنست که اولاً در طی شانزده سال سردمداران نظام تلاش ورزیده اند به گوشهای شان پخته گذاشته این صدا ها را نشنوند و یا از یک گوش شان تصادفا وارد شد از گوش دیگرشان صدای انتقاد خارج شود و یا در حالاتی هم از آن به صفت فیوز دیگ بخار احساسات مردم که هر لحظه از آتش ستم نظام در جوش است استفاده نموده تا آنجا که به دادن چند شعار، راهپیمایی، داد و فریاد و سپس باد گلو کشیدن و درپایان از خستگی به خواب رفتن ارتباط میگیرد آن را تحمل کنند؛ اما جامعه و نهادهای به ظاهر مدنی و اجتماعی و رسانه ها باید از این مرحله گذار کنند که دیگر شورای امنیتی مانند بیروی سیاسی احزاب چپ تمام نهاد های فرهنگی و رسانه های چاپی، صوتی و تصویری را تحت کنترل داشته و یا در کورس تمثیل دروغین آزادی بیان، دموکراسی، مردمسالاری و حکومت قانون با انواع قانون شکنی ها به چشم مردم خاک میپاشند.

مشکل اساسی جامعه مدنی افغانستان آن بوده که در طی شانزده سال اخیر کسانیکه به صفت نظریه پرداز حتا از دانشگاه های بسیار معتبر غرب به کشور آمدند حاضر نشدند خط رشوه، اختلاس، قاچاق، قانون شکنی، زورگویی، معامله گری را از خط مبارزه بر ضد این پدیده ها جدا سازند.

رییس جمهوری در کشور ما عنان حکومت را طی چهارده سال به عهده داشت که در ابتدای به قدرت رسیدن سه بار تکرار میکرد که «دست نشانده استم، دست نشانده استم، دست نشانده استم» اما در آخر کسی را که به اعتراف خودش او را به قدرت رسانده بود تجاوزگر میگفت و یا پس از مفتضح ترین انتخابات جهان در حالیکه در روز های اول رییس جمهور دوم با بیست و چند چیغ مشهورش فریاد میکشید که:«تقلب نه منو، نه منو، نه منو» در نهایت به رییس تقلب سالار انتخابات سفارت پیشنهاد نمود و به منشی تقلب سالار انتخابات زمینه داد تا حامیانش او را بابا بنامند. و یا در دوره اول چنان معامله گری از خط قرمز گذشت که در یک کنار آقای رییس جمهور عصر دموکراسی شاگرد مکتب فرانکفورت می نشست و در کنار دیگرش نماینده ملا محمد عمر و نماینده حزبی که به راکتباران شهر متهم بود واز افراطی ترین تا تفریطی ترین جریاناتی را که از مشت جنگی در لیلیه پوهنتون یا دانشگاه کابل تا سکات واستنگر جنگی در میدان جنگ باهم پیش رفته بودند به دور بوجی های دالری مینشاند که آن را از سازمان های استخباراتی ایران وغرب دریافت میکرد و با این حال عده یی از شبهه روشنفکران، روشنفکر نمایان و پیزار برداران را به عنوان فعالان مدنی در نهاد هایی به کرسی نشاندند که دهن شان را با دالر پر کرده از آنان به صفت مأموران مدنی بر علیه جامعه مدنی و ارزشهای مدنی استفاده کردند. سازمان های اجتماعی را به حدی ذلیل و خوار ساختند که شانزده سال پس از حاکمیتی که از مردمسالاری و جامعه مدنی سخن میگوید حالا کسی دروازه اتحادیه نویسندگان را نمی یابد که در کجاست، از یک اتحادیه ژورنالیستان دهها اتحادیه زیر چتر این و آن ساختند، اتحادیه های کارگران، دهقانان، دکتران، معلمان، پیشه وران، هنرمندان و… را به حدی خوار و ذلیل ساختند که اکنون هر یک آنها در زیر سایه یکی از قلدران سیاسی نفس می کشند، از همینجاست که میتوان گفت در افغانستان به تقصیر یک گروه شبه روشنفکر برگشته از غرب نه اپوزیسیون تشکیل شد، نه نهاد مدنی به وجود آمد و نه سازمان اجتماعی قد بر افراشت و فعالان مدنی به مأموران مدنی مبدل شدند که مهارت شان در پروپوزل نویسی و دریوزه گی به دروازه ارباب قدرت میباشد.