امروز روز معلم گرامی ترین موجود آفریدهء خداوند در زمین است و نمی دانم که با نوشتن کدام واژه ها این روز را مبارکباد بگویم تا در پای آن روح معلمی شاد شود که با شکم گرسنه و دل نالان که با ده ها دشواری ها دست و پنجه نرم می کند و اما از پرورش فرزندان این سرزمین لحظه یی هم فروگذار نمی کند؛ اندکی تلطیف شود و شاید هم این ممکن نباشد.
زیرا که رنج معلم بزرگ تر از آن است که واژه ها به داد اش برسد. شاید اینکه خدا گفته وارث زمین بنده گان صالح و مستضعف است، روی سخنش با معلم باشد. اما اگر هزار بار بگویم که ” در کتاب دل نویسم بامداد … روز تو تبریک باد” کمتر از آن باشد که بتوان حق معلم گرامی و ارجمند این فرشته خوی استثنایی و انسان ساز را ادا کرد. این معلم بود که ما را انسان ساخت و نخستین درس آدمگری را برای ما آموخت. معلم یعنی رهبر و رهنما و اموزگار انسان در هر عصری برای هر نسلی است و تنها معلم است که درس انسانیت را برای انسان می آموزد و با دمیدن نور اگاهی غبار جهل و زنگار نادانی را از درون دل ها می روبد و مغز های پوپنک زده را با برش های آگاهی پاک و شفاف می نماید. آری ای معلم گرامی تو ابر مرد نبرد مبارره با جهل هستی و قهرمان راستین معرکه های رویارویی نور با ظلمت و تو هستی که طلسم ناآگاهی را می شکنی و قفل های فولادین جهل را با کلید اگاهی می گشایی. آری معلم عزیز و نهایت ارجمند تو طور معرفت هستی که در وادی های تفتیده و خشکیده جهل و خرافات رسم و راه به پیش رفتن را برای انسان می اموزی و غواص چیره دستی هستی که هنر خوب شنا کردن را برای دانش آموزت می اموزی و نور آگاهی را در چهار دیوار های تاریک ذهن او می افشانی .
معلم ای اسطوره نبرد جهل بر ظلمت و ای که نو روشنی و آگاهی از سبمای رنجور و دل افگارت فواره دارد و با وجود فقر بی پایان و تنگدستی های بیدرمان لحظه یی هم از آموزش فرزندان این سرزمین غرقیده در خون و آتش و خفته در ماتم دریغ نمیکنی و هرچند شکمت گرسنه است و اما سنگ عزت و وقار را بر شکم بسته یی و پایمردانه و استوار لب به سخن می گشایی و گل مهره های نور آگاهی را برای شاگردانت با پیشانی گشاده و چشمان کشیده و جذاب به ارمغان می دهی تا باشد که پیام آگاهی، آزادی و عدالت را دانش آموزت به ارمغان بدهی. معلم عزیز هرچند می دانم تو چندان به این روز خوش نیستی و این روز را دردی افزونتر بر بدن زخمی ات تلقی می کنی و من هرگز فراموش نمی کنم که روز معلم بود و این روز را به معلم ما تبریک گفتیم و اما معلم چشمانش را بست و آهی سرد و دردناک از سبنه بیرون کرد و گفت بچیم این روز روز کی است؟ روز منی که از ترس دوکاندار همسایه راه خود را کج می کند تا دوکاندار صدا نکند “او معلم ماه پوره شده و پول برداشت ها را بیاور”؛ هرچند این حرف های استاد زنده گی یک معلم را 39 سال پیشتر از امروز تمثیل می کند و اما هنوز هم زنده گی معلمان تغییر جدی نکرده و با دشواری های دست و پاگیری دچار اند. بزرگ داشت از این روز زمانی اهمیت دارد که با گذشت این روز در زنده گی معلمان تغییری از لحاظ کمی و کیفی رونما شود. در غیر این صورت بزرگ داشت از این روزمعنایی ندارد و بزرگداشت نمایشی از روز معلم جز خاک افگندن به چشم معلمان چیزی دیگری نیست. این در حالی است که هنوز هم معلمان در کشور با دشواری های گوناگون اقتصادی و امنیتی دچار اند و با وجود هزینه شدن میلیارد ها و میلیارد ها دالر حیف و میلیون ها دالرحیف و میل شده است .هنوز هم معارف از لحاظ کیفی تغییر نکرده گرچند از لحاظ کمی در معارف تغییر بوجود آمده و این سبب شده که سطح آموزش در کشور پایین آید و از سوی هم تاسیس آموزشگاه های خصوصی و عدم نظارت درست به دلیل موجودیت فساد در اداره های نظارت کننده سطح آموزش در بخش های متوسط و عالی خیلی ضربه خورده است و در کنار آن موجودیت فساد در دانشگاههای شخصی بنیاد های تحصیلی کشور آسیب پذیر شده است.
