داسـتان فـوق الـعـاده عالی یکـزن جـوان : ارسالی حمید الله مریال


دریک روز برفی زن جوانی بالباس کرمی درجاده راننده گی میکرد ناگهان تیر موتر پنچرشد وزن ناچار شد ازموتر پیاده شود تا از راننده گان دیگر کمک بگیرد
موتران یکی پی دریگری رد میشد وهیچ توجه ای به زن نمیکردند وحدود چهل وپنج دقیقه زن برای کمک ایستاده بود ولی هیچکسی برای کمک او ازموتر پیاده نشد
بلاخره یک موتر بسیارقدیمی کنار موتر زن ایستاده شد ومرد جوانی پیاده شد .زن درابتدا خیلی ترسیده بود ولی برخود مسلط شد مرد بابسیار مودبانه پرسید خانم چه کمکی کرده میتوانم ؟ زن توضیح داد که موترش پنچر شده و هیچ کسی برای کمکش پیاده نشد
مرد جوان ازاو خواست تا داخل موتر منتظر باشد چون دقیقه های زیادی برروی سرک در خنک مانده است


دقایقی گذشت ومرد برف روی شیشه را پاک کرده گفت تیر موتر درست شد.
زن اضافه از پول پنچرگیری را برداشت وبسوی مرد پیش کرد وگفت تشکر که کمکم کردی
مرد جوان ، پول را باادب بطرف زن برد وگفت این کاررا فقط بخاطر رضای الله انجام داده ام اما درعوض خواهشی دارم لطفا آخرین کسی نباشید که کمک کند.
ازهم خداحافظی کردند ومرد سوار موترخود شد ورفت
زن که بشدت گرسنه شده بود طرف اولین رستورانت به راه افتاد.
بداخل رستورانت نشسته بود که زن جوانی که ماه های اخیر بارداری اش بود بالباس گارسونی بطرفش آمد وبه مهربانی پرسید چه میل دارید ؟
زن غذای 80دالری سفارش داد وپس ازینکه غذارا تمام کرد یکصد دالری را به زن داد
زن گارسون رفت تا بیست دالرش را بیاورد زمانیکه آمد زن رفته بود ویک یاداشتی روی میز گذاشته بود که درآن نوشته بود آن بیست دالر وچهارصد دالر که زیر دستمال کاغذی است بردار تا هنگام زایمان دچار مشکل نشوی ودرعوض سعی کن آخرین کسی نباشی که کمک میکند
شب شوهر زن جوان محزون بخانه آمد ورو سوی خانمش کرد وگفت امروز هیچ کار نبود واینک زایمان توهم نزدیک است پول زایمان را ازکجا کنیم درحالیکه جز یک موتر کهنه دیگر هیچ چیزی نداریم
زن باکمال تعجب ماجرای آن روز را بیان کرد که زن شیکی بالباس کرمی وارد رستورانت شده بود و420دالر برایش کمک کرد و درعوض خواست تا آخرین کسی نباشد که کمک میکند
قطره ای اشک از گوشه چشم مرد فرو ریخت وبرای همسرش تعریف کرد که امروز صبح کنار جاده این زن رافقط بخاطر رضای الله کمک کرده بودم وازاو خواستم که آخرین کسی نباشد که کمک میکند …                                                              
____________
پى نوشت: اینجاست که میگويند باهردست که بدهی باهمان دستم میگیری

گاهی دلم میسوزد که چقدر میتوانیم مهربان باشیم اما نیستیم

چقدر میتوانیم باگذشت باشیم اما نیستیم

گاهی دلم میسوزد که چقدر میتوانیم کنار هم باشیم ولی ازهم فاصله میگیریم

چقدر میتوانیم دل بدست آوریم اما دل میسوزانیم

یادمان باشد که این نیکی است که دوباره به خود ما برمیگردد.