
خورشید توهم تو کهکشانم باشی
در هر دو سرایی هستی جانم باشی
موجِ گهری و بحر و کانم باشی
شاه بیتِ قصیده ی زبانم باشی
سرخی به رخی چو زعفرانم باشی
————–
آوازه ی عشق مان جهان گیر شود
از قصه ی ما جهان جوان پیر شود
هر نکته به ضمِ هر که تفسیر شود
آغوش کشا عزیزِ من دیر شود
دنیایی قشنگ و مهربانم باشی
—————-
من عاشقم عاشقانه گفتار کنم
خاکِ در و درگه ات گهربار کنم
شامِ رمضان از لبت افطار کنم
جانا چه کنم تو را گرفتار کنم
امیدِ من و تاب و توانم باشی
————
ای باده سرشت و جذبه ی خیزابم
از بسکه نموده عشق تو بی تابم
با هیچ مسکنی نه یاید خوابم
غیرِ تو کسی نمیشود اربابم
تو تاجِ مرصع و نشانم باشی
———
لبهای قشنگِ خود عنابی کردی
چشم هایت به لنز رنگه آبی کردی
مو تا به کمر رنگِ شرابی کردی
بی محکمه قتلِ من حسابی کردی
ماهی شبی تارِ آسمانم باشی
———-
عطرِ بدنِ تو چوبی است و یاسی
پیراهنی لیمو رنگِ تو مجلاسی
پاجامه ی پای چاقک ات الماسی
بر فتیش پای کرده ای وسواسی
تو جلوه ی عشقِ جاودانم باشی
———
دوری و مرا کُشد همین درد و محن
بی غسل و جنازه کردی صد بار کفن
ذهن و دلِ من فتاده در دامِ فتن
می رقصی میانِ باغ و گلهای چمن
ای چشمهی عشق ارمغانم باشی
———
دل را ز برم ربوده ای باور کن
بیچاره مرا نموده ای باور کن
با این که غمم فزود ای باور کن
با هر صفتی ستوده ای باور کن
دلبند و عزیز و دلستانم باشی
———-
می بخشی که هر چه بود افشا کردم
چند لحظه خیالِ خود تماشا کردم
خون و شکری حسود بالا کردم
چون شرژه عقاب بال و پر وا کردم
اعماقِ جنونی بیکرانم باشی
———-
گاه از سری لطف خود پیامم میکن
از دور علیکی بر سلامم می کن
شاه ها چه شود به خود غلامم می کن
از شربتِ زندگی به کامم می کن
ای مرحمتِ نهان عیانم باشی
———-
محمود به لطفِ خویشتن شاد نما
افتاد به کنجِ غصه را یاد نما
ویرانه ای عاشقانه آباد نما
زنجیر ز دست و پایم آزاد نما
آرامشِ روح و آشیانم باشی
———-
یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ خورشیدی
که برابر میشود به ۲۰۲۵/۳/۹ میلادی
سرودم
احمد محمود امپراطور