با تاسف که امروز می بینیم که هنوز هم رنج معلم کلانتر از آن و بزرگتر از آن است که قلم را یارای بیانش باشد. در آخرین تحلیل معلم ارحمند و گرامی و با وقار این روز را خیلی عاجزانه خدمتت از صمیم قلب به عرض می رسانم و می گویم معلم گرامی و ارجمند روزت مبارک و میمون و زنده گی ات سبز و خرم باد. از خداوند می خواهم بهروزگاری ها و شادکامی های فراوان نصیب حالت شود و کمر خمیده ات از زیر فقر راست شود و دستان نازنینت دیگر هرگز به سوی هر کس و ناکس دراز نشود. معلم بزرگوار روز خجسته ات مبارک باد و تومقدس تربن موجود روی زمین هستی و اسطورۀ رستگاری و رهایی از جهل و خرافات هستی. راستی که تو آفتایبی و نور روشناییی را بدون کم و کاست و تفاوت وامتیاز با سعۀ صدر یکسان برای شاگردانت می تابانی و آرزومندم که دشواری های زنده گی نور این تابیدن ها را از تو کم نکند و روزگارت بهتر از این شود.
آری معلم است که نخستین بار دانش آموز از از زبان او صدای بخوان را می شنود؛ یعنی ” اقرأ ” نخستین آیت وحی به پیامبر که جبریل او را به خواندن دعوت کرد و ناقوس وحی را با زگنال خواندن به صدا درآورد. جبریل که پیام خدا را درذهن پیامبر القی می کرد با این پیامش خواست تا درفش مطالعهء انسان، جامعه و تاریخ را ستون های استوار دین قرار بدهد و تفکر در آفاق و انفس را اصل دین حساب کند و عصارهء انسانیت را در دو کف عقل و وحی به کنکاش گیرد و تحول و تکامل بشری را تا مرز های سدرت المنتهی در نزدیکی های قاب و قوسین به استقبال بگیرد تا انسان دریابد که خدا این همه را ارزانی کرده و انسان که قرآن برایش ” ظلوما جهولا ” خطاب کرده است، چگونه با فراموش کاری ها در پای درخت نسیان منزل می گزیند و و با خود فراموشی هولناک از خود بیگانه می شود و در پرتگاهء انسانیت که اسفلی السافلین اش خوانند سقوط می کند و از رسیدن به ” مدهامتان” یعنی پله به پله رسیدن به آستان خدا محروم می گردد. به این ترتیب از مقام انسانیت و اسلامیت فرسنگ ها فاصله می گیرد و نه تنها کافر می شود؛ بلکه بدتر از آن طالب و القاعده و بوکوحرام و داعش تشنه به خون انسان می شود تا چون داراکولا ها و آتیلا ها و چنگیز ها گلوی انسان را به شدت بفشرد و از فوران خون او به مثابۀ سادیست های خطرناک لذبت ببرد و خونش را بیرحمانه بمکد. چه شگفت آور این که با این سفاکی های دعوای دین کند در حالی که دین به تعبیر زیبای قرآن گستره یی از حقیقت است که پیامبرش را خداوند رحمت برای عالیمان خوانده است و خوان نعمت آن در تمامی ادیان پهن شده و هر دینداری به اندازهء ظرفیت اش از آن حق استفاده را دارد؛ گرچه این ظرفیت محدود نیست و تکثرگرا و تنوع پسند است و این انسان است که در پای درخت مغیلان ظلوما جهولا سقوط می کند و یک باره چشم ها را می بندد و جز خود دیگر همه را نفی می کند. درحالی که دین حقیقت آشکاری است که در تمامی ادیان بنا بر ایجابات شرایط به ظهور رسیده است؛ البته نه یک حقیقت، بلکه حقیقت متکثراست و به قول رومی ” عاشقان را ملت و مذهب جداست … پادشاهء کشور دل ها خداست” یا به قول حافظ ” جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه …. چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند” آری معلم گرامی است که هفتاد باب های افسانه ها را می گشاید و در عقب آنها هفتاد هزار باب حقیقت را با انگشت خرد دق الباب می کند و راز های هاپیدای جهان را کشف و حقایق را تفسیر و تبیین می کند. معلم است که بر جنگ ایده ئولوژی ها مشت نه می گذارد و حقیقت جویی را در کثرت جویی ها به جستجو می گیرد. پس گویا خداوند رسالت بزرگ را برای معلمان داده است تا در نقش پیامبران و عالمان و دانشمندان حقیقت را برای بشریت برسانند. از همین رو است که محمد (ص)، فقها، مجتهدین، بویژه امامان اربعه و امامان تشیع همه معلم بودند و فردوسی، مولانای رومی، حافظ، سعدی و … و سید قطب، محمد قطب، مودودی، کوکبی، رشید رضا، یوسف طلعت، علی شریعتی، داکتر مطهری، بهشتی، طالقانی، اقبال، داکتر سروش، ابونصر، ترابی و ده های دیگر همه معلم بودند و پیام رهایی و رستگاری ملت های شان را به زبان یک معلم ارایه کرده اند. همه معلمانی روشنفکر بوده اند که چون داکتران حاذق درد های جامعهء شان را تشخیص و نسخه های نجات آن ها را ارایه کرده اند. پس جا دارد تا معلمان گرامی را تقدیر کرد و روز شان را عزیز داشت و قدر شان را دانست. درست این زمانی بجا می شود که به پاس ارجگذاری به خدمات معلم که به مثابه چراغ های درخشان و ستاره های تابناک در آسمان زنده گی ملت ها اند. از خدمات بزرگ آنان تقدیر مادی کرد و با اهدای پاداش های مادی و معنوی از آنان تقدیر به عمل آورد و مقام بزرگ آنان را طور شاید و باید ستود.یاهو