کشتی در گل نشستۀ کشور هر روز بیشتر در گل می نشیند: مـهـرالـدیـن مـشید

 مردم افغانستان از چهاردهه بدین سو، فردای هر روز را برای خوش بختی خود فال نیک گرفته اند و اما برعکس هر روز بدتر می شود و کشتی سرنوشت این ملت هرلحظه بیشتر از روز دیگر در گل می نشیند. با تاسف فراوان که هنوز هم هنوز است این کشتی در حال نشستن در اعماق توفان های کشنده است که در هر موج توفنده تر از گشته سرنوشت این ملت را به کام توفان می سپارد. این در حالی است که مردم افغانستان طی چهل سال گذشته برای آزادی از اسارت و تعیین سرنوشت شان بیدریغ رزمیده اند و حماسه های شگفت انگیز را به نمایش گذاشته اند. حال پرسش این است که چگونه شد تا سرنوشت مردم افغانستان پیهم در خون می غلتند. چرا رهبران افغانستان در این مدت نتوانسته اند، مردم شان را نجات بدهند و شانس های خوب را از دست دادند. دلیل اش پرحجم بودن توطیه برضد افغانستان از سوی کشور های منطقه و جهان بوده و یا دلیل اش ناکارایی ها، خودخواهی ها، گروه گرایی ها، قوم پرستی ها و بالاخره افتادن رهبران و گروهها در چالۀ گرایش های ناباب و ضد ملی و ضد اسلامی و یا این که دلیل اش ادامۀ جنگ و افزایش ناامنی ها  درافغانستان وابستگی ها و ناتوانایی های رهبران و جریان های جهادی وسیاسی  است که نتوانستند، جنگ را مدیریت کنند،  در دام شبکه های استخباراتی افتادند و در ضمن اسیر قوم گرایی ها، خودخواهی ها و تک روی های شان شدند.

در این شکی نیست که سرنوشت هر جنگ فرسایشی مانند جنگ افغانستان که پای بسیاری از کشور ها  را اکنون به میدان خود کشانده است، با چنین سرنوشتی به همراه است و اما این نمی تواند، دلیل بر رفع مسؤولیت رهبران جهادی، سیاسی و زمامداران آن و بویژه آنانی که بیشتر در اوضاع  کشور طی چهل سال گذشته دخیل بوده اند، باشد؛ بلکه آنانی که بیشتر دخیل بوده اند، مسؤولیت شان بیشتر است. درد آور این است که رهبران جهادی و سیاسی افغانستان نتوانستند،  جایگاۀ آن رهبرانی را پیدا کنند که بتوانند،  در نقش گاندی ها، ماندیلا ها، داکتر سن یادسن ها، کاستروها، چگواراها و غیره نقش ماندگار و بایسته یی را برای نجات کشور شان از بحران به پیش ببرند. این در حالی است که مردم افغانستان بیشتر از تمامی کشور هایی قربانی های جانکاه را متحمل شده اند که کشور های تحت رهبری رهبران یاد شده، چنین قربانی را متحمل نشده اند.

آیا دلیل این همه فاجعه که هر روز در کشور تکرار می شود، ناتوانی های مدیریتی رهبران بوده که نتوانستند بحران سیاسی، نظامی و اجتماعی پیش آمده در کشور را مدیریت کنند. در این شکی نیست که بحران پیش آمده در کشور پس از تهاجم شوروی غیر مترقبه بود که حتا سیاستمداران و رهبران سیاسی افغانستان را شگفت زده گردانید که مقابلۀ فوری با رویه های معمول با آن کار ساده یی نبود؛ زیرا در آن فرصت خطرناک که ترکیبی از تهدید و فرصت به شمار می رفت، موافقان و مخالفان ابزار های لازم را برای مهار بحران نداشتند. از سویی هم مدیریت بحران یک علم کاربردی است که بوسیلۀ مشاهده های منظم بحران ها و تجزیه و تحلیل آنها به ابزاری متوسل شد که بتوان بحران را مهار کرد و از خطر رو به افزایش آن پیش گیری کرد. آشکار است که مقابله با بحران نیاز به فهم و هنر درک درست دارد تا بتوان با طرح ها و برنامه های عملی با آن مقابله کرد. با تاسف فراوان رهبران جهادی و سیاسی کشور تا کنون نتوانسته اند، آماده های لازم برای مهار بحران و رویارویی با حوادث پیش بینی نشده را داشته باشند. در حالی که مدیریت بحران سیاسی و نظامی نیاز به روش های نظامند دارد تا با درک صحیح از آن طرح های پیشگیرانه را به گونۀ فعال تدوین نمود که این نیاز به مانور های دوره یی دارد تا از درستی پیش بینی ها اندکی مطمین شد؛ البته بخاطری که تغییرات به عنوان عامل پایه یی بحران ساز همواره غیرقابل تحول بوده و به صورت دوامدار نیاز به توجه دارد. این در حالی است که رهبران سیاسی و حکومتی در کشور، بجای تمرکز برای محو بحران، برعکس بحران آفرینی کرده و حتا بقای شان را در ادامۀ بحران و به هر چه به عمق کشیدن آن دارند. آیا دلیل این رویکرد از دست دادن پایگاه های مردمی شان است و نسبت به بقای خود نگران اند و از این رو تلاش می کنند تا با هرچه عمیق تر ساختن بحران پای منافع خارجی ها را به مخاطره بکشند تا آنان بمانند و با استفاده از حضور آنان رقیبان سیاسی و قومی خود را سرکوب کنند. چنانکه در گذشته رهبران جهادی همچو استفادهها را از شبکه های استخباراتی پاکستان، ایران، امریکا و انگلیس، شوروی پیشین و روسیه به نفع شخصی و گروهی خود می کردند. چنانکه وابستگی شماری گروههای جهادی با شبکۀ استخباراتی پاکستان برای سرکوب رقبای جهادی شان معروف است. از همین رو بود که بیشترین تلفات را نیرو های جهادی در جنگ های درون گروهی متحمل شدند.هرچند در این زمینه ارقام وجود ندارد و اما شواهد نشان می دهد که تلفات درگیری های درونگروهی مجاهدین بیشتر از درگیری های آنان با نیرو های مهاجم شوروی بود. نه تنها این که گروههای جهادی با بازکردن رابطه با شبکۀ استخباراتی رژیم تحت حمایت شوروی پیشین نیز برای سرکوب گروههای رقیب شان استفاده می کردند؛ البته این جدا از برقراری رابطۀ شماری قوماندانان با ادارۀ کابل در زمان جهاد بود که با انجام پروتوکول ها سرنوشت جهاد و مجاهدین را در معرض معامله قرار دادند. چنانکه سیرت در سفری به پشاور سخن از فهرست کلانی به عمل آورد که از پیوند شماری فرماندهان جهادی با رژیم داکتر نجیب پرده برداشت.

امروز هم یکی از دلایل پیچیده شدن جنگ افغانستان، اینگونه موارد است که از نیرو های خارجی و شبکه های استخباراتی به جای استفاده برای حفظ و دفاع از منافع ملی به سود شخصی و گروهی و استحکام قدرت خود بهره می گیرند. بخش بزرگی از درگیری ها و دست به دشت شدن شهر ها در موجی از حادثه آفرینی ها و تازه به تازه سناریوی از پیش ساخته شده است که چون گذشته از نیرو های خارجی برای بقا و سرکوبی رقیبان سیاسی استفاده می شود. آیا افزایش بحران در کشور ناشی از این گونه زد و بند های درون دستگاهی و بیرون دستگاهی است که افغانستان را هر روز بیشتر به پرتگاۀ سقوط  و نابودی می کشاند و  یا این که علت پندیده شدن و از کنترل بیرون شدن آن، ریشه در ابعاد مطقه یی و بین المللی شدن آن دارد که پای مثلث خطرناک تروریزم، قاچاق مواد مخدر و اسلحه و فساد اداری به میدان جنگ افغانستان کشانده است. از این رو دست رهبران سیاسی و حکومتی برای مهار بحران کنونی کشور کوتاه شده است.

از گفته های بالا این حقیقت آشکار می شود که علت اصلی آغاز و دوام بحران در افغانستان، بیشتر ریشه در خواست ها، گرایش های شخصی و گروهی گروههای سیاسی و جهادی اعم از چپ و راست کشور دارد که بیش از چهل سال سرنوشت مردم افغانستان را به گروگان گرفته اند. حزب دموکراتیک خلق با کودتای نافرجام و دادن اطلاعات نادرست به شوروی از اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان، این کشور را قربانی اهداف شخصی و رقابت های گروهی خود کرد و از نیرو های شوروی برضد گروههای رقیب شان یعنی به قول خود شان “اخوانی ” ها سود بر دند. در حالی که راز نجات و شگوفایی افغانستان در همدیگر پذیری گروههای چپ و راست بود و است و اما این گروههای تمامیت خواه افغانستان را قربانی خودخواهی های شخصی و گروهی و ایده ئولوژیک خود کردند.

با تهاجم شوروی بحران در کشور شدت یافت و با آغاز قیام و جهاد در برابر شوروی پیشین، فربه تر شد و با سقوط رژیم نجیب بحران در کشور بعد داخلی را پیدا کرد و به جنگ های تنظیمی انجامید وافغانستان در کام بدترین بحران داخلی رفت و زمینه برای شبکه های استخباراتی فراهم شد تا طالبان به کمک امریکا، پاکستان و عربستان سعودی بوجود آمدند و پس از آن که در برابر منافع امریکا قرار گرفتند، مانند گروههای جهادی از سوی امریکا مطرود شدند. بعید نیست که هر شخص و گروهی که در برابر منافع امریکا قرار بگیرد، آنها هم به سرنوشت طالبان و گروههای جهادی مواجه شوند و این که امروز دست درون دستگاهیان خالی است و شاید هم در شماری موارد نتوانند، تصامیم مستقل اتخاذ کنند، علت اش همین همصدایی و حفظ منافع غرب در افغانستان باشد و این سبب شده تا بحران در کشور هر روز عمیق تر شود. بعید هم نیست که گاهی حرکت های ناشیانه و بحران ساز در کنار خطای مدیریتی ناشی از تصمیم های شتاب زده باشد که به بهانۀ مبارزه با فساد، قلدری، قاچاق مواد مخدر و جنایت بشری، برای اهداف متفاوت اتخاذ  شود و بیشتر چند پهلو اند. از یک سو مانور برای مبارزه با فساد و از سویی هم سرکوب رقبا و هم چنان ایجاد بحران برای گرم نگهداشتن حضور خارجی ها انجام شود که در آخرین تحلیل همه چیز نه برای حفظ و دفاع از منافع ملی و قتدار ملی، بلکه برعکس برای پیشبرد اهداف مشخص صورت می گیرد که این همه دست به دست هم داده اند و هر روز کشتی توفان زدۀ کشور بیشتر در گل فرو می رود. در این سناریو غم انگیزکه ناخدا با “ترکان تیرانداز” بافته است و هرگز باک از “طعنۀ تیرآوران” هم ندارد و تنها آرزو های مردم افغانستان برای رسیدن به ساحل نجات هر روز بیشتر به یاس بدل می شود و نابودی خود را با چشمان باز تماشا می کنند .یاهو