شـعـر انتقادی از : م – نسیم اسیر

درملک ما کسی که وکیل ووزیرشد

زد غوطه ها به کان نمک تا خمیرشد

چون تکیه براریکهءجاه ومقام زد

درفکرکا رخود شد وراحت پذیرشد

درپیش پای مقتدران خم نمود سر

بربی وسیلگان وطن سختگیرشد

کاکا رجب که بی هنروبی سواد بود

با مکروحیله واسطه کرد ومدیرشد

برپا نمود بزم سروروشراب وعیش

رشوت بداد ورشوه گرفت و شریرشد

دررمه همچوگرگ فتاد و درید ورفت

یعنی خدا نکرده«سگ پاچه گیر»شد

بس خائنی که صاحب جاه و جلال گشت

بس بی گنه که هیچ نکرد واسیرشد

آن را که بود واسطهء خانوادگی

پیهم سفرنمود ومکررسفیرشد

گرشاعراست، یا که نویسنده حیف، حیف

بهرستایش دوسه ناپاک اجیرشد

هرآمری که رشوه ستاند به دفتری

مادون به فعل چوروچپو ناگزیرشد

دیگرمخوربرای خدا خون مردمان

بگذارجوروظلم که مردم فقیرشد

گفتم که راست باش به پیش خدا وخلق

کجروسیاهروی وزبون و حقیرشد

شد روسیاه هرکه خیانت به قوم کرد

چون جادهء پرازگِل ولایی که قیرشد

خاموش باش«اسیر»که ازفرط انتقاد

درشهرهرکه می نگرم باتو خیرشد

کابل عزیز