اتحاد و ائتلاف ها در سیاست یک امر معمولی بوده … : داوود سیاوش

  اگر فرض کنیم که حداکثر دوصد نفر به شکل الیگارشی در افغانستان اکنون قدرت را بدست دارند و باز از اینجا محاسبه کنیم که از سی میلیون نفوس کشور حداکثر دوازده میلیون آن واجد شرایط رأی دهی قلمداد شده و از جمله هشت میلیون به پای صندوق رأی رفته و پس از تقلبات و رسوایی و افتضاحاتی که تا سطح جهان رسید، چهار میلیون اکثریت آرا خوانده شد و آنهم در ادغام دو تیم مقابل هم در متن توافقنامه معدوم گشت . از همان لحظه نخست تصویر وحشتناکی که اکنون در فضای کابل ترسیم شده قابل رؤیت بود. اتحاد و ائتلاف ها در سیاست یک امر معمولی بوده  به اشکال مؤقت، دایمی، ستراتیژیک، تاکتیکی و… میتواند صورت گیرد ،اما اتحاد های میکانیکی و بی هدفی که بخاطر خاک زدن به چشم همدیگر در شرایط کنونی افغانستان معمول میباشد در هیچ مرحله تاریخ دیده نشده است.

اینجا  ارزش ها واصول  جایش را  به معامله و خرید و فروش  داده و حتا دیده شده انسانهایی که حتا یک فیصد با هم وجه اشتراک نداشته از هم نفرت داشتند بخاطر برآمدن پیروزمندانه از صندوق رأی با هم دست اتحاد دراز کردند که حتا در همان لحظه نیز در حالیکه دستان همدیگر را می فشردند به چشمان همدیگر نگاه نکردند.

دو سوالی که در پیامد این تعاملات تفننی مطرح میشود آنست که:

آیا این چهار میلیون رأیی که آنهم در تقلب و تفاهمنامه معدوم شد میتواند معرف اراده سی میلیون شهروند افغانستان باشد؟ و به کدام اساس و منطق این نظام را مظهر اراده سی میلیون شهروند اکنون میتوان خواند؟

با از هم پاشیدن حلقات اتحاد آن الیگارشی دوصد نفری در حالیکه فیگور کاریزمایی که بار دیگر این حلقات از هم پاشیده را به هم وصل کند وجود ندارد، چون هر یک از این محور ها به حد کافی خود را در پهنه اجتماع بی اعتبار و بدنام ساخته و تاپه های مختلف تعصبات اکستریمستی، فوندامندالیستی، قومی، زبانی، گروهی و سمتی در پیشانی دارند آیا بار دیگر این ناشکن پارچه پارچه شده امکان به هم پیوستن و پتره را دارد؟

آرایش وحشتناک کنونی کشور

حالا هر فرد عادی و عامی افغانستان میداند که رییس جمهور غنی فقط برای کسب اکثریت در انتخابات جنرال دوستم را در کنار خود گرفت که در فردای اعلام حکومت وحدت ملی نقش دوستم برای غنی به پایان رسیده بود. با آوردن عبدالله در حلقه حکومت وحدت ملی و پا در هوا ماندن وعده های عبدالله به حزب جمعیت اینبار دکتر عبدالله مانند مرغ زیرک در دو حلقه بند مانده که از یکطرف جمعیت از وی رنجیده و جدا شده و از طرف دیگر اشرف غنی کارت رسمیت مقام صدارت را با به تعویق انداختن قصدی لویه جرگه به دستش نداده پس از دو سال از ناخن افگار عبدالله گرفته که اگر به دنبالش رفت خوب، در غیر آن در موقف پا در هوا و دور از جمعیت دست و پا بزند.

در حالیکه مراکز اصلی قدرت با کدر های جمعیت به دور اشرف غنی حلقه زده، اینبار برای راندن جمعیت از مرکز قدرت و ایجاد توازن به نفع خود در پایتخت اشرف غنی حکمتیار را با سر و صدای زیاد وارد معادله سیاست ساخت. نامش را از لیست سیاه حذف کرد و حتا برایش موقع آنرا مساعد ساخت که در محفل رسمی ارگ بگوید به استثنای یک ماده ،سایر مواد قانون اساسی را قبول ندارد و حکومت را ساخت جان کیری بخواند. و اخیراً با اصطلاح شهروند که در ترمینولوژی مدنی مردمسالارانه یک واژه شناخته شده است علناً مخالفت نماید و با عدم خلع سلاح افراد حزب اسلامی به حکمتیار در کابل تا آن حد موقع داده شد که در یک مانور علنی هشدار دهد که به کسی اجازه نمیدهد که حکومت را سقوط دهد.

در جناح مقابل با جدا نمودن احمد ضیا مسعود در یک پست تشریفاتی اولاً جایگاه وی در میان مردم و جمعیت تضعیف شد و از طرفی با تعویض امرالله صالح با وی در یک پست به مراتب تشریفاتی تر موقعیت هر دو در میان طرفداران شان به مخاطره افتاد. جمعیت به یک سازمان چند پارچه مبدل شد و کسانی چون احمد ولی مسعود و فرزند احمدشاه مسعود در حاشیه رویداد ها ماندند. در چنین شرایط انفجار جوار سفارت جرمنی با شهید و زخمی شدن چند صد نفر رخ داد. اینکه چگونه کارمندان سفارت جرمنی قبل از انفجار به محل دیگر انتقال یافتند و آیا ممکن نبود جلو آن حادثه که از قبل وقوع آن افشا شده بود گرفته میشد و یا به سایر دفاتر اطراف سفارت جرمنی خبر داده میشد که کارمندانشان را تخلیه کنند سوالیست که اکنون برای آن پاسخی وجود ندارد. به هر حال در واکنش به آن واقعه اسفناک در بر افراشتن خیمه تحصن معترضین ،میان تظاهرات کنندگان و پولیس برخورد واقع شد و چند نفر شهید و زخمی شدند. اینکه چرا چنین واقع شد اصلاً کسی برای آن در حال حاضر بازهم پاسخی ارایه نمیکند.

در ادامه این اعتراضات گارنیزیون از تأمین امنیت تظاهرات شانه خالی کرد و در مراسم تشییع جنازه سالم ایزدیار شهید در حالیکه رییس جمهور و وزیر داخله به پدرش از تأمین امنیت اطمینان داده بود سه انفجار پیهم صورت گرفت و تراژیدی دیگری رخ داد. وزیر داخله به محمد علم ایزدیار میگوید که امنیت ساحه بعدا از آنان گرفته شده و به ریاست امنیت سپرده شد و صالح محمد ریگستانی مدعی است که در انفجارات از ماین استفاده شده است.

برهم خوردن معادله قدرت

با انفجارات پیهم در مراسم جنازه سالم ایزدیار جمعیت اسلامی این برنامه را به هدف نابودی رهبری آن سازمان ارزیابی نمود و صلاح الدین ربانی در اعتراض به این واقعه در اجلاس کنفرانس پروسه کابل شرکت نکرده خواهان سبکدوشی حنیف اتمر از شورای امنیت شد.

طرفداران اتمر به این تقاضا در لغمان، جنوبی و کابل واکنش مخالف نشان دادند. حکمتیار با آن مخالفت نمود و صف آرایی در وجود مجددی، حزب پیوند ملی و حرکت انقلاب اسلامی در مخالفت با آن صورت گرفت. حکومت هشدار داد که خیمه های معترضین برچیده شود و تظاهرات را ممنوع اعلان نمود اما معترضین علاوه بر خیمه جوار شفاخانه ایمرجنسی در مخالفت به این هشدار خیمه های دیگری در چارراهی شهید، پل آرتل، لب جر، کارته پروان و غیره جاها بر افراشتند. حکومت از طریق رسانه های طرفدارش و صاحبنظران حکومتی به تبلیغات همه جانبه بر علیه خیمه ها پرداخته تلاش نمود افکار عامه را با توجه به بندش راه ها از انفجار جوار سفارت جرمنی و کشته شدن تظاهرات کنندگان منحرف ساخته بر علیه معترضین تحریک کند. اما هیچ یک از معترضین نتوانستند منطقی استدلال کنند که اگر خیمه بر افراشته شده، در مقابل در کنار  قطار رنجر ها، موترهای تیلری و حضور سنگین نیروهای امنیتی  عامل اصلی  بندش راه ها وترافیک می باشند که مانع تردد وسایط در جاده ها گردیده است، ورنه از کنار خیمه ها موتر ها میتوانند به آسانی عبور و مرور کنند.

جنرال دوستم با ارسال پیامی پشتیبانی خود را از معترضین ابراز داشته و برای معترضین در خیمه ها غذا کمک نمود و حکومت در پاسخ به تقاضای جمعیت مبنی بر برکناری اتمر موقف وی را غیر اجرایی خوانده از وی پشتیبانی نمود.

تنزل شعار ها

چنان به نظر میرسد که در باره شعار های تظاهرات اتفاق آرا در تظاهرات  وجود ندارد. در روز اول تظاهرات در شعارها نوشته شده بود (غنی عبدالله استعفا استعفا) که منجر به خشم و غضب ارگ و آن فاجعه گردید. در سلسله این شعار ها با سرد شدن شعار استعفای غنی-عبدالله از زبان بعضی تظاهرات کنندگان نام عبدالله افتاد و تنها شعار استعفای غنی مطرح شد. در روز های بعدی جای نام غنی را مقامات اول امنیتی گرفته تقاضای استعفای وزیر داخله، رییس امنیت ملی و قوماندان گارنیزیون مطرح شد. اما پس از پا در میانی هیئت پارلمانی در تقاضا ها تنها تعلیق وظایف قوماندان گارنیزیون و قوماندان پولیس مطرح گردید که به نوشته عارف رحمانی در صفحه (رشد) رییس جمهور غنی در ملاقات با وکلا در ارگ اصلاً متوجه سخنان نمایندگان پارلمان در این رابطه نشده بر خلاف شکایت از بادیگاردهای وکلا و قطع سهمیه حج وکلا را به اطلاع آنان رساند.

اما متعاقب آن تعلیق وظیفه قوماندان گارنیزیون قوماندان پولیس شهر از طرف حکومت اعلام شد.

سبک شدن وزنه کنفرانس پروسه کابل

در این کنفرانس که قرار بود مسوولان اول و یا دوم چندین کشور جهان اشتراک نمایند، نمایندگان در سطح معین و معاونان وزارت و از  برخی کشورها سفرای آن کشور ها در کابل در کار کنفرانس اشتراک نمودند.

سیمای نظامی شهر و انتقال مهمانان از میدان هوایی کابل تا ارگ توسط چرخبال قویا از وزنه کنفرانس کاست و از جانبی عدم حضور وزیر خارجه و ملاقات های جداگانه شخصی وی به قول رسانه ها با نمایندگان کشور های مختلف اهمیت کنفرانس را زیر سوال برد. در برخی صفحات فیسبوک تصاویری از کنفرانس منتشر شده که فقط نمایندگان قوم پشتون در کنفرانس از افغانستان در کنارهم در صف  های مهم جا خوش کرده و امرالله صالح و چند تن دیگر به شکل سمبولیک در جلسه حضور دارند.

انقطاب های جدید

در کنار شاخه جدید جمعیت اسلامی گروه دیگری بنام جنبش ملی اسلامی نوین با عضویت احمد ایشچی در کابل اظهار موجودیت کرد. هادی ارغندیوال رهبر جناح ارغندیوال حزب اسلامی ،حکومت را بی بدیل خواند که در خط مخالف معترضین قرار دارند؛ اما نخبگان پنجشیر با پخش خبرنامه یی از معترضین پشتیبانی کردند و از نتیجه سفر حامد کرزی با چرخبال به پغمان و ملاقات وی با پروفیسور سیاف معلوماتی در دست نیست.

در حال حاضر نیروهای سیاسی در خط جمعیت، جنبش ملی اسلامی، رستاخیز و جنبش روشنایی در مقابل ارگ، حکمتیار، مجددی، گیلانی و حزب حرکت انقلاب اسلامی صف آرایی کرده اند که وضعیت سیاسی نظامی کشور را خیلی بحرانی ساخته است.

تقارن وضع کنونی با روز های پایانی حکومت نجیب

آنچه اکنون در افغانستان می گذرد تکرار مضحک روزهای پایانی حکومت نجیب میباشد. دکتر نجیب در دفاع از تاج محمد احک، رسول بی خدا و حلقات معین داخل حزب در مقابل بریالی، کاویانی، مزدک، دوستم و سید منصور نادری قرار گرفت. بریالی را بار اول زندانی و پس از آن معاون اول صدارت ساخت. کشتمند را از کشور تبعید نمود. نور احمد نور و گلابزوی را به خارج کشور فرستاد. احمدزی برادر وکیل را در دفتر کارش لت و کوب نمود. با شهنواز تنی مستقیماً نجیب  در افتاد، که در فرجام شاخه یی از آن حزب به احمدشاه مسعود در جبل السراج پناه بردند و گروهی دیگر در چار آسیاب به حکمتیار و به این ترتیب (با تفاوت هایی )روستا زادگان به وزیری پادشاه و پسران وزیر ناقص عقل به گدایی به روستا رفتند.

حالا سوال اینست که آیا اتمر به جمعه احک دوره نجیب و ارگ به همقطاران نجیب و حکمتیار و مخالفان ارگ ، به پیوستگان و تسلیم شدگان کدام الترناتیف دیگر در جبل السراج و چارآسیاب مبدل خواهند شد؟ و اینکه در آنوقت بینن سیوان نجیب را به بام بالا نموده زینه را از زیر پایش برداشت حالا معلوم نیست قصر سفید و لندن با لابی گری های خلیلزاد و جلالی به نفع غنی می مانند یا نه؟ که هیچکس در باره اش چیزی نمیداند. اما آنچه مسلمست اینکه هیچیک از طرفین  با آرایش های قومی زبانی  که در پایتخت سازماندهی شده ، اکنون توان حذف طرف مقابل را  به تنهایی ندارد و  این تنها مردم استند که با تقابل این دو قوت بار دیگر مانند دهه 70 پایمال و شهر به ویرانه مبدل خواهد شد